۲۳۷ مطلب با موضوع «شعر نگاری» ثبت شده است

دریای درد کیست که در چاه می رود

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۶ تیر ۹۴
  • ۵ نظر


این جزر و  مد چیست کهتا ماه می رود؟


دریای درد کیست که درچاه می رود؟


این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم 

بیم خسوف  وتیرگی  ماه می رود


گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است

 
یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود


آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین

 
آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود


امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان 

یا آفتاب روی زمین راه می رود؟


در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟


گویا دلی به مقصد دلخواه می رود


دارد سر شکافتن فرق آفتاب 


آن سایه ای که در دل شب راه می رود

 قیصر امین پور

-----

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۳ تیر ۹۴
  • ۵ نظر

....

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۰ تیر ۹۴
  • ۳ نظر

" دگر آن شبست امشب که زِ پی سحر ندارد ...

من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد " ... 


تشکر از سوژه نگار 

لوزان شهر

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۹ تیر ۹۴
  • ۲ نظر
لوزان؛
مَحَلَ اَخذِ تَصمیماتِ مُهِم نیست، 
مَنافع مَن دَر جای ِ دیگری رَقَم می‌خُورَد،
دَر قَلبِ تُو...
آنجا که مَن،
هَمه شروطَت را پَذیُرفَتم
حُقوقَت را به رَسمیَت شِناختَم؛
تا تَعلیقِ کامِل هَر آنچه نِمی‌خواهی پیش رَفَتم!
اِعتِمادسازی کَردَم...
اما،
تو،
به تَحریم‌هاِ یک‌طَرفه پایان نَدادی...
وَ
برَای مَن
هَمچُنان
تَنها گزینه ی رویِ میز،

چَشم‌های تُوست!!!



تشکر از خالق وبلاگ در انتظار گودو بخاطر پیشنهاد این اسم خوب "لوزان شهر"

ما حافظ و یک غزل تکراری...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۷ تیر ۹۴
  • ۱ نظر

امروز پس از مدت ها دلمان حوس تفعلی کرد.

اما این جناب حافظ عزیز گویا از پیش با ما دشمنی دیرینه داشته و دارد!!!!

باز چنان زد در برجک ما که به کل قلعه مان ویران شد....

باز همان غزل کذایی و تکراری همیشگی....

"مگو دیگر که حافظ نکته دانست

که ما دیدیم و محکم جاهلی بود"

نمی دانم شاید از این ناراحت است که مدت هاست سری به این عزیز نزده بودم...

حق دارد بنده خدا....! :(


ما کو تا اونا شیم......

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۶ تیر ۹۴
  • ۸ نظر


ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻃﻮﻻﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
ﺍﺯ ﺳﻠﺴﻠﻪﻱ ﻣﺤﻤﻮﺩ / ﻛﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻗﺒﺎﻟﺶ
ﺗﺎ ﺩﻭﻟﺖ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
ﺁﻥ ﺷﺎﺥ ﻭ ﺑﺮ ﭘُﺮﺭﻭ / ﺁﻥ ﺷﻮﺥ ﻛﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ
ﺁﻥ ﺷﻴﺨﻚ ﭘﻨﻬﺎﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ / ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
"ﻫﺮﻗﺪﺭ ﺗﻮ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ / ﺑﺪﺑﺨﺖﺗﺮﺵ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ "
ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻲ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﻴﺨﺎﻧﻲ
ﺟﺎﻡ ﻣﯽ ﻭ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ / ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﯿﺨﺎﻧﯽ
ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﯾﮑﯽ ﮐﺲ ﺭﺍ / ﻧﺮﻣﺎﻝ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﺍﻟﮕﻮﯼ ﺟﻮﺍﻧﺎﻧﯽ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﯿﺨﺎﻧﯽ
ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﻣﺎ ﺭﺍ / ﺗﻠﺨﺶ ﮐﻦ ﻭ ﺯﻫﺮﺵ ﮐﻦ
ﺍﯼ ﺳﺎﻗﯽ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ / ﺍﺣﺴﺎﻥ ﻋﻠﯿﺨﺎﻧﯽ
س.ن1: تشکر از دوست مجازی جدید : 
س.ن2: به شخصه ترجیحم بر این است که اخبار سیاسی اقتصادی شبکه خبر را پی گیری کنم!!! ( با اینکه هیچ سنخیتی با من نداره...) تا وقتم را پای دیدن این برنامه بگذرانم. (حتی دیدن برفک را ترجیح می دهم....)
در یک جمله:
فقط، ما کو تا اونا شیم.......

