بعد عمری بغض مادر باز شد

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۰ آذر ۹۴
  • ۵ نظر

ادخلوها بسلام آمنین... درباز شد

از میان جمعیت راهی به این سر باز شد

در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین

هر زمان که یا رضا گفتیم،معبر باز شد

اول نامش که آمد بر زبانم سوختم

در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد

از صدای گریه زن ها یکی واضح تر است

خوش بحالش بعد عمری بغض مادر باز شد

دار قالی...پنجره فولاد...مادر سالها

بس که روی هم گره زد  بخت خواهر باز شد

نان حضرت، آب سقاخانه،اشکی پرنمک

سفره یک شعر آیینی دیگر باز شد

مادر از باب الرضا ردشد، به من رو کرد و گفت

بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد.


محمدحسین ملکیان

پیری و هزار درد...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۰ آذر ۹۴
  • ۷ نظر

بچه که بودم هر وقت وسیله ای گم می کردم مادر جان گرام می گفت:" خوب فکر کن ببین کجا گذاشتی!"
من هم ساعت ها خوب فکر می کردم! القصه دست آخر به نتیجه می رسیدم خب اگه می دونستم کجا گذاشتمش که گمش نمی کردم!؟!!
هشتک امروز رمز لبتاب همایونی رو فراموش کردم...
هشتک پیشنهاد راهکار پلیز!

س.ن: القصه برادران گرام یک چشمه رو کردند و لبتاب جان نجات یافت!!!
حال اینکه چرا رمز لبتاب خودم رو خودم فراموش می کنم اما دوستان فراموش نمی کنند! باز بگذارید به پای کهولت سن! و ذهن کودکان کنجکاو این زمانه!

«حسین» گفتم و شد سینه بیقرار «حسن» .....

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۹ آذر ۹۴
  • ۶ نظر

دانشجویان خوابگاهی :)

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۶ آذر ۹۴
  • ۱۰ نظر

در وصف کلمه خوابگاه و دانشجویان خوابگاهی:

دیریینه شناسان ریشه این کلمه را از ترکیب دو واژه "خواب" و "گاه" دانسته اند و آنرا جایی گفته اند که گاه در آن خفتندی. و از آنچه که در کتب تاریخی برآید در گذشته کاروان سراهایی بود در دیار جابلغا که آنرا خوابگه گفتند و مشهور است که پادشاهان و دیپلمات های ولایت جابلسا در مذاکرات هسته ای در آن جا منزل کردی و گاه میخوابیدندی و از همین روی آنرا خوابگه می نامیدند.

و آنگونه که از کتاب دایرة المعارف دانشجویی برمی آید خوابگاه جایی است میان زمین و هوا و دور از دسترس موجودات زنده! که بصورت عموما و خصوصا اداره گردد. و گفته اند اگر بخواهید شبی در آنجا منزل کنید پول های گزاف از شما گیرند، و چون گاه به خواب روید کابوس ها به سراغتان درآیند! و از همین روست که آنرا خوابگاه گویند! دگر گفته ها و شنیده ها حاکی از آن است که خوابگاه اتاقک هایی است نمور با ابعاد 3*4  و سقف ها و دیوارهایی کاغذی! آنگونه که هیچ صوتی در اتاقک ها مخفی نماند ( مع الوصف مثال نقضی است برای ضرب المثل چهار دیواری اختیاری است!- توضیح از بنده نگارنده.) و گفته اند در هر اتاقک 5تا 8 نفر ساکن اند! ( قطعا تنها می توان ساکن بود وگرنه که هر حرکتی موجب فرو رفتن شست پای شما در دماغ فرد روبرویی می شود!- توضیح از بنده کمترین.)

باری، در همان کتاب به موجودات غریبه ای نیز اشاره شده است که شباهت بسیاری به زامب ها داشته و در این خوابگاه ها می زیند! ( عموما و خصوصا مگر می شود در خوابگاه زنده ماند! توضیح از بنده نگارنده.) من باب این موجودات، چنانچه از شواهد و قرائن برآید دارای یک سر و دو گوش و بدنی نحیف و لاغر اندام اند، چهره ای مظلوم دارند و غذایشان تخم مرغ است و گاه سیب زمینی! و آنان را دانشجویان خوابگاهی نامند.

 بیت:

چیست دانشجو بجز راز بقای تخم مرغ

در دلش هرگز نگیرد عشق جای تخم مرغ


همچو خورشیدی میان ابر پنهان گشته است

زرده در لای سفیده در ورای تخم مرغ

 

و آنگونه که از شواهد بر می آید این بخت برگشتگان همان هایی اند که از ولایت های شرقیه و غربیه قصد ز گهواره تا گور دانش بجوییدن کرده اند! از دگر ویژگی های این موجودات عجیب الخلقه این است که شب ها را بی هیچ علتی به بیداری گذرانند و روزها را نیز در محضر اساتید سپری کنند! از این رو شایع است که آنان را نه خواب است و نه خوراک! و این نحیفی نیز از همان روست. و گفته اند اوهامات بسیار بینند! این بنده نگارنده چند مدتی را در آنجا گذرانیده و خود به شخصه با این موجودات مواجه شده ام. 

بار اول موجودی را دیدم در هم شکسته با صورتی چروکیده و موهاییی مشوش چنانچه بیم آن می رفت با بادی فرو ریزد که در گوشه ای لم داده اشک از چشمانش سرازیر بود واین شعر همی خواند:


به خوابگاه بنگرم تنها تو بینم

به سلف ها بنگرم تنها تو بینم

به هرجا بنگرم بالا و پایین

نشان از قامت رعنا تو بینم!

