۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

به مناسبت روز زمین

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲ ارديبهشت ۹۴
  • ۲ نظر

در کسوت یک مهندس شیمی و با توجه به گرایشمان ( صرفا جهت ریا صد درصد!!!) به قول سیاسیون احساس وظیفه نمودیم که در صحنه باشیم و بیانیه ای در راستای این روز صادر کنیم.

بسمه تعالی

دوستان گرامی زمین را باید پاس داشت و در راستای اصلاحش کوشید. زمین مطعلق به خود ماست ( به قول جواد عزیز زمین واس ماست یعنی کلش ماس ماس!) به همین دلیل راهکارهای زیر را پیشنهاد می نمایم بلکه خوش آید اهالی زمین را:

1-       زمین متعلق به خود شماست، حق دارید هرکاری که صلاح دانستید در آن انجام دهید، میخواهید آن را پر از زباله گردانید یا نه پر از درخت! زیاد تفاوتی نمی کند و عملا فرایند پر کردن مهم هست و لاغیر!

2-       مانند گوگل عزیز می توانید چندروزی لوگو و یا عکس پروفایل های خود را به شکل زمین در بیاورید ییا حداقل عکسی سلفی تهیه نمایید و بنویسید من و زمین یهویی و در فضای مجازی باز نشر دهید.

3-       دوستان علاقه مند به ادبیات روزانه به پشتوانه این روز زمین می توانند اقدام به انتشار ابیاتی همچون  :

وزیر شاهنشان خواجهٔ زمین و زمان

که خرم است بدو حال انسی و جانی

 

ز سم ستوران در آن پهن دشت

زمین شد شش و آسمان گشت هشت

    بنمایند.

4-       همچنین دوستانی که یهویی علاقه وافری به ادبیات پیدا می کنند ( همچون تب سعدی زدگی!) می توانند با مراجعه به کتاب زمین شناسی و باز کردن آن سطوری از این کتاب گران قیمت را بازنشر دهند!

5-       پدیده زمین خواری در این روز بسیار سفارش شده و فضایل بسیاری برای آن ذکر شده است پس بیکار نمانید و تکه زمینی که باب میلتان باشد انتخاب نموده و اقدام به خردایش آن کنید.

6-       و در این روز همچنین میتوانید دست زن و زندگی! را گرفته و به دامن در و دشت بروید و تفریحات بسیار کنید( و دهن زمین را به طور اکمل سرویس نمایید البته.)

دیگر سفارشی نداریم، باشد که با همین چند پند و نکته رستگار شوید.

"ایامکم سعیدا الطافکم مزیدا"

آقاگل

2-2-94

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست و شاید بالعکس...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۳۰ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر

س.ن: مولانا در ابیاتی از دیوانش میگه:

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!!! 

نمیدونم شاید اون موقع ها از این دیوها نبود، یا شاید منظور مولاناهم برعکس بوده باشه!!!


شوخی ظریف گذشت زمان با ما....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۹ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر

گذشت زمان خود به خود یک شوخی خطرناک است با بشریت. قانون نسبیت انیشتین را در این مواقع به وضوح حس میکنم!

مواقعی که سرکلاس چرتم می گیرد و ساعاتی به خواب میروم و بعد تنها پنج دقیقه گذشته، و زمان هایی که پنج دقیقه بر روی جزوه هایم چرت میزنم و ساعت ها می گذرد!

خطرناک تر از این دو وقت هایی است که قفل گوشی را باز می کنم، و بعد قرار است پنج دقیقه که گذشت به طور خودکار قفل شود، اما بطور خطرناکی هنوز  چندسطری از جزوه را نخوانده ام که صفحه گوشی روشن و خاموش می شود و این یعنی پنج دقیقه زمان گذشت!!!

یک شوخی ظریف با گذشت زمان....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۹ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

"جوانی عصبانی و ناراحت به اداره روزنامه آمده بود، صورتش از شدت ناراحتی برافروخته شده بود. وقتی کنارم روی صندلی نشست، بی مقدمه سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: آقا عجب دوره و زمانه ای است، دندان های مصنوعی مرا توی اتوبوس از داخل دهانم به سرقت برده اند."

روزنامه کیهان- پنجاه سال قبل.


س.ن: احتملا پنجاه سال بعد عکس های جالب تری در روزنامه ها چاپ خواهد شد(البته اگر روزنامه ای باقی مانده باشد.)

مثلا این عکس ظریف که از قضا ما بسیار دوستش داریم( خیلی خوب افتاده تو این عکس).

با این عنوان که :

"مردی که همواره میخندید.

محمد جواد ظریف به شکل ظریفی طی نظر سنجی روزنامه تایمز خوش خنده ترین سیاست مدار سال انتخاب شد."


تقلب...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

امروز وقت گذاشتم و برگه های حل تمرینم رو بعد از مدت ها صحیح کردم و راضیم از خودم که با ممارست تمام تقلبات دوستان را رسوا نموده و مشتی محکم بر دهان استکبار تقلب خیز نواختیم!!!

