بی تقوایی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۲ آذر ۹۴
  • ۷ نظر





در این امر سوال و جوابی است منصوب به شهید چمران عزیز بدین شرح:

از شهید چمران سوال شد: آقای دکتر تقوا بالاتر است یا تخصص؟

شهید چمران فرمودند: "تقوا بالاتر است! ولی اگر کسی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را قبول کند قطعاً انسان بی تقوایی هستند."


خدایش رحمت کناد....


س.ن: خدایا مرا به هر موجی میسپاری قدرت مواجه با آنرا نیز ارزانی دار...

هوای اربعین دارد دل بیچاره ام

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۰ آذر ۹۴
  • ۶ نظر



در روز اربعین همه ما را شناختند 

با نام مستعار زیارت نرفته ها

اما هزار مرتبه شکر خدا که هست

مشهد در اختیار زیارت نرفته ها

...

باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند

باب الرضا قرار زیارت نرفته ها...

.....

حتی میان خواب حرم را ندیده ایم


با ما چه کرده است گناهانِ بی شمار

همراه جان گرامی

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۹ آذر ۹۴
  • ۶ نظر

"مشترک گرامی

متاسفانه شما هنوز نام کاربری خود را برای استفاده از سرویس3 دریافت نکرده اید! برای دریافت نام کاربری و شرکت در آخرین قرعه کشی 2میلیارد ریال وجه نقد، هرچه سریعتر عدد1 را به 30781 ارسال کنید و بسته بی نهایت 10000تومانی سرویس3 خود را خریداری نمائید.

قرعه کشی 2میلیارد ریال وجه نقد همین شب یلدا "


+طرف رو تو ده راه نمی دادند! سراغ کدخدارو می گرفت!


ایضا بیتی خطاب به همراه جان اولمان:

از همراه گشتنت پشیمان گشته ایم

مرهمت فرموده ما را ول کنید!



پینوکیو


م ش

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۸ آذر ۹۴
  • ۵ نظر

دادگاه این ب ز عزیز دوست داشتنی هم خود داستانی شده در زمره داستان های رابین هود!

گویی نبرد ظالم و مظلومه. البته اینکه چه کسی ظالم هست و چه کسی مظلوم! چه کسی داروغه است و چه کسی نقش خرسک چاق را بازی می کند؟


نه به نظر در کل مثال جالبی نبود.

یک مثال زیباتر همین م ش قدیم خودمان بود. همان که کارمند ساده اداره ثبت احوال شیراز بود و از همان اول اول اشتباهی بود.




بسیار مشتاقم که دادگاه ب ز عزیز دوست داشتنی با همه چندین کیلو پرونده ودفاعیاتش به پایان برسد و نام برده در جلسه آخر از جا برخاسته و بگوید:


من یک اشتباهی بودم، من فقط یک کارمند ثبت احوال بودم. من ساده بودم! حالا من مانده ام و تناقض این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی های خودم!




دست آخر باز یادی از چند بیت:

بیتی در ذهنم نیست، ولی مضمون بیت این بود که آخه آقاگل عزیزدل، قربان قد و بالای رعنات تو رو چه به این چیز ها؟

بیا برو بشین درستو بخون، 

ها بارکلا.

آفرین گل پسر!


قاب گیرندگان مدرک

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۷ آذر ۹۴
  • ۱۱ نظر

"۵۱ درصد کل فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کشور به جای ورود به بازار کار راهی منزل شده و به دلایل نامعلومی خانه‌نشین شده‌اند!" به نقل از جراید


+ قابل توجه که این درصد قاب گیرنده مدرک به غیر از جماعت جویای کار اند!!!

و جالبتر اینکه بیش از دو میلیون نفر این لیست مرد هستند! مردهای خانه نشین...

و جالبترتر آمار بالای شبکه های اجتماعی! طلاق! اعتیاد!جرم و جنایت! افسردگی و...



