۱۵۹ مطلب با موضوع «کتاب نگاری» ثبت شده است

یک جرعه کتاب-2

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۰ نظر

کتابی که این هفته قصد معرفیش را دارم کتاب "طنز و تراژدی" اثر آقای "بهاءالدین خرمشاهی" است. این کتاب در بخش‌هایی به برّرسی همبستگی طنز و تراژدی و یک نوع دو احساسی بین آن دو می‌پردازد. و در بخش‌های دیگر مقالات و حکایات طنز آقای خرمشاهی را شامل می‌شود که برخی از آن‌ها در مجلات گل آقا به چاپ رسیده‌اند. بخشی که در پاییین می‌آورم قسمت‌هایی است از مقاله‌ای با نام طنزهای پارادوکسی:


نتیجه تصویری برای طنز و تراژدی بهائ الدین خرمشاهی



ابتدا تعریف پارادوکس و رابطه آن با طنز: 

"از نظرگاه فنی(منطقی/معنا شناختی/ فلسفی) پارادوکس عبارت است از (به ندرت یک و غالباً) دو گزاره‌ی متناقض وار، یعنی گزاره‌هایی که جمع مفهوم یا مصداق آن‌ها، در ذهن یا در واقعیت خارجی، ممکن نیست."

..."بعضی از طنزها هست که پارادوکسی یا به نوعی متناقض نماست. عکسش هم صادق است. یعنی بعضی از پارادوکس‌ها یا پارادوکس واره‌ها هم هست که طنز(گونه‌ای) از ضعیف تا قوی در بر دارد. پس رابطه‌ی منطقی آن‌ها می‌شود: عموم و خصوص مِن وجه"


و در ادامه "می‌رویم به سراغ نقل بعضی از طنزهای پارادوکسی تا شاید خستگی‌تان بر طرف شود:"


7- در کتاب طنز آمیز و خوش تدوین "چنین کردند بزرگان" ترجمه و تحریر جناب نجف دریابندری، مترجم چنین جمله‌ای آورده است: دکیانوس، امپراطور روم، در بسیاری لشکرکشی‌هایش پیروز شد، و چنین و چنان کرد و سرانجام به علت مرگ در گذشت!(نقل به معنی)


8- یکی می‌گفت برای پولدار شدن در این دوره و زمانه، بهترین راه این است که آدم بیش از حد لازم و کافی پول داشته باشد. 

(تقصیر خودم نیست ناخودآگاه ذهنم با توجه به جو سیاسی موجود می‌رود سمت دختر وزیر و پسرشهردار و ...)


11-در همین د.د.ت. و یکی دیگر از "یوم العلما"ها که داشتیم شاعر جوانی که گوش‌هایی شنوا برای شعرخوانی‌اش یافته بود، با هیجان و به شیوه‌ای غرّا و برّا شعری(قصیده‌ای/ غزلی) برای جمع حاضر خواند. پس از پایان شعر او، سکوتی کوتاه اما سنگین در میان آمد. طبعاً شاعر گران‌مایه انتظار بازتابی، بازخوردی، اظهار نظری داشت. در چنین موقع و موقعیتی بود که استاد کامران فانی گفت "عینِ شعر خوب است." و همه از بلاتکلیفی و رندانگی این نقدالشعر او خندیدند. 

(این یکی هم مرا یاد این پست انداخت.)


15- همین سعدی افصح‌المتکلمین حکایت مرد فاسق فاجری را نقل می‌کند که گناه کبیره‌ی منکری مرتکب شده بود. حاکم شهر/شرع دستور داد که او را از بالای قصر- که بسیار مرتفع و مرگبار بود- پایین بیندازند. گناهکار که مرگ را در یک قدمی خود می‌دید، مذبوحانه پرسید: این کار چه فایده‌ای دارد؟ حاکم گفت : برای اینکه عبرت مردم شود. محکوم گفت: قربان مردم که گناهی نکرده‌اند. منم که گناهکارم؛ یکی از مردم را از بالای قصر به پایین بیندازید که مایه‌ی عبرت من شود.

