۱۵۹ مطلب با موضوع «کتاب نگاری» ثبت شده است

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز هشتم

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۳ خرداد ۹۶
  • ۱۸ نظر

نقل است که یکبار هفت شبانه روز به روزه بود و هیچ نخورده بود و به شب هیچ نخفته بود. همه شب به نماز مشغول بود. گرسنگی از حد بگذشت. کسی به درخانه اندر آمد و کاسه‌ای خوردنی بیاورد. رابعه بستد و برفت تا چراغ بیاورد. چون باز آمد گربه آن کاسه بریخته بود. گفت: بروم و کوزه‌ای بیاورم و روزه بگشایم. چون کوزه بیاورد چراغ مرده بود. قصد کرد تا در تاریکی آب باز خورد. کوزه از دستش بیفتاد و بشکست. رابعه بنالید و آهی برآورد که بیم بود که نیمه خانه بسوزد.

گفت: الهی این چیست که با من بیچاره می‌کنی؟

آوازی شنود که: هان! اگر می‌خواهی تا نعمت جمله دنیا وقف تو کنم، اما اندوه خویش از دلت وابرم. که اندوه و نعمت دنیا هر دو در یک دل جمع نیاید. ای رابعه! تو را مرادی است و ما را مرادی. ما و مراد تو هر دو در یک دل جمع نیاییم!

 

تذکرةالأولیاء 

ذکر رابعه عدویه رحمة الله علیها

 

 

مناجات رمضانیه:

 

خدایا

مرسی که بین بنده‌هات فرقی نمی‌گذاری. 

عند مرامی و معرفت، عند لطافتی و بخشش. 

خدایا فلواقع عند رفاقتی و بس.

دمت گرم.

 

#بیت

خدا کسی‌ست که باید به دیدنش بروی

خدا کسی که از او سخت می‌هراسی نیست

فاضل نظری


دریافت(یک مگ و نیم)

 

 

س.ن:

تقدیم کردن یک پست شاید زیاد مرسوم نباشد، با اینحال این پست را با نهایت ادب و احترام تقدیم می‌کنم به یکی از بهترین دوستان مجازیم، مهربآنو (خانه من) وبلاگی که دیگر در بین ما نیست و تعطیل شد. فاطمه خانم، امیدوارم هرجایی هستید و در هر حال، ایام  به کامت باشه و شاد و خوشحال و سرحال باشید.

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز هفتم

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶
  • ۱۸ نظر

و گفت: اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاری آخرت!


***

و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم یکی مرا و یکی نه مرا. آنکه مراست اگر بسیار از آن بگریزم هم سوی من آید و آنکه نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم!


****

و گفت: تو در روزگاری افتاده ای که به قول از فعل راضی شده اند و به علم از عمل خرسند گشته اند. پس تو در میان بدترین مردمان و بدترین روزگار مانده ای.


#تذکرة_الأولیاء 

ذکر ابوحازم مکی رحمة الله علیه




مناجات رمضانیه:


خدایا!

خودت به کسی که دوستش دارم بگو

که من دلم نمی‌خواست خلق بشوم

و فقط و فقط برای اینکه او تنها نباشد

قبول کردم که بیایم دنیا

تا شاید دوستم داشته باشد


#بیت

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم 

از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست ندانم!


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز ششم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶
  • ۱۴ نظر

و کسی از وی پرسید: چگونه‌ای؟

گفت: چگونه باشد کسی که عمرش می‌کاهد و گناهش می‌افزاید؟

و در معرفت چنان بود که سخن اوست که: ما رایت شیئا الا و رایت الله فیه. هیچ چیز ندیدم، الا که خدای را در آن چیز دیدم و از و پرسیدند: که خدای را می‌شناسی؟

ساعتی خاموش سر فرو افگند. پس گفت: هرکه او را بشناخت سخنش اندک شد و تحیرش دایم گشت.


تذکرةالأولیاء

ذکر محمدبن واسع رحمة الله علیه


***


نقل است که روزی حسن برحبیب آمد به زیارت. حبیب دو قرص جوین و پاره‌ای نمک پیش حسن نهاد. حسن خوردن گرفت. سائلی به درآمد. حبیب آن دو قرص و نمک بدو داد. حسن همچنان بماند. گفت: ای حبیب! تو مردی شایسته‌ای. اگر پاره‌ای علم داشتی به بودی که نان از پیش مهمان برگرفتی و همه به سائل دادی. پاره‌ای به سائل بایست داد و پاره‌ای به مهمان.

حبیب هیچ نگفت. ساعتی بود غلامی می‌آمد و خوانی بر سرنهاده بود و بره‌ای بریان و حلوا و نان پاکیزه و پانصد درم سیم در پیش حبیب نهاد و حبیب سیم به درویشان داد و خوان پیش حسن نهاد. چون حسن پاره‌ای بریان بخورد، حبیب گفت: ای استاد! تو نیک مردی. اگر تو پاره‌ای یقین داشتی به بودی با علمِ یقین باید.


تذکرةالأولیاء

ذکر حبیب عجمی رحمة الله علیه



س.ن:

این پست رو در نهایت احترام تقدیم می‌کنم به خانم ام اسی خوشبخت؛ به این خاطر که دیروز روز جهانی ام اس بود. و ایشون به من و شما و خیلی‌های دیگه چیزهای زیادی در این مورد یاد دادند و ثابت کردند که با ام اس هم می‌شه خوشحال بود. امیدوارم همیشه همیشه موفق و موید و مظفر و منصور باشید. پست رو به سبک خودتون تموم می‌کنم: "ایام به کام."