بنده نگارنده که در آستانه 24 سالگی به سر می برم حال شما بیابید سن پرتغال فروش را!




کاملا بی ربط یاد این بیت شعر افتادم:


مرا صائب به فکر کار عشق انداخت  بیکاری!

عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!

و ایضا بیت (مصرع شد:دی):

مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی.


اگر خاموش بنشینی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۶ آذر ۹۴
  • ۵ نظر


گروهی حکما به حضرت کسری در به مصلحتی سخن همی‌گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبا اند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد.


چو کارى بى فضول من بر آید 

مرا در وى سخن گفتن نشاید

و گر بینم که نابینا و چاه است 

اگر خاموش بنشینم گناه است!


و چون برای نماز از خواب برخواسته و به سفارش دوست گرمابه و گلستانمان سعی بر نخفتن داشتیم کتاب گلستان شیخ را در دست گرفته اندر کشفیات وی بر آمدیم، و چون تفعلی به جناب شیخ بزدیم این حکایت آمد.

اگر بینی که نا بینا و چاه است 

اگر خاموش بنشینی گناه است.

و چون در بحر تفکر مستغرق شده و در مقام کشفیات حکایت فوق در آمدیم. مردی را دیدیم سپید موی که لب چاهی ایستاده و با خود همی خواند "هفت هفت هفت هفت هفت!"

در این بین ما را سخت عجب افتاد که یارب این دگر چه حکایتی است؟ 

"هفت هفت هفت هفت هفت...."

با شک و تردید و ترسی که گویی بر ما غالب گشته بود قدم قدم به وی نزدیک شدم و چون دستم به مقام مراودت سویش دراز همی گشت به ناگه بخت خویش را برگشته و خود را واژگون و درون ظلماتی سخت بدیدم! و چون گوش فرا دادم ندای "هشت هشت هشت هشت ..." پیر باز به گوش می رسید.

و چون داستان بدین جا رسید از خواب جسته و نفس نفس زنان دورتادور خود را نگریسته و بدیدم که جز کتاب گلستان شیخ و پدرجان که به بالینمان آمده و فریاد همی زند "هشته هشته هشته پاشید دیگه چقدر می خوابید؟" چیز دیگری نیست و خوشبختانه همگی در عوالم خواب و رویا بوده است و اصولا این بنده نگارنده را چه به کشف الشهود!


خداوندان اسرار :)

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۵ آذر ۹۴
  • ۵ نظر

بیا کز عشق تو دیوانه گشتم

وگر شهری بدم ویرانه گشتم


ز عشق تو ز خان و مان بریدم

به درد عشق تو همخانه گشتم


چنان کاهل بدم کان را نگویم

چو دیدم روی تو مردانه گشتم



تصویر آلبوم «خداوندان اسرار» شجریان و پورناظری منتشر شد


یکی از زیباترین آلبوم های همایون خان شجریان عزیز و سهراب خان پورناظری گرام.

همراه با اشعار ناب کلاسیک از مولوی جان جانان- خیام عزیز و حافظ همیشه محبوب.

در یک جمله میتونم بگم فوق العاده بود و بسی لذت بردم.

و البته که خواهش میکنم کپی و دانلود نکید :)

( فقط یک سوال تاحالا قانون در مورد کات کردن داشتیم؟:دی )

دموی آلبوم:

از اینجا بشنوید.

اندر کشفیات یک عدد آقاگل!

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۴ آذر ۹۴
  • ۱۱ نظر
اندر احوالات زل زدن به تقویم جان به این کشف نائل آمدیم که در واقع فردا چهارمین روز از نهمین ماه سال 94 است! :)
و دیرین شناسان و دانشمندان غرب و شرق گفته اند هر هزار سال یک بار این واقعه رخ می دهد!
پس با این حساب فرداتون مبارک.



خواب در عهد تو در چشم من آید؟ هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
سعدی