۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

یک کارگر، یک معلم، یک پدر مهربان و یک مرد تمام عیار.

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۱ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر


و پدران کارگران پر صلابت زندگی اند.

و کارگران معلمان راستین زندگی انسانی. 

و معلمان پدران معنوی زندگی.


پدری که بر گردن من هم حق پدری داشته و هم بهترین معلم زندگی ام بوده و هست.

 و ای کاش فاصله ها اینقدر زیاد نبود تا دستان مردانه و مهربانش را در دست گیرم.

بر شانه اش بوسه ای هدیه کنم و محکم در آغوشش کشم.

.

از این روی روز کارگر را به پدرم روز معلم را به کارگران و روز پدر را به معلمان گرامی ام تبریک می گویم

و دست تک تکشان را می بوسم.


 

هزل های شبانه یک دانشجوی سیه بخت

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

و جوانک چو جفای استاد بدکردار بدید که به مکتب نیامدی و خط ننوشت، افکنده سر شتابان بسوی خوابگاه بیامدی بر جای افتادی و به خواب فرو برفت ساعتی چند.
باری،پاسی از شب نگذشته بود که این جماعت نااهل خوابگاه باز بنای ناسازگاری گذاشته و از پس اینکه باز ظاهرا چشمشان به سبزه فراوان بیافتاده بود نعره مستانه سر دادندی و خواب را از چشم جوان در ربودند.
ساعاتی نیز بدین منوال بگذشت تا بار دگر خواب به دیدگانش باز آمدی، و اینبار نیز اندک زمانی بیش نخفت، که صدای گوشی ای که به همراه داشت و آن را در دیار فرنگ موبایل گفتندی او را از خواب پرانیده و آشفته حال نمود. و از پس موج ها صدای آشنایی بود که طلب درس همی کرد در نیمه های شب!!
این نیز بگذشت!!!(چگونه اش بماند...)
و جوانک که سخت آشفته حال بود باز به خواب برفت و این بار خواب فراوان بکرد و در عوالم رویا مستغرق همی گشت و کابوس بسیار همی دید و باز با همان آشفته حالی و چه بسا بدتر از خواب بجست، و نفس نفس زنان اطراف را بنگریست و ساعت را، که اندک زمانی تا نماز صبح باقی بود و گوش نهاد و بشنید آواز چهچهه بلبلان مست را و جیک جیک گنجشککان را. ویادش بیامد این حکایت شیرین شیخ اجل را که گفتی:

دوش مرغی بـه صـبـح مینالید
عقل و صبرم برد و طاقت و هوش
یـکـی از دوسـتـان مـخـلـص را
مــگــر آواز مــن رســیـد بــگــوش
گـفـت بــاور نـداشـتـم کـه تـرا
بـانگ مرغـی چـنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تـسبـیح خوان و من خـاموش



شیمی یعنی آهنگ زیبای زندگی و این حرفا خلاصه!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

ترکیب خشن ترین صداهای پمپ‌ها و کمپرسورها در واحد، با زیباترین سمفونی‌های بتهوون چه تفاوتی دارند؟؟


دیدن پاشش آب در کولینگ تاور، با به نظاره نشستن در کنار زیباترین آبشارهای جهان چه تفاوتی دارد؟؟


سوختن در زیر آفتاب سوزان در حین کار ،با برنزه شدن در کنار ساحل دریا چه تفاوتی دارد ؟؟


استشمام بوی H2s ،همان خوشبوترین عطر جهان است!!


پایان اورهال در واحد ،با شروع بهار تفاوتی نخواهد داشت.


دیدن بخار آب بر بالای برج‌های خنک کننده در پاییز، همان تداعی کننده زیباترین آسمان‌های ابریست .


کاش کتاب خوندن مد بود

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ ارديبهشت ۹۴
  • ۳ نظر

به قول مهران مدیری عزیز و دوست داشتنی:


" چقد کتاب می خونیم؟

مده که بعضی از جوونا ساعت ها تو خیابون دور دور میکنن، چقد کتاب میخونیم؟

مده که بعضی از خانوما از ماهی سی روز بیست و چها روزش رو تو آرایشگاهن، چقد کتاب می خونیم؟


مده که از یک شب تا پنج صبح ملت میرن تو فضای مجازی ساعت ها بیخودی می چرخن و دارن چت می کنن، چقد کتاب می خونیم؟

مده که سریال ترکیه ای میبینیم در چهارصد و چهل و چهار قسمت، چقد کتاب میخونیم؟

مده که بعضی از جوونا درگیر مدل ماشین، مدل مو و مدل شلوارن، چقد کتاب می خونیم؟

کاش کتاب خوندن مد بود.

کاش کتاب خوندن مد بود.

