۵۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

دوستی خاله خرسه

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴
  • ۲ نظر

و جوانک در بازگشت از آلونک غذاخوری مکتب خانه در راه دو جوجه چغوک بدید، که پای یکی لنگ مانده و دیگری پرواز نمی دانست و گربه ای فربه انتظارشان را می کشید از برای چاشت نیم روز. جوانک مهندس دلش به رحم بیامد دستی برگرفت، گنجشککان بخت برگشته را در انبانی که به همراه داشت گذاشت و گربه را پخی نمود از جهت آزار!!!!

چون به اتاق شد دو چغوک را در میان اتاق بنهاد و خود به خواب رفت. باری، هنوز دیدگان جوان گرم نشده بود که صدای مستانه جوجه های گرام گوش جوانک که هیچ، گوش فلک را کر همی کرد. گویا درگیری بر سر غذاهای نیم خورده شب بود و آب تنی این دو در میان پیاله آبی میان اتاقک.

جوان را لذت فراوان دست داد و لذت بسیار همی برد از همنشینی با چغوگکان و در تدبیر خدای همی ماند که بارخدایا، در این میان چه سری است؟ در روزی که تنها بودم مرا با دو گنجشک خرد همنشین کردی به چه علت؟

و آیا براستی کار من دخالت در دست چرخه طبیعت نبودی؟

آیا گربه فلک زده شکمش را سیر توانست کرد؟


چرایی انرژی هسته ای...؟؟؟؟

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۲ نظر

حرفهایی که این روزها زیاد می شنویم و افسوس که بسیاری از آن ها از دهان برخی روش ان فکران عزیزمان  خارج می شود!:

" انرژی هسته ای چیه آخه که چسبیدن بهش؟"

" چرا اینقدر حکومت اسرار داره انرژی هسته ای داشته باشه؟ "

" من مطمئنم این ها دنبال بمب هستن شک نکن."

" اصلا پول انرژی هسته ای رو اگر در جای دیگه هزینه کرده بودیم الآن وضعیت کشور این نبود."

" تورم گردن مردم رو شکونده اینا دنبال عزت هسته ایند."

و هزاران اظهار نظر مضحک دیگه.


و اما اصل قضیه:

  فرض کنید شما بخواهید خودتان یک خانه بسازید و تصمیم داشته باشید که همه کار آن را خودتان انجام دهید، طبیعتا مجبورید بنایی یاد بگیرید، نجاری یاد بگیرید، جوش کاری و لوله کشی و برق کشی و گاز کشی و... را هم باید یاد بگیرید. پس نمی توان گفت که چون هدف شما فقط خود خانه بوده پس دستآورد های دیگه ای برایتان نداشته است. واضح است که  شما دیگر آن فرد قبل نیستید و پیشرفت های زیادی کرده اید.


این فقط یک مثال ساده بود.


وقتی شما تصمیم می گیرید فرضا انرژی هسته ای ( یا هر تکنولوژی روز دنیا را) داشته باشید، خود بخود مجبور خواهید بود تلاش نمایید که در دیگر صنایع هم پیشرفت کنید، از صنایع فولاد گرفته تا پتروشیمی و حتی صنایع خورد و کوچک، و آیا این همان چیزی نیست که برخی می گویند و دهان به دهان می چرخد؟

و آیا در این صورت باز درد بیکاری کمر جوانان را خم خواهد کرد؟

گاه اندکی منطق لازمه زندگیست.

چشم ها را باید شست.



نیمه پر لیوان

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

اندر مزایای سرماخوردگی نابهنگام و دیدن نیمه پر قضیه اینکه:

درسته که طول روز رو تقریبا خواب بودم اما خب شب پرباری رو سپری کردم.

نشستم سوالات میان ترم بچه هارو طرح کردم، بعلاوه سوالایی که باید این هفته براشون حل کنم.

همچنین کمی کتاب خوندم

کمی با یک دوست خوب هم کلام شدم.

و تا دم دمای صبح به درس خوندن مشغول بودم

و از همه مهم تر نمازم قضا نشد( تف تو ریا نماز اول وقت هم خوندیم.)

همیشه کافیه زاویه دیدرو عوض کرد، خیلی از بدی ها و سختی ها قابلیت تبدیل شدن به خوبی هارو هم دارند.

:)

س.ن: اساسا نیمه خالی معنا نداره، خب نیمه ای از آب پر شده و نیمه ای از هوا...


آقای مهندس

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

پیام صادقیان عزیز، هنوز از خاطرم نرفته اون پاس بک عالیش به خلعتبری رو اما حیف حیف که راه رو اشتباه رفت.



و این طرف مهدی طارمی دوست داشتنی، باز یک شهرستانی نوظهور که این روزها شده ستاره تیم پرسپولیس.

این چیپ هم هیچ وقت از ذهن من پاک نمیشه، اما خدا کنه هوای آلوده پایتخت آلوده اش نکنه!!!

همون بلایی که سر صادقیان اومد.



و مهندس این روزهای تیم قرمز پوش پایتخت.

مهندس دست مریزاد.

این همونی بود که انتظارش رو داشتیم.


گفت و گو با یک استاد الگو

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۳ نظر

-  پرینتش رو دارم. فلش بیار اتاق بهت بدم.
برای لحظه ای قهقه میزنم و میبینم حضرت استادی رو که مات و مبهوت باز به من خیره شده.
- چی شده آقای داودی؟ چرا می خندی.؟
متوجه خنده بیجای خودم می شوم و به گونه ای که به استاد برنخوره میگم:
- آقای دکتر، خب اگه پرینتش رو دارید دیگه فلش؟ برا چی بیارم؟؟؟
اینبار خودش هم میخنده و میگه:
- آهان! حواسم به نکته سنجی های شما نبود دیگه.
شما فلشتو بیار، کاریت نباشه مهندس جوان!؟!؟!

(گفت و گو با یک استاد الگو)

و البته که رفتیم و گفتیم و شنیدیم و چایی و پذیرایی.

و چقدر شیرین بود گفتگوی دو مهندس شیمی در مورد ادبیات!

در محضر درس استاد

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر



جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت 
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

به گفته حافظ شناسان کلمه عشق منسوب به آدم است و منظور در این بیت بر این باشد که فرشته گان درخور کلمه عشق نیستند. که گویند:
فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز

و در وصف همین شعر بیت زیر را نیز وارد دانسته اند که گوید:

نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
 خیمه در آب و گل مزرعه ی آدم زد.


س.ن: در محضر درس استاد محمدرضا شجریان  و جزوه نگاری بنده حقیر.

به یاد حسین منزوی عزیز

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۴
  • ۰ نظر


خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود …

و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد

که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت

شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدیگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

*

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

گوش کنید و لذت ببرید

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر


هنگام  سپیده  دم  خـروس   سحری

دانی که چرا همی کند   نوحـه گری

یعنی  که   نمودند  در  آیـینه  صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری