درست سه سال پیش در چنین روزی به پیشنهاد دوستیکه دست تقدیر راه ما رو از یکدیگر جدا کرده بود (هر کجا هست خدایا به سلامت دارش) این وبلاگ رو ساختم. درست سه سال پیش.
نقدی، نصیحتی، صحبتی، فحشی(زهر از قبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیبات است.)، حرف دلی، حدیثی، دارید بفرمائید. کم پیش میاد از این فرصتا. و اینکه لطفاً دوستی باشید که عیب و ایرادهای دوستش رو میگیره تا یک وقت به دست دشمناش نیافته. پس بدون تعارف حرفاتون رو بگید.
س.ن:
نظرات تأیید نمیشوند. امکان نظر دادن ناشناس نیز فراهم است.
من کدنویس نیستم ولی کدنویسها رو دوست دارم. توی یکی دوسال گذشته بیان کدنویسهای خوبی داشت که الحق آموزشهای خوبی رو به اشتراک میگذاشتند. از جملهعرفان عزیز و از جمله پلاک هفت عزیز و اخیراً هم این دوست خوبمونآقا صابر. از همون اوایل وبلاگ نویسی (که چند روز دیگه رسماً میشه سه سال) گاهی وقتا قالب وبلاگم رو اینقدر دستکاری میکردم تا بعضی چیزا رو به صورت تجربی یاد گرفتم. و حالا تصمیم دارم بعضی از این تجربیات رو به اشتراک بگذارم. (البته با همین پیش زمینه که ذکر شد: من کدنویس نیستم. ولی کدنویسها رو دوست دارم.)
آموزش اول:
اگر از اون باکس(مربع؟ جعبه؟) دنبال کنندگان وبلاگ خسته شدیم و میخوایم که حذفش کنیم و اون رو با این فرم زیبا(عکس اول) جایگزین کنیم باید چکار کنیم؟
خب اصلاً کار سختی نیست. کافیه ابتدا داخل قسمت تنظیمات ساده وبلاگ بشید و گزینه «عدم نمایش جعبه دنبال کنندگان» رو تیک بزنید و تنظیمات رو ذخیره کنید. اگر وارد وبلاگ بشید میبینید که جعبه دنبال کنندگان حذف شده. حالا این قطعه کُد رو نگاه کنید.(دانلود کد) همین طور که مشخصه به صورت پیش فرض آدرس وبلاگ بنده داخل این قطعه کُد درج شده.(عکس دوم) پس در مرحله اول آدرس وبلاگ من رو با آدرس وبلاگ خودتون جایگزین کنید. بعد از اون باید این قطعه کُد رو در قسمت «قالب_ ویرایش ساختار قالب فعلی» قرار بدید. مکان قرار دادن کُد دست خودتونه. بعنوان مثال اگر دوست دارید این کادر در ستون سمت چپ وبلاگ و بعد از توضیحات وبلاگ قرار بگیره اون رو بعد از تگ </box:blog_info> قرار بدید.(عکس سوم) اگر جای دیگهای رو هم براش در نظر دارید که کُد رو در اون قسمت وارد کنید. و در نهایت دکمه ذخیره رو بزنید تا تنظیمات ذخیره بشه. به همین سادگی.
نکته: اگر قصد دارید مثل من چند جای متفاوت رو تست کنید و بهترین مکان رو برای این کادر پیدا کنید حواستون باشه که پس از هر بار ویرایش باید دکمه ذخیره رو فشار بدید. و ضمناً حواستون باشه که موقع تست کردن کُد رو فقط یکبار در قالب قرار داده باشید.
اگر جایی از متن نامفهوم بود یا سوالی داشتید بپرسید. شاید کمی دیر ولی بالاخره جواب میدم.
