- آقاگل
- شنبه ۷ مهر ۹۷
در سه بخش گذشته، قسمتهایی از داستان زال و رودابه را شرح دادم. داستان اصلی از دل باختن زال و رودابه به یکدیگر، آن هم از راه شنیدن آغاز میشود.(پست اول)، سپس شبی زال به دیدار رودابه میرود و آن شب را در قصر او سپری میگند(پست دوم)، بعد وقتی دل خود را به رودابه میبازد، نامهای برای سام میفرستد و ماجرای این عشق را برای او بازگو میکند و از پدر میخواهد که با ازدواجش موافقت کند.(پست سوم)
و حالا در این بخش از داستان زال و رودابه قصد دارم از لحظهای بگویم که در آن سیندخت، مادر رودابه متوجه رابطۀ پنهانی دخترش (رودابه) شده است و میخواهد بداند، معشوقۀ رودابه کیست؟ و او پنهانی برای که سربند و پیرایه میفرستد؟
زمانی که سیندخت از رابطۀ پنهان رودابه با مرد دیگری باخبر میشود و فرستادۀ زال را میبیند که با خود هدایایِ رودابه را برای زال میبرد؛ رودابه را بازخواست میکند که با کدام مرد در ارتباط است و اکنون سربند و پیرایه را برای چه کسی میفرستد؟ در اینجا سیندخت برای اینکه خود را خشمگین از کار دختر و در عین حال مادری دلسوز و مشفق نشان دهد، به رودابه با لحنی آمیخته با خشم و دلسوزی میگوید:
ستمگر چرا گشتی ای ماهروی
همه رازها پیش مادر بگوی
در بیت بالا تضادی که میان دو کلمۀ «ستمگر» و «ماهروی» وجود دارد، با لحنی زیبا و متعادل همین معنی را به ذهن خواننده میرساند.