(خجالت نکشید بیاید بگوید این مورد هم سیاسی است و ما را یاد مفسدان سیاسی این دوره زمانه می‌اندازد که دوست دارند ما را مجازات کنند تا مایه عبرتشان شویم! گیری افتادیم.)


17- یکی از وزیران یا استانداران زمان رضاشاه فعالیت‌های عمرانی سال را برای او گزارش‌وار بیان می‌کرد؛ و به عنوان آخرین مورد، چنین توضیح داد: کشیدن جاده‌ی شوسه بین قزوین-زنجان و بالعکس!

(البته که این دست گزارشات مخصوص زمان رضا شاه خدابیامرز بود وگرنه بعد از انقلاب آمارهای اینچنینی را اصلاً شاهد نیستیم.)


29- باز از ملانصرالدین نقل است که یکی از طرفین دعوا برای دادخواهی پیش او آمد. حرف و حدیثش را زد. ملا شنید و گفت:انصافاً حق با توست. مدتی بعد طرف دیگر دعوا نزد او آمد و عرض حال کرد. ملا حرف‌های او را به دقت شنید و گفت: تو هم حق داری. در این اثنا ناظر بی‌طرفی که شاهد ماجرا بود، ناچار از دخالت شد و گفت قربان این که نمی‌شود که هر دوی آنها حق داشته باشند. ملا بی اختیار گفت: تو هم حق داری.

(باور کنید قصد برداشت سیاسی ندارم! ولی باز ذهنم می‌رود سمت مناظرات این چند هفته. دست خودم که نیست. اگر زورتان می‌رسد ذهنم را ببندید.)



"بهاءالدین خرمشاهی"

"طنز و تراژدی"

"انتشارات ناهید"

+خرید از فیدیبو


باری، این پست نیز در ادامه همان پست‌ معرفی کتاب‌هایی است که از شهرآفتاب به چنگ این بنده نگارنده افتاده‌اند. و همانطور که قبلتر نیز گفتم زکات کتاب خوب معرفی آن است.

 اگر دوست داشتید بخرید و بخوانید و اگر لذتی حاصل شد دعایی هم به جان ما بکنید. 

و اینکه مشخص است در بین افاضت استاد بنده هم یک سری اضافات داشتم که به رنگ سبز مشخص شده و نتیجه سه ساعت دیدن مناظره آنهم به اجبار است. و الحق که اضافه است.

یک جرعه کتاب

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۱ نظر

یک جایی می‌خواندم هر کتابی حرفی برای گفتن دارد که مختص شماست. کافی است تفعلی بزنید و صفحه‌ای که باز می‌شود را بخوانید. 

کتاب را در دست گرفتم و باز کردم. این شعر آمد:


هرچه کبوتر و برگ زیتون و پارچه سفید بود

شاعران ما، خرج شعر صلح کردند....

مانده‌ام چه‌کار کنم؟

.......................................................

بر می‌خیزم به جای شعر

تمام پرچم‌های جهان را 

در وایتکس می‌خوابانم.


"اکبر اکسیر"

"گزینه اشعار طنز فرانو"

"نشر مروارید"

نتیجه تصویری برای گزینه اشعار طنز فرانو



+شعر فَرا نو را بهتر بشناسید.



س.ن:

روایت داریم از غیر معصوم که زکات کتاب خوب معرفی آن به دیگران است.(نام راوی یادم نیست!) به همین دلیل چند کتابی که به تازگی خریدم را سعی می کنم به بهترین نحو معرفی کنم. باشد که زکاتش پرداخت شود.


نیم پست ثابت

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶
  • ۵ نظر

یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی‌گفت ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمی زاد به روزیست اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی!