البته من زیاد آدم سختگیری نیستم اما خدایی وقتی همه برگه ها متحد الشکل و متحد المتن اند!!! خب چه می توان کرد؟

اینقدر توضیح بدهم که وقتی فرد اصلی فلان کلمه را در خط پنجم نوشته مثلا دیگر دوستان هم بر حسب وظیفه دقیقا همان کلمه را در خط پنجم نوشته اند و حتی زحمت تغییر در جملات توضیحی متن را هم به خود نداده اند!!!

یا باز در مبحثی که نیاز به خواندن نمودار بوده همه دقیقا به یک عدد رسیده اند!( من خودم سه بار سه عدد متفاوت خواندم از روی نمودار!)


خداوندا این دوستان را هدایت بفرما!

آمین...

Study of massive preprint archive hints at the geography of plagiarism

س.ن: نقشه فوق نمودار تقلب علمی در جهان را نمایش می دهد...

گذری به داستان رستم و سهراب

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۶ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر
سوال اینجاست آیا رستم قبل از کشتن سهراب می دانست که او همان فرزند خودش است یا خیر؟
در این باب گویند که زمانی که کی کاووس رستم را به جنگ فرا میخواند و گیو خبر را برای رستم می برد چرا رستم سه شبانه روز را در آن برهه حساس به میگساری میپردازد؟ همان رستمی که در هفت خوان راه کوه را برمی گزیند تا وقت کمتری را صرف رسیدن کند؟
 و چرا در طول جنگ و قبل از آن دل آشوب است؟
رستمی که دلاوری هایش زبان زد است و ترسی به دل ندارد، این بار ترسش از چیست؟ شکست از پهلوان توران زمین یا کشتن پسر به دست خود؟ چرا برای دیدن پهلوان توران با شکل مبدل به اردوگاه دشمن می رود؟ آیا چیزی به غیر از یک حس جاذبه درونی؟
و گریه هایی که بر بالین پسر میکند آِیا تنها به خاطر این است که ندانسته این کار را با پسر خود کرده یا فراتر از آن، کشتن پسر بطور دانسته و گریه ای که نه برای پسر بلکه بیشتر از سر ذلت خود رستم است؟!؟
و ادامه ماجرا که خود بدان واقفید. 

در بیان و نعت عطار نیشابور

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۵ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر
در وب گردی یومیه به وب یکی از دوستان برفتیم و ملتفت شدیم که امروز روز یزرگداشت عطار بزرگوار است و حیفمان آمد که در بیان و نعت این شاعر بزرگوار سخنی نرانیم، به همین دلیل گشتی زدیم در لبتاب گرام و در نهایت برسیدیم به  تذکرة المقامات ابولفضل زرویی نصرآباد.!!!!( خودمان هم در این حسن انتخاب ماندیم!!!)
که در واقع نقیضه ای است بر تذکره المقامات شیخ و ستون طنزی بود در مجله "گل آقا" در نعت و ستایش مقامات آن زمان( و الا حال چه کسی جرات انتقاد از دوستان را دارد!!!).
باری از روی ارادتی که به کیومرث صابری عزیز داریم قسمتی از این اثر را که در نعت و ستایش گل آقای آن زمان نوشته شده را باز نشر می دهیم. باشد که روحش شاد گردد.

آن رونده راه صواب، آن زننده حرف حساب، آن طوطی وادی شکر خایی. آن صاحب منصب گل‌آقایی، آن منتقد طریقت جابری، مولانا «کیومرث صابری»- دامت توفیقاتهشیخ الشیوخ طنازان عصر خود بود.
برخی مغرضین گویند: ابتدای کار او آن بود که از فومنات آمده بود و شیخنا «سید محمود دعایی» که از اجله ی زعمای جریده ی « اطلاعات» است، با بعضی اصحاب خاص در شارع عام می‌رفت و با مولانا «جلال‌الدین رفیع» می‌گفت: «مارا می‌باید تا شخصی گیج و گول بیاریم و بعضی امورات جریده به او سپاریم. که عقلا در کار ما در مانده‌اند.» مگر این مرد – حفظه‌اللـه- بر آنجا می‌گذشت و این سخن شنیدپس در دامن شیخ آویخت که: «یا شیخ! مرا کاری ده.» گفت: «نامت چیست؟»
گفت: «گول آغا!» پس گفت: «ای‌جلال! ما به مسمّی راضی بودیم و این مرد اسمش هم در همان راستاستدامنش از کف مده که راست کارماست»
نقل است که در جوانی تعمیر ماشین می‌کردوقتی ماشین پیش او بردند که تعمیر کن. ساعتی نگذشت که کرد. پس بر طریق «پُز» با ایشان گفت که: «ما اینیم!» چون نظر کردند، سوپاپ در دستش دیدند و پنداشتند که یعنی گفت: «ما سوفافیم!» و این که او را سوپاپ می‌گویند، هم از این جهت است نه به جهات دیگر(!)  

به نقل از http://zarooee.ir

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۴ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر


س.ن: در اینکه اتفاق رخ داده در جده بسیار دردناک بود شکی نیست اما دردناک تر مردمی اند که به راستی بویی از انسانیت نبرده اند و هرچیز را دستمایه شوخی و خنده لحظه ای خود قرار میدهند. این ها به کنار جای بسی خوش حالیست که در میان این مردم هنوز هستند انسان هایی به غایت پهلوان منش.