۵۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۴
  • ۰ نظر

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند

وآن ستمکاران که با هم محرم اند

گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟... 

                                                  

                                                                                فریدون مشیری



دوستان برند جهنم با دشمنان توافق

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی روز چهارشنبه با اشاره به اینکه امسال سال وحدت، برادری، محبت و انسجام ملی است، گفت: ما درس اعتدال و سیاست خارجی را از حافظ و درس محبت و وحدت را از سعدی آموختیم. 
"با دوستان مروت و با دشمنان مدارا" ، منطق دولت تدبیر و اعتدال با همه جهان است.
.
س.ن:بنده حقیر تا یاد دارم جناب حافظ شیراز در تمام عمر خود هرگز از خاک پاک شیراز قدمی بیرون نگذاشت. حال چه شده که شد الگوی سیاست خارجه ما؟!؟!!؟
الله و اعلم.
نکته بعد اینکه دوست کیست و دشمن چیست؟ یا شاید باید گفت چو دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ یا بلکه دشمنان این روزها در پوست دوست فرو رفته باشند؟
در مورد اعتدال هم که هنوز من به نتیجه ای نرسیده ام.
نکته دوم خصلت نشستن بر لب جوی و گذر عمر دیدن دوستان شیرازیست، و حال و اوضاع مردم غرق شده در دنیای مجازی!!!
یاد الگو برداری های آقای همساده افتادم....
خلاصه که در انتخاب الگوی مناسب کمال دقت را داشته باشید.

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست؟!!؟؟

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۴
  • ۲ نظر


س.ن: از دکلمه ها و شعرهایی که هربار که گوش می دهم بازهم تازه است و زیبا و زیبا و زیبا...
و چه عجیب و ساده فراموش می کنیم گذشته مان را، مردمی که روزی ظلم ستیز بودند و سردمدار ظلم ستیزی، امروز چقدر ساده سر در برابر ظلم فرود می آورند و هیچ نمی گویند.
 کشور ما، ایران ما، سرزمین ما، فقط و فقط به خاطر مردمش پایدار است و بس و نه به خاطر آن یک درصدی ها ....
ای کاش انسان بودن را بیاموزیم، انسانی زیستن را، فارق از هر مذهب - منش - تیپ - شخصیت - نوع پوشش - ملیت و طرز تفکری.


می شود انسان بود و انسانی زیست
کاش بشود انسان بود و انسانی زیست.
خداوندا بخواه که بشود انسان بود و انسانی زیست.

(+)



خمار صد شبه دارم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۸ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

شراب خانه کجاست...

گیر دادن به حافظ!!!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر


در بیت فوق جناب حافظ می فرمایند:

" من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود"

بحث سر خوانش همین مصرع است، مهر نگار گزیدن بهتر است یا "مهرنگار" گزیدن؟؟؟

و اساسا منظور شیخ برکدام یک بوده؟

مهر نگار گزیدن بدین معنا که مهر نگاری را در دل جای دادن و "مهرنگار" گزیدن منظور نگاری مهربان گزیدن.

و به عقیده من عبارت دوم درست تر می نماید، زیرا که حافظ اصالتا شیرازی بوده و این خوی و خصلت شیرازی های عزیز است که همواره به دنبال عیش و آرامش باشند. و چه آرامشی بهتر از داشتن نگاری مهربان از دید جناب حافظ!

و نکته دوم اینکه این پریشانی افکار قبل از امتحان همیشه برای این بنده نگارنده عادی بوده و هست و از این روی دوستان زیاد جدی نگیرید.

بیت فوق هم صبح توسط هم اتاقی گرام به مغز ما دیکته شد و تا بحال که از شرش خلاصی نیافته ایم!

خدا حال ما را به گرداند.

آمین.