روانت داد و طبع و عقل و ادراک 
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش
کنون پنداری ای ناچیز همت 
که خواهد کردنت روزی فراموش
 
"سعدی جان"


گلستان
باب هفتم در تأثیر تربیت


چاپ و چاپخانه- دوران بیداری!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۰ فروردين ۹۶
  • ۱۷ نظر

شاردن جهانگرد فرانسوی(1623-1713م) که در زمان شاه سلیمان صفوی به ایران آمده، در سیاحتنامه‌ی خود گوید: "ایرانیان اشتیاق وافری دارند که صنایع چاپ در کشورشان پدید آید و به فواید و ضرورت آن کاملاً پی برده‌اند، معهذا کسی پیدا نمی‌شود که چاپخانه به وجود آورد. برادر وزیر دربار، که یک شخص بسیار عالم و مقرب حضور شاهنشاه است، در سال 1087ه ق می‌خواست با من قرار و مداری بگذارد تا کارگرانی به ایران آیند و این فن ظریف را به ایشان بیاموزند. مشارالیه کتاب‌های عربی و فارسی چاپی را که برایش برده بودم، به نظر اعلیحضرت همایونی رسانید، با این پیشنهاد موافقت حاصل شد. ولی وقتی که مسئله پرداخت پول به میان آمد، هرچه رشته بود پنبه گشت!"


نزدیک به یک قرن و نیم از زمان شاردن گذشت و ایرانیان اقدامی در تأسیس چاپخانه نکردند. تا آنکه در زمان پادشاهی فتحعلی شاه و به همت عباس میرزای ولیعهد چند تن از ایرانیان این فن را در اروپا آموختند و دستگاه چاپ حروفی(سربی) و بعد چاپ سنگی را به ایران آوردند.


اختراع دستگاه چاپ توسط یوهان گوتنبرگ آلمانی در سال 1453م

در پایان قرن پانزدهم بیش از 200 چاپخانه در اروپا وجود داشت.

اختراع دستگاه چاپ سنگی در سال 1796م

ورود دستگاه چاپ به ایران در سال 1233 ه ق (1817م)


+همینطور که الآن انرژی‌های نو و تجدید پذیر علم روز دنیا محسوب می‌شه. و چند سال قبل انرژی هسته‌ای یا سفر به فضا علم روز محسوب می‌شد یا چندین سال قبلتر داشتن قطار و راه آهن علم روز بود. اون سال‌ها صنعت چاپ علم روز محسوب می‌شد. اینکه یک قرن و نیم از دنیا عقب بودیم و ادعای کشور گشایی مون هم می‌شده جالب توجه بود. 


++تاریخچه چاپ و دستگاه‌های چاپ خیلی جالب بود. 

از صبا تا نیما - تاریخ 150سال ادب فارسی، کتابی که باید خواند.

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ فروردين ۹۶
  • ۴ نظر
از آنجا که گفته‌اند زکات علم آموختن آن است و نیز گفته‌اند یکی از بهترین راه های یادگیری توضیح دادن آن علم برای دیگران باشد. حال که کتاب "از صبا تا نیما" را می‌خوانم، قصد دارم نکات مهم و چکیده مطالبش را اینجا به اشتراک بگذارم، به همان دو دلیلی که در بالا گفتم.

اگر دوست داشتید همراهی کنید. وگرنه که ایرادی نیست. یاعلی. 

متن:

وضعیت شعر و ادب فارسی، در زمان سلطنت حکومت صفویه و آغاز سبک هندی:
 
