نشست، طرح بریزد، جهان درست کند
زمین درست کند، آسمان درست کند
ازاین کمی بزند تا به آن اضافه کند
ازاین خراب کند، تا ازآن درست کند
سرِکلاف ِ بد و خوب را گره بزند
برای ِچنگ زدن ، ریسمان درست کند
خیال داشت که سنگ ِتمام بگذارد
که از خودش اثری جاودان درست کند
نگاه کرد وهرجا که اشتباهی دید
سپرد، زلزله با یک تکان درست کند
به من رسید ، سرم را پر از هیاهو کرد
که برزخی وسط ِجسم وجان درست کند
هزار پرسش ِمبهم به جان من انداخت
که موریانه ی شکّ و گمان درست کند
نمی توانم ، دیگر چقدر صبر کنم
که باز ، زلزله ای ناگهان درست کند
بچرخ، عقربه ی بمب ساعتی ! بگذار
تمام ِمسئله ها را زمان، درست کند...
"سعیدحیدری"