۱۵۹ مطلب با موضوع «کتاب نگاری» ثبت شده است

تذکرة الأولیاء-پنج

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۲ نظر

و گفت: «سه چیز از عقد1 توحید است: خوف2 و رجا3 و محبت؛

زیادَتیِ4 خوف از ترک گناه است به سبب وَعِیدِ دیدن5؛

و زیادَتیِ رجا از عمل صالح بود به سبب وَعدِه دیدن6؛

و زیادَتیِ محبت از بسیاریِ ذکر بود به سبب منتِ دیدن.

پس خایِف7 هیچ نیاساید از هَرب8 و راجی9 هیچ نیاساید از طلب،

و محب هیچ نیاساید از طرب10.

پس خوف ناری11 منور است و رجا نوری منور و محبت نورالانوار است.»



...و گفت: «صاحب استقامت باش نه صاحب کرامت، که نفس تو کرامت خواهد و خدای استقامت!» 


"تذکرة الأولیاء"

"ذکر ابوعلی جوزجانی قدس الله"



1-عهد و پیمان؛ 2-ترس؛ 3-امید؛ 4- افزایش زیاد شدن؛ 5-وعده شر، وعده عذاب؛
 6-وعده نیکو،وعده پاداش؛ 7-ترسیده،ترسان؛ 8-فرار کردن،گریختن؛ 9-امیدوار؛
10-شادی،شادمانی؛ 11-آتش

تذکرة الأولیاء-چهار

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ دی ۹۵
  • ۶ نظر

از شیخ احمد خضرویه رحمته الله علیه نقل است که، 

گفت:« جمله‌ی خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می‌خوردند. 

یکی گفت: «خواجه! پس تو کجا بودی؟»

گفت: «من نیز با ایشان بودم اما فرق، آن بود که ایشان می‌خوردند و می‌خندیدند و بر هم می‌جستند و می‌ندانستند!

و من می‌خوردم و می‌گریستم و سر بر زانو نهاده بودم و می‌دانستم...»


"ذکر احمد خضرویه"

"تذکره الاولیاء"


فارسی شکر نیست!؟

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۲ دی ۹۵
  • ۱۳ نظر

آنچه در پست قبل دیدید و در ادامه این پست نیز خواهید دید(و یحتمل خواهید خواند!)، چند خطی بود از داستان کوتاه "فارسی شکر است" از محمد علی جمالزاده، (پدر داستان کوتاه زبان فارسی). در نقد استفاده ناصحیح از کسره و حرف "ه"(هکسره) - نیم فاصله و استفاده نا به جا از ضمه به جای حرف ربط "رو"! که مدتی است بعنوان یک مرض بد خیم و یک ویروسِ نافُرم افتاده به جان ادبیاتِ مخدوشیه‌یِ فضایِ مجازی و حتی جراید کثیرالانتشار(و قلیل المشتری)!


اصل متن:


رمضان از شنیدن این حرف‌های بی سر و ته و غریب و عجیب دیگر به کلی خود را باخته و دوان دوان خود را به پشت در محبس رسانده و بنای ناله و فریاد و گریه را گذاشت و به زودی جمعی در پشت در آمده و صدای نتراشیده و نخراشیده‌ای که صدای شیخ حسن شمر پیش آن لحن نکیسا بود از همان پشت در بلند شد و گفت: “مادر فلان! چه دردت است حیغ و ویغ راه انداخته‌ای. مگر …ات را می‌کشند این چه علم شنگه‌ای است! اگر دست از این جهود بازی و کولی گری برنداری وامی‌دارم بیایند پوزه بندت بزنند…!” رمضان با صدایی زار و نزار بنای التماس و تضرع را گذاشته و می‌گفت: “آخر ای مسلمانان گناه من چیست؟ اگر دزدم بدهید دستم را ببرند، اگر مقصرم چوبم بزنند، ناخنم را بگیرند، گوشم را به دروازه بکوبند، چشمم را درآورند، نعلم بکنند. چوب لای انگشتهایم بگذارند، شمع آجینم بکنند ولی آخر برای رضای خدا و پیغمیر مرا از این هولدونی و از گیر این دیوانه‌ها و جنی‌ها خلاص کنید! به پیر، به پیغمبر عقل دارد از سرم می‌پرد. مرا با سه نفر شریک گور کرده‌اید که یکیشان اصلا سرش را بخورد فرنگی است و آدم اگر به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد و مثل جغد بغ کرده آن کنار ایستاده با چشم‌هایش می‌خواهد آدم را بخورد. دو تا دیگرشان هم که یک کلمه زبان آدم سرشان نمی‌شود و هر دو جنی‌اند و نمی‌دانم اگر به سرشان بزند و بگیرند من مادر مرده را خفه کنند کی جواب خدا را خواهد داد…؟”


"محمد علی جمالزاده"

"فارسی شکر است"



اگر علاقه دارید داستان فوق را کامل بخوانید :


دریافت



#هکسره

#تفاوت_"صدای(O)"_با_کلمه_ربط "رو(RO)"

#کاربرد_نیم_فاصله


فارسی شکر است!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۲ دی ۹۵
  • ۲۱ نظر