اسکندر بیگ ترکمان در شرح حال شاه طهماسب صفوی می‌گوید: در اوایل حال، حضرت خاقانی جنت کرمانی را توجه تمام به حال این طبقه(شعرا و ادبا) بود... و در اواخر ایام حیات، که در امر معروف و نهی منکر مبالغه عظیم می‌فرمودند، چون این طبقه علیه را وسیع المشرب شمرده از صلحا و زمره اتقیا نمی‌دانستند، زیاده توجهی به حال ایشان نمی‌فرمودند، و راه گذرانیدن قطعه و قصیده نمی دادند.
مولانا محتشم کاشانی قصیده‌ای غرا در مدح آن حضرت و قصیده‌ای دیگر در مدح مخدره‌ی زمان، شهزاد پریخان خانم به نظم آورده از کاشان فرستاده بود، به وسیله شهزاد مذکور معروض گشت. شاه جنت مکان فرمودند که : "من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند، قصاید در شأن شاه ولایت و ائمه معصومین (ع) بگویند. صله، اول از ارواح مقدسه‌ی حضرات و بعد از آن از ما توقع نمایند. زیرا که به فکر دقیق معانی بلند و استعاره های دور از کار در رشته‌ی بلاغت در آورده به ملوک نسبت می‌دهند که به مضمون در اکذب اوست. احسن او اکثر در موضع خود نیست. اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند، شأن معالی نشان ایشان بالاتر از آن است که محتمل الوقوع است." غرض که جناب مولانا صله‌ی شعر از جانب اشرف نیافت. - از صبا تا نیما، جلد یک، صفحه 7. در بیان وضعیت ادبا و شعرا در زمان صفویه.

توضیح آنکه در آن زمان پادشاهان صفوی توجه زیادی به شعر و شاعری نداشته شاعران درباری را از خود می‌راندند. که در نتیجه آن شعر از محیط دربار بیرون آمده و به دست عامه مردم افتاد. غزلسراها و مثنوی نویسان از ایران دوری جسته و اغلب به دربار شاهان گورگانی هند روی آوردند. و در نتیجه رفته رفته سبک هندی در ایران رواج یافت. مهم ترین ویژگی‌های سبک هندی آوردن "مضامین بدیع باریک " و "بیان معانی بسیار در لفظ اندک" است. حافظ این عصر ، محمد علی صائب تبریزی است.


بیت:

نرگس از چشم تو دم زد بر دهانش زد صبا
درد دندان دارد اکنون میخورد آب از قلم!

شعر از محمد طاهر غنی کشمیری است، که از اینکه ساقه‌ی نرگس مانند قلم میان تهی است و از زمین آب می‌گیرد و کسی که درد دندان دارد باید با قلم نی آب بخورد، در تشبیه چشم معشوق و رقابت نرگس با آن، و سیلی خوردن وی از دست باد صبا چنین مضمون عجیبی می‌سازد.


بیت:

خوش هوای تازه‌ای دارد دیار نیستی 
ساکنانش جمله یک لا پیرهن خوابیده‌اند!
"کلیم کاشانی"

بیت:

بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست
خنده می‌آرد همی بر هرزه گردی‌های من
"کلیم کاشانی"

بیت:

لقمه افتد ز دهان چون نبود قسمت کس
روزی اره نگر کز بن دندان ریزد!
"واعظ"

روایت تاریخی از چهارشنبه سوری!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
  • ۲۲ نظر

در برخی قبایل بدوی، والدین کودکان خود را برای خدایان قربانی کرده، می‌سوزاندند. از جمله ایزد مولوک که در قبایل عبرانی و کنعانی پرستیده می‌شد، در پرستشگاهش کوره‌ای بود که کودکان در آن سوزانده می‌شدند و طبّالان طبل می‌زدند تا نگذارند صدای جیغ و زاری کودکان به والدین برسد.


بعدها این رسم خشونت آمیز، به شکلی بسیار معتدل‌تر در آمد و برای راضی کردن خدایان تنها نمایشی از سوزاندن کودکان اجرا می‌شد! به این شکل که آتشی برافروخته شده و کودکان به سرعت از میان آن می‌گذشتند و به این ترتیب آیین قربانی بدون قربانی کردن انجام می‌یافت.


"برگرفته از تاریخ تمدن"

"ویل دورانت"



+نقل از کانال تلگرامی هاروت و ماروت



++کرمان که بودم یکی دوبار به آتشکده شهر رفتم.(از جاذبه‌های گردشگری شهر هم محسوب می‌شه) به ضرس قاطع می‌گفتند ما در آیین زردشتی چیزی به نام چهارشنبه سوری یا هر مراسمی شبیه به آن نداریم!

 بازم میل خودت.