هیچوقت آدم لفظ قلم حرف زنی نبودم. و اگر حرفی هم بوده سعی کردم به سادهترین شکل ممکن اون رو به زبون بیارم. امروز و فردا تولد دوتا از دوستان گرامی وبلاگی است. دو دوستی که خوشحالم از آشناییشون و از اینکه این وبلاگ باعث شد چنین دوستانی داشته باشم. و خب از اون جایی که هنوز دنیای مجازی آنقدر پیشرفت نکرده که بشه در اون به دوستانت در روز تولدشون هدیه مناسبی داد به ناچار این پست رو با نهایت ادب و احترام تقدیم این دو دوست عزیز میکنم که دوست اول رو با اسم خورشید خانم بلاگستان میشناسید و دوست دوم هم کسی نیست جز نویسنده وبلاگ زاویه زیست پری خانم. امیدوارم هر دو در زندگی شاد و خوشحال و موفق و موید و مظفر و منصور باشید.
س.ن: فایل صوتی، قسمتی از داستان انگلیسی شازده کوچولوست که نگارنده بسیار دوستش دارد.
خب فکر میکنم نیازی نباشد بگویم چه خبر است. قطعاً خودتان میدانید.
این هفته مهمان صدای یکی از دوستان خوب وبلاگنویس و از همکاران رادیوبلاگیها هستیم. خوشحالم این افتخار رو داشتم تا با محمد حسین سوهانی عزیز آشنا شوم.(و ایضاً با دیگر بچههای رادیو.)
اگر میل به خواندن شعر داشتید پیام دهید. هفته بعد نوبت شماست.
س.ن:
تک بیت های بی مخاطب به روز شد.(ابتدای وبلاگ دست راست نرسیده به آدرس کانال) با چند شعر به مناسبت ولادت امام رضا(ع)، ضمن اینکه عیدتون مبارک.
روایت هم داریم در این عید سعید اگر برای کسایی که نامشون سعید هست دعا کنید خدا خیلی دوست تون داره. دیگه اگه عیدی هم بهشون دادید که چه بهتر. بازهم میل خودتون.
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالاتر از پروبالم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود حتی ستارهای نخریدم دلم گرفت
کم کم به روی سطح آینه برف مینشست دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشیام تمام نشد و زنگ خانه خورد من هیچ خانهای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جوی گذر عمر دید و من خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
سید مهدی نقبایی
س.ن: در نظر دارم هر جمعه علاوه بر به روز رسانی بخش تک بیتهای بیمخاطب، یک شعر خوب رو هم اینجا به اشتراک بگذارم.(به قول یک بزرگی، زکات شعر خوب به اشتراک گذاشتن اون شعره.)
خودم که صدایی ندارم، ولی اگر دوستی بود که دوست داشت شعر بالا رو دکلمه کنه، بفرسته تا ضمیمه کنم.
تک بیتهای بیمخاطب هم به روز شد. (مستقیم بالا سمت راست وبلاگ)
عکس اول، یک یادگاری خوب و ارزشمند از یکی از بهترین دوستان مجازی که همراه یک نامه قشنگ به دستم رسید. از علی آقای گوهری. ان شالله هرجایی هستی سرت سبز باشه الآن. و ان شالله به اون خواسته ای که چند وقتی هست دنبالشی برسی داداش گلم.
عکس دوم، کتابی از آقای احسان پور، که از اتفاق هم هم رشتهای بنده هستند. و هم هم استانی. نقیضههایی است که ایشون بر کتاب "گریههای امپراطور" جناب فاضل جان نظری نوشتهاند.
عکس سوم، یک یادگاری از پدربزرگ مرحومم. یک حافظ جیبی که همیشه همراهم هست.
همین. مختصر و مفید.
س.ن:
دوستان کنکوری حتماً مداد نرم و پاک کن همراه تون ببرید. از من پیرمرد گفتن :d
س.ن2:
محض اطلاع امروز چهاردهم تیر بود. دوستانی که قصد دارند توی مسابقه فراخوان رادیو شرکت کنن فقط دو سه روز فرصت باقی موندهها. از من پیرمرد گفتن.