به یاد دکتر چمران....

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۳۱ خرداد ۹۴
  • ۴ نظر


ابنجا قلب میسوزد اشک میجوشد وجود خاکستر میشود و احساس سخن میگوید اینجا کسی چیزی نمیخواهد انتظاری ندارد ادعایی نمیکند فریاد زجه ای است که از سینه پر درد به آسمان طنین انداخته و سایه ای کمرنگ از آن فریاد ها بر این صفحات نقش بسته است چه زیباست راز و نیاز های درویشی دلسوخته و نا امید در نیمه های شب فریاد خروشان یک انقلابی از جان گزشته در دهان اژدهای مرگ.
چه خوش است دست از جهان شستن دنیا را سه طلاقه کردن و از همه قید و بند اسارت حیات آزاد شدن بدون بیم و امید علیه ستمگران جنگیدن پرچم حق را در صحنه خطر و مرگ برافراشتن به همه طاغوت ها نه گفتن با سرور و غرور به استقبال شهادت رفتن جایی که انسان دیگر مصلحتی ندارد تا حق را برای آن کتمان نماید . آنجا حق و عدل همچون خورشید میتابد و همه قدرت ها و حتی قداست ها فرو میریزند و هیچ کس جز خدا فقط خدا سلطنت نخواهد داشت .
خوش دارم از همه چیز و همه کس دل ببرم و جز خدا انیسی و همراهی نداشته باشم .
خوش دارم که زمین زیر اندازم و اسمان بلند رو اندازم باشد و از همه زندگی و تعلقات آن آزاد گردم .
خوش دارم مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری را از این زمین اشغال نکنم .
خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد هیچ کس از غم ها و درد هایم آگاهی نداشته باشد هیچ کس از راز و نیاز های شبانه ام نفهمد هیچ کس اشک های سوزانم را در نیمه های شب نبیند هیچ کس به من محبت نکند هیچ کس به من توجه ننماید جز خدا کسی را نداشته باشم جز خدا به کسی پناه نبرم .
خوش دارم آزاد از همه قید و بند ها در غروب آفتاب بر بلندی کوهی بنشینم و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم .

س.ن: چ مثل چمران و دیگر هیچ.

الگوی تمام نمای انسانیت برای بنده نگارنده بوده و هست و خواهد بود.

آخر خرداد شهادت دکتر مصطفی چمران دانشمند، آزاده و چریک دنیای اسلام.

یاد و خاطرش گرامی.

خدایش رحمت کناد.

والیبال و دیگر هیچ

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۳۰ خرداد ۹۴
  • ۶ نظر

بلند قامتان والیبال امشب چه کردند و چه برد زیبایی الحق.

نکته جالب فضای مجازی بود که به محض برد ایران تهت الشعاع اشعار دوستان خوش ذوق قرار گرفت.

بـا خـاک یکسـان شد توان تیـم آمریکا
این بود طوفان طبس در دشت آزادی

بازی امشب عجب باطبع شعرم ساخته
مهدوی چه جای خالی ای زمین انداخته
آخرین سرویس سرکش را عبادی میزند
دشمن خونی ما بد جور امشب باخته 
میلاد کرمی

می شود مانند محمودی پس از هر امتیاز
اخــم کرد و لرزه بــر اندام آمریکا نشانـد

مانند "معروف" می شود با جای خالی
لرزه بیاندازی به جان و روح آمریکا!


بعـد افطار است و چشمـان تو دیـدن دارد
همچـو اسپَک های "معروف" پریدن دارد
گیـم ســوم را بیـــا از چشـم تـو بینم گلــم
بردن شیطان در اینجا بَــه، چشیـدن دارد



آن چه سرپنجه معروف تو با دنیا کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است


مثلا اینجا آزادی و من هم تیم آمریکا 

شدم مغلوب چشم تو ، همان معروف ایرانت

آن چنان ترکیده آمریکا به دست قائمی 

 مثله کوه بیستون با تیشه ی فرهاد خان

دو چشم و تک لبت قاتل ، همیشه برتر از دنیا 

 همانند سه ست محکم ، جلوی تیم آمریکا


دم دوستان مجازی و طبع روانشان گرم.