یک معرفیِ کتابِ خاصِ خاصِ خاص...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۶ اسفند ۹۵
  • ۷ نظر

سلام.

بخش معرفی کتاب رادیوبلاگی‌ها اینبار با یک ایده نو و جدید شروع به کار کرده.

هدف از این بخش معرفی کتاب‌های خوب برای بلاگران خوبه. قطعاً خیلی مواقع شده که کتابی رو خواندید. و اینقدر دوستش داشتید که خواستید با بقیه به اشتراکش بگذارید. یا با دوستانتون توی راه مدرسه، دانشگاه، اداره و یا حتی همین فضای مجازی در موردش صحبت کنید. و تشویقشون کنید که این کتاب رو بخوانند. هدف از این بخش دقیقاً همین موضوع هست.

ما آدم خوبا همیشه وقتی صحبت کتاب خوانی و قرهنگ به میان میاد دست آخر می‌رسیم به اینکه باید اول از خودمون شروع کنیم! اول باید خودمون و خانواده مون رو اصلاح کنیم. تا فرهنگ جامعه مون رشد پیدا کنه! ولی چطوری؟ ولی تا کی میخوایم اینارو بگیم؟ این زنجیره کی قراره پاره بشه؟ تا کی شعار زدگی؟ "ز عمل کار برآید به سخنرانی نیست!" اگر شما هم از اون آدم خوبا هستید که همیشه سر این بحث‌ها به نتیجه فوق رسیدید. خب الآن وقت عمل کردنه! (الآن دارم اساسی ترغیبتون میکنما مشخصه؟)

اما، داستان چیست؟ داستان اینه که به قول قدیمی‌ها "سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!" پس ما هم از اون شیوه قدیمی معرفی کتاب دست کشیدیم. و شیوه جدید، شیرین و چالش برانگیزی رو جایگزین کردیم. که البته متکلم الوحده نیست و از دل میاد و نیاز به مشارکت همه دوستان مون داریم. رادیو بلاگی‌ها مال شخص نیست. رادیو مال بلاگرهاست. (ادامه روند ترغیب سازی!) مال مخاطبانشه.(نترسید نمی‌خوام بگم عدد فلان رو در حمایت از رادیو بفرستید به بهمان:دی)

این‌بار ما از شما می‌خواهیم که اگر کتابی رو خواندید و به نظرتون کتاب خاص و جالبی بوده اینبار برای معرفیش به بقیه خودتون رو جای یکی از شخصیت‌های کتاب بگذارید و از  زبان اون شخصیت چند سطری برای ما بنویسید. این نوشته هم می‌تونه از خود متن کتاب باشه(مثل شخصیت باک-آوای وحش در فایل معرفی) و هم می‌تونه زایده تخیلات شما باشه(مثل شخصیت مصطفی- از داستان کباب و غاز یا روباه شازده کوچولو). 

بعد از نوشتن متن، اگر دوست داشتید خودتون می‌تونید به صورت صوتی اجراش کنید. در هر صورت متن (و اگر صوتی هم بود صوت همراه با متن) رو برای ما فوروارد کنید. تا هفته‌های آتی در این بخش به صورت یک پادکست به اسم خودتون معرفی شود.


اینجا می‌توانید در مورد جزئیات طرح بیشتر بخوانید. و ایضاً نمونه‌ی ضبط شده‌ی کار رو گوش کنید. 

در نمونه فوق سعی شده تا از زبان شخصیت‌هایی که برای اغلب دوستان آشنا هست متنی نوشته و ضبط شود. امیدواریم مورد پسند واقع شود. و امیدوارتریم که مورد استقبال دوستان((استقبال عملی البته!) ) نیز قرار بگیره.

تنهامون نگذارید.

ارادتمند.


تذکرة الأولیاء-هفت

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۳۰ بهمن ۹۵
  • ۳۴ نظر

و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم؛ و سلامت را در خاموشی.

"تذکرة الأولیاء"

"ذکر ابوالحسن خرقانی"