هزل های شبانه یک دانشجوی سیه بخت

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

و جوانک چو جفای استاد بدکردار بدید که به مکتب نیامدی و خط ننوشت، افکنده سر شتابان بسوی خوابگاه بیامدی بر جای افتادی و به خواب فرو برفت ساعتی چند.
باری،پاسی از شب نگذشته بود که این جماعت نااهل خوابگاه باز بنای ناسازگاری گذاشته و از پس اینکه باز ظاهرا چشمشان به سبزه فراوان بیافتاده بود نعره مستانه سر دادندی و خواب را از چشم جوان در ربودند.
ساعاتی نیز بدین منوال بگذشت تا بار دگر خواب به دیدگانش باز آمدی، و اینبار نیز اندک زمانی بیش نخفت، که صدای گوشی ای که به همراه داشت و آن را در دیار فرنگ موبایل گفتندی او را از خواب پرانیده و آشفته حال نمود. و از پس موج ها صدای آشنایی بود که طلب درس همی کرد در نیمه های شب!!
این نیز بگذشت!!!(چگونه اش بماند...)
و جوانک که سخت آشفته حال بود باز به خواب برفت و این بار خواب فراوان بکرد و در عوالم رویا مستغرق همی گشت و کابوس بسیار همی دید و باز با همان آشفته حالی و چه بسا بدتر از خواب بجست، و نفس نفس زنان اطراف را بنگریست و ساعت را، که اندک زمانی تا نماز صبح باقی بود و گوش نهاد و بشنید آواز چهچهه بلبلان مست را و جیک جیک گنجشککان را. ویادش بیامد این حکایت شیرین شیخ اجل را که گفتی:

دوش مرغی بـه صـبـح مینالید
عقل و صبرم برد و طاقت و هوش
یـکـی از دوسـتـان مـخـلـص را
مــگــر آواز مــن رســیـد بــگــوش
گـفـت بــاور نـداشـتـم کـه تـرا
بـانگ مرغـی چـنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تـسبـیح خوان و من خـاموش



شیمی یعنی آهنگ زیبای زندگی و این حرفا خلاصه!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

ترکیب خشن ترین صداهای پمپ‌ها و کمپرسورها در واحد، با زیباترین سمفونی‌های بتهوون چه تفاوتی دارند؟؟


دیدن پاشش آب در کولینگ تاور، با به نظاره نشستن در کنار زیباترین آبشارهای جهان چه تفاوتی دارد؟؟


سوختن در زیر آفتاب سوزان در حین کار ،با برنزه شدن در کنار ساحل دریا چه تفاوتی دارد ؟؟


استشمام بوی H2s ،همان خوشبوترین عطر جهان است!!


پایان اورهال در واحد ،با شروع بهار تفاوتی نخواهد داشت.


دیدن بخار آب بر بالای برج‌های خنک کننده در پاییز، همان تداعی کننده زیباترین آسمان‌های ابریست .


کاش کتاب خوندن مد بود

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۳ نظر

به قول مهران مدیری عزیز و دوست داشتنی:


" چقد کتاب می خونیم؟

مده که بعضی از جوونا ساعت ها تو خیابون دور دور میکنن، چقد کتاب میخونیم؟

مده که بعضی از خانوما از ماهی سی روز بیست و چها روزش رو تو آرایشگاهن، چقد کتاب می خونیم؟


مده که از یک شب تا پنج صبح ملت میرن تو فضای مجازی ساعت ها بیخودی می چرخن و دارن چت می کنن، چقد کتاب می خونیم؟

مده که سریال ترکیه ای میبینیم در چهارصد و چهل و چهار قسمت، چقد کتاب میخونیم؟

مده که بعضی از جوونا درگیر مدل ماشین، مدل مو و مدل شلوارن، چقد کتاب می خونیم؟

کاش کتاب خوندن مد بود.

کاش کتاب خوندن مد بود.

سرانه مطالعه هر ایرانی در هر سال فقط چند دقیقه است و سرانه توی اینترنت بودن هر ایرانی در هر سال هزاران ساعته.

کاش کتاب خوندن مد بود. "


متاسفانه امسال قسمت نیست ما بریم نمایشگاه، مجبوریم از دور تماشا کنیم و حسرت به دل اخبار رو دنبال کنیم فقط.

هی روزگار...