رمضان از شنیدنه این حرف‌های بی سروته و غریب و عجیب دیگر به کلی خود را باختِ و دوان‌دوان خود را به پشته در محبس رسان‌ده و بنایه ناله و فریاد و گریه را گذاشتُ به زودی جمعی در پشت در آمده و صدای نتراشیدِ و نخراشیدِای که صدای شیخ حسن شمر پیش آن لحنه نکیسا بود از همان پشت در بلند شد و گفت: “مادر فلان! چه دردت است حیغ و ویغ راه انداخته‌ای. مگر …ات را می‌کشند این چه علم شنگه‌ای است! اگر دست از این جهود بازیُ کولی گری برنداری وا می‌دارم بیایند پوزه بندت بزنند…!” رمضان با صدایی زار و نزار بنای التماسُ تضرع را گذاشته و می‌گفت: “آخر ای مسلمان‌ان گناه من چیست؟ اگر دزدم بدهید دستم را ببرند، اگر مقصرم چوبم بزنند، ناخن‌ام را بگیرند، گوشم را به دروازه بکوبند، چشم ام را در آورند، نعلم بکنند. چوب لای انگشتهایم بگذارند، شمع آجینم بکنند ولی آخر برای رضای خدا و پیغمیر مرا از این هولدونیُ از گیر این دیوانه‌ها و جنی‌ها خلاص کنید! به پیر، به پیغمبر عقل دارد از سرم می‌پرد. مرا با سه نفر شریکه گور کرده‌اید که یکی‌شان اصلا سرش را بخورد فرنگی است و آدم اگر به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد و مثل جغد بغ کرده آن کنار ایستادِ با چشم‌هایش می‌خواهد آدم را بخورد. دو تا دیگرشان هم که یک کلمه زبان آدم سرشان نمی‌شودُ هر دو جنی‌اند و نمی‌دانم اگر به سرشان بزندُ بگیرند من مادر مرده را خفه کنند کی جواب خدا را خواهد داد…؟”

"فارسی شکر است"

"محمد علی جمالزاده"


برگردان به زبانه امروزی: آقاگل ملت!


#هکسره

#تفاوت_"صدای(O)"_با_کلمه_ربط "رو(RO)"

#کاربرد_نیم_فاصله

بی عنوانی که ثابت می ماند

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۰ دی ۹۵
  • ۳۱ نظر

 

  مارال در این روزگار که ما بیش از هر چیز به امید و ایمان احتیاج داریم.  مگذار نا امیدی روزنی به اندازه‌ی سر سورنی در قلبت راه پیدا کند و از آنجا هجوم بیاورد...
امید را برای روزهای بد ساخته‌اند. چراغ را برای تاریکی!
انسان اگر با مشقت و درد و مصیبت رو برو نمی‌شد نه به چیزی ایمان می‌آورد، نه به آینده‌یی دل می‌بست.
 و نه از امید سلاحی می ساخت به پایداری کوه....

 

 

        "آتش بدون دود"

        "نادر ابراهیمی"

 

دریافت(آهنگ تیتراژ سریال آتش بدون دود!)

++این پست در تاریخ 4اردیبهشت ماه نوشته شده و حال مجدد بازنشر داده شده است! 

سالگرد روز نابودی زمین!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲ دی ۹۵
  • ۲۳ نظر


یکی از دوستان به یادم آورد که دیشب بیست و یک دسامبر بود! به عبارتی روزی که در سال 2012 دنیا نابود شد!

با احتساب امروز چهارسال از نابودی ما می‌گذرد! از صبح هرچه به این مورد فکر می‌کنم بیشتر به این نتیجه می‌رسم که ما نابود شدیم! در بیست و بک دسامبر سال دوهزار و دوازده ما، نابود شدیم! جهان نابود شد. و چهارسال از روز نابودی زمین می‌گذرد.



نتیجه تصویری برای نابودی زمین در سال 2012



برای نابودی زمین نیازی به سلاح های هیدروژنی و ربات‌های هوشمند نیست!(فیلم ترمیناتور) نیازی به برخورد یک شیء آسمانی هم نیست!(فیلم 2012)

ما به دست خودمان نابود شدیم!


ای جان عاشقان که منم از عاشقان برف...

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ آذر ۹۵
  • ۱۷ نظر



 کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟

خسته‌ام مثل درختی که از آذر ماهش...

"فاضل نظری"

تذکرة الأولیاء-سه

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۲ آذر ۹۵
  • ۱۳ نظر

گفت: "بر شما باد که از دنیا احتراز کنید. که به من چنین رسیده است که: روز قیامت، بنده‌ای را که دنیا دوست داشته بود و جمله طاعات به کلی به جای آورده بود، بر سر جمع بر پای کنند و منادی کنند که بنگرید که این بنده‌ای است که آنچه خدای -تعالی - آن را حقیر داشته است و بینداخته، او برگرفته است و عزیز داشته."

گفت: "در دنیا هیچ چیز نیست که بدان شاد شوی که در زیر آن نه چیزی است که غمگین شوی. شادی صافی در دنیا نیافریده اند..."

گفت: "همه چیز در دو چیز یافتم: یکی مراست، دوم دیگری را. آن که مراست، اگر من از آن بگریزم، او به سر من آید. و آن که دیگری راست، به جهد بسیار به من نیاید.»


تذکره‌الاولیاء

ذکر ابوحازم مکی