و اینچنین دانستم که وی همان دانشجوی خوابگاهی است و  تو در بیت فوق قطعا چیزی جز ملک الموت نمی تواند باشد!


عکس خوابگاه کاشان.(متاسفانه عکس ها قابل انتشار نبود!:دی)

تف به این انسانیت!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴
  • ۱۰ نظر
دخترکی چهار ساله رو در نظر بگیرید. اون قیافه معصوم رو در نظر بگیرید. اون چشم های اشک بار...
و پزشکی بی وجدان (حیف اسم پزشک الحق!)! که بویی از انسانیت نبرده. فقط به خاطر یک مشت پول بی ارزش.... (+)
تف به این انسانیت!
:((



کاشون که بودم یک خانه سالمندان و معلولین داشت به اسم گلابچی، خیلی وقت ها با بچه ها می رفتیم دیدن این عزیزان. یک سری سالمند در کنار بخش معلولین ذهنی حرکتی! اونجا یک پسری بود به اسم مهدی. دقیقا هم سن خود من بود حتی ماه تولدمون هم یکی بود. این آقا مهدی گل از هر لحاظی سالم بود. تنها مشکلی که داشت توی سن یک سالگی یک دکتر بی وجدان بهش واکسن اشتباه زده بود از کمر به پایین فلج بود. خونوادش هم از سن 15سالگی آورده بودنش اونجا. یادمه صدای خیلی خوبی هم داشت. برامون آواز می خوند هربار. یک گوشی هم داشت که توش سیم کارت نبود اما همیشه پیشش بود می گفت عصر داداشم بهم زنگ می زنه بریم خونمون! این رو که می گفت می سوختم. آتیش می گرفتم...
هعییی هربار که می رفتم اونجا آخر سر با چشم گریون میومدم بیرون...
تف به این انسانیت!
:((

توی شهر خودمون هم چند وقت پیش به خاطر داروی اشتباه یک دکتر و پرستار یک بیمار فوت کرد. دکتر جان هم فرمودند بنده بیمه مسئولیت هستم! اشکالی نداره!!! ههه...
تف به این انسانیت!
:((

دست آخر هم می دونم می دونم می دونم اظهار هم دردی مون خوبه، ناراحتیمون خوبه، این عذاب وجدان داشتنمون خوبه، اما کاش، کاش، کاش این ناراحتیمون باعث بشه همچین آدم هایی نباشیم...
تف به این انسانیت!
:((

س.ن: قلبم درد میکنه...

حالا کافی بود تو برنامه کودک به فلانجا آبادی ها توهین می شد چها که نمیکردند.
تف به این انسانیت...!
:((
تلخ ترین حادثه اینه نه صدامونو کسی میشنوه نه از دستمون کاری بر میاد.
:((
تف به این انسانیت!

روز دانشجو یا...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴
  • ۸ نظر
اول از همه روز دانشجو مبارک  :)))




اولین خاطره ای که از این روز دارم سال اول دانشگاه بود. سه تا کتاب هدیه گرفتم خیلی خوب بود.

هر سال هم یادمه روز دانشجو سلف غذاهای خوشمزه می داد ( یا جوجه بود یا ماهی!) و البته طی یک ابتکار زیبا شکلات هم بهمون می دادند!!!!

و البته توی این روز رئیس جان و معاونین گرام هم تشریف میآوردند سلف (اصلا نوع و کیفیت غذا ربطی به تشریف فرمایی حضار نداشتا!) و آخر شب هم سری به خوابگاه ها می زدند. (لازمه بگم برخی از این عزیزان رو ما همین سالی یکبار زیارت می کردیم؟)

بعضی اساتید هم تو این روز بهمون شیرینی می دادند ( از یک دهم نمره گرفته تا بستنی!)wink

اما  از این ها که بگزریم روز دانشجو معمولا برای برخی حضار هم اهمیت خاصی داشته و داره !!! ( اشاره می کنن می گن نگو نگو قرمز شد.)

خلاصه که روز خوبیه قدرش رو بدونید.smiley

س.ن: حس میکنم این پست خیلی شبیه پست های آلبرت عزیز شد(البته فرمول نداشتم:دی ) :)
بازهم پست میزارم برای این  روز:دی

پیشنهاد فرهنگی آهنگی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

 

آهنگ آینه از فرهاد عزیز. جزء آهنگ های دوست داشتنی یک عدد آقگل درون. پیشنهاد می کنم بشنوید.

مدت ها آهنگ زنگ گوشی(به قول دوستان شیک نویس رینگ تون!) این بنده نگارنده بود:دی

 

 

 

 

آینه می‌گه: تو همونی که یه روز

می‌خواستی خورشیدو با دست بگیری،
ولی امروز شهر شب خونه‌ت شده،
داری بی‌صدا تو قلبت می‌میری!
 
می‌شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته‌ها حرف بزنه!
آینه می‌شکنه هزار تیکه می‌شه،
اما باز تو هر تیکه‌ش عکس منه!
 
 
 

به احترامتان سر فرود می آوریم...

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۲ آذر ۹۴
  • ۵ نظر





یکی از گفته هایی که همیشه در مورد معلولین نقل می شود این است:

معلولیت محدودیت نیست.


مطمئنن هرگز هیچکدام از ما این رنج را درک نمی کنیم. و هرگز درک نخواهیم کرد بزرگی قلب این بزرگان را و بلندای نگاهشان را. که به راستی "عظمت در نگاهشان است و نه در آنچه بدان می نگرند."




وقتی زمین خورده ها بر می خیزند.!

آسمان به احترام آن ها سر خم می کند.....


دوازدهم آذر روز جهانی معلولین گرامی باد.