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز پنجم

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶
  • ۱۰ نظر

نقل است که یک بار آتشی در بصره افتاد. مالک عصا و نعلین برداشت و بر سر بالایی شد و نظاره می‌کرد.

مردمان در رنج و تعب در قماشه افتاده، گروهی می‌سوختند، و گروهی می‌جستند. گروهی رخت می‌کشانیدند و مالک می‌گفت: "نجا المخفون و هلک المثقلون(سبک باران رستگارند و سنگین باران در هلاکت.) چنین خواهد بود روز قیامت."


تذکرةالأولیاء

ذکر مالک دینار رحمة الله علیه


سحرگاه پنجم


مناجات رمضانیه‌های سال قبل که یادتان هست؟ دلم برایشان تنگ شد و نتیجه شد این:


الهی!


من مثل آن بت‌پرست نیستم


که اگر تو را نداشته باشم


خدای سنگ و چوبی داشته باشم!


من اگر تو را نداشته باشم، هیچ ندارم...


🌠بیت:

با

خیالش

وقت خود

خوش کرده‌ام...


+عبید زاکانی


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز چهارم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۹ خرداد ۹۶
  • ۱۳ نظر

نقل است که یکبار به جنازه‌ای* رفت. چون مرده را در گور نهادند و خاک فرو کرده بودند، حسن بر سر آن خاک بنشست و چندانی بدان خاک فرو گریست که خاک گل شد. 

پس گفت: ای مردمان! اول و آخر لحد است. آخر دنیا گور است و اول آخرت نگری گور است که القبر اول منزل من منازل الاخرة. چه می‌نازید به عالمی که آخرش این است؟ یعنی گور! و چون نمی‌ترسید از عالمی که اولش این است؟ یعنی گور! اول و آخر شما این است اهل غفلت! کار اول و آخر بسازید! 

تا جماعتی که حاضر بودند چندان بگریستند که همه یک رنگ شدند.


***

و گفت: گوسفند از آدمی آگاهتر است از آنکه بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای از مراد خویش باز نمی‌دارد.



تذکرةالأولیاء

ذکر حسن بصری رحمه الله علیه

روز چهارم



به جنازه ای رفت*= منظور همان تشییع جنازه است!

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز سوم

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ خرداد ۹۶
  • ۱۳ نظر

پس فاروق گفت: مرا وصیتی کن. گفت: یا عمر! خدای را شناسی؟ گفت: شناسم. گفت: اگر به جز از خدای هیچ کس دیگر نشناسی تو را به!

گفت: زیادت کن. گفت: یا عمر! خدای تو را می‌داند؟ گفت: داند. گفت: اگر به جز خدای کس دیگر تو را نداند تو را به!


****


از وی پرسیدند: خشوع در نماز چیست؟

گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.

گفتند: چونی؟

گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟

گفتند: کار چگونه است؟

گفت: آه از بی زادی(بی توشه بودن) و درازی راه.


تذکرة الأولیاء

ذکر اویس القرنی رضی الله عنه


روز سوم

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز دوم

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶
  • ۱۵ نظر

و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم(مالک) او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید، یکی از دروغگوی که همیشه با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سودِ تو خواهد زیانِ تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بد دل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه!

گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟

گفت: طمع در آن.

تذکرة الأولیاء

ذکر ابن محمد امام صادق(ع)



 س.ن: اگر معنی کلمه خاصی را ندانستید وارد سایت گنجور(همان لینک بالا) شوید، کلمه فوق را انتخاب کرده و سپس بر روی علامت سوال کلیک کنید.

س.ن دو- چون این دست پست‌ها گزیده‌هایی از کتاب تذکرة الأولیای فریدالدین عطار نیشابوری است و نقش من صرفاً گزینش آن‌هاست پس طبیعتاً نیازی به قسمت نظرات نیست. با این‌حال نظرات را نمی‌بندم. 

اگر سوالی بود بپرسید قول می‌دهم به دست فریدالدین عطار نیشابوری برسانم و پاسخش را دریافت کنم و همینجا بنویسم!

بیست و پنج اردیبهشت بزرگداشت ابولقاسم فردوسی

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۶ نظر

 

بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت ابولقاسم فردوسی عزیز هست. 

 

قطعه زیر را بشنوید. شاهنامه خوانی، با صدای شهرام ناظری عزیز:

 


دریافت (5مگابایت)

 

و بعد اگر دوست داشتید این دو فیلم پایین را در آپارات ببینید. (فایل دانلودشان را در کانال آرشیویجات هم گذاشته‌ام اگر دسترسی به آپارات ندارید.)

قسمت اول (24مگابایت)

قسمت دوم(24مگابایت)

 

داستان گذر سیاوش از آتش است که توسط یک کارگردان تاجیکی در نزدیک به 40 سال قبل ساخته شده است! و بعد از دیدنشان به این فکر کنید که چرا فردوسی هم در قرن چهار و پنج و هم در قرن حاضر باید مظلوم باشد. آنقدر مظلوم که از هر کدام از ما بپرسید بعید می‌دانم لااقل 20بیت از شاهنامه‌اش را حفظ باشیم. ساختن فیلم و معرفی‌اش به جهان و جهانیان بماند!