سرانه مطالعه هر ایرانی در هر سال فقط چند دقیقه است و سرانه توی اینترنت بودن هر ایرانی در هر سال هزاران ساعته.

کاش کتاب خوندن مد بود. "


متاسفانه امسال قسمت نیست ما بریم نمایشگاه، مجبوریم از دور تماشا کنیم و حسرت به دل اخبار رو دنبال کنیم فقط.

هی روزگار...



آموزش تبدیل فایل pdf به word بدون نیاز به نرم افزار

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۴ ارديبهشت ۹۴
  • ۲ نظر

یکی از مشکلاتی که همیشه با اون درگیرم کار با نرم افزارهای pdf و word بوده و هست. و یکی از اساسی ترین مشکل ها کپی کردن یک متن فارسی از pdf به word بود که گاه انجام می شد و گاه بسیار آزار دهنده بود.

بعد مدت ها امروز موفق شدم بر این قضیه فائق بیام و گفتم چه خوب که آدم چیزهایی که یاد میگیره رو با بقیه هم به اشتراک بزاره.

نتیجتا اینکه اگر کارهای زیر رو به ترتیب انجام بدید موفقیت شما تضمین شده است در این فرایند.

در windows8 کافیست ابندا عبارتassoc را جستجو کنید(طبیعتا در محیط سرچ ویندوز). 


خب همین طور که می بینید در صفحه مورد نظر فرمت های مختلفی قابل مشاهده است، فرمت pdf را پیدا کنید. سپس بر روی گزینه change program بالای صفحه کلیک کنید.

گزینه پیش فرض برای فرمت pdf معمولا نرم افزار nitro pdf یا acrobat reader هست. کافیست حالت پیش فرض را به google croom تبدیل کنید.

حال چنانچه فایل pdf را باز کنید به صورت یک صفحه اینترنتی ظاهر می شود که به راحتی می توان متون آن را کپی و در جای دیگر پیست کرد(یا به قول فرهنگستان چسباند.)


نوید یک روز خوب

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۴ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

اینکه صبح جمعه با صدای جیک جیک گنجشکانی بیدار بشی که تا میانه اتاقت پیشروی کردند. یعنی به خودی خود روز خوبیه.

و پایانیست روشن در سیاهی و تیرگی یک پنجشنبه لعنتی.

و تو باید یک روز خوب رو شروع کنی 

و شاه بیت:

ثوابت باشد ای دارای خرمن

اگر رحمی کنی بر جوجه چینی

 منظور از خرمن توده نان خشک وسط اتاق ما و خوشه چین همان جوجه چین های صبح جمعه اند!

خدایا دمت گرم.

خدایا خود دونی چمه آمین.

باز یه هوا دلم گرفته امروز

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

بعضی  روزها هست از سر استیصال نمیدونی باید چه کرد، سخت دلت میگیره و ول نمیکنه هر کاری میکنی هم این گرفتگی برطرف نمیشه که نمیشه. آهنگ فیلم بیرون رفتن و آخرین حربه دعای کمیل( اگه ریا نشه) اما باز فایده نداره که نداره که نداره.

بعد میای شروع کنی یچیزی بنویسی یا چیزی بخونی یا یه کاری بکنی باز فایده نداره که نداره که نداره.

درنهایت میمونه یکار، بشینی دراز بکشی تو تخت بی تفاوت چشماتو بدوزی به سقف اتاق و ثانیه هارو رها کنی تا بگذرند از مقابلت، بلکه از روی  خستگی خوابت بگیره و تموم بشه این روز لعنتی.


باز یه هوا دلم گرفته امروز         جون شما دلم گرفته امروز

راست و حسینی ش نمی دونم چرا             بِینی و بیِنی ش نمی دونم چرا

فرقی نداره دیگه شهر و روستا        حال نمی دن مثل قدیما دوستا

....

وصف الحال

فال دیوان زرویی نصر آباد!!!

لیلة الرغائب

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۹۴
  • ۱ نظر

 شب لیلة الرغائب است و به این می اندیشم که چگونه ممکن است برآورده شدن آرزویم؟

وقتی که دیگر نیستی تا در آغوشت گیرم و صورتت را غرق بوسه کنم. که جز اینم آرزویی نیست.

وقتی که ناچارم دلخوش باشم به چند قطعه عکس و هزاران خاطره که باز از جلوی چشمانم رژه خواهند رفت و خوبی ناتمامت را به رخم خواهند کشید، و باز اشک هایی که باورم نمی شود.

خداوندا .....!

"چه بگویم که زاحوال دلم با خبری..."


و باز به این می اندیشم که چطور این شب با پنجشنبه پیوند خورده است؟

و من از این غروب می ترسم.