۳۷ مطلب با موضوع «کتاب نگاری :: تذکرة الأولیاء» ثبت شده است

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز هفتم

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶
  • ۱۸ نظر

و گفت: اندکی از دنیا تو را مشغول گرداند از بسیاری آخرت!


***

و گفت: همه چیز اندر دو چیز یافتم یکی مرا و یکی نه مرا. آنکه مراست اگر بسیار از آن بگریزم هم سوی من آید و آنکه نه مراست اگر بسی جهد کنم به جهد خویش هرگز در دنیا نیابم!


****

و گفت: تو در روزگاری افتاده ای که به قول از فعل راضی شده اند و به علم از عمل خرسند گشته اند. پس تو در میان بدترین مردمان و بدترین روزگار مانده ای.


#تذکرة_الأولیاء 

ذکر ابوحازم مکی رحمة الله علیه




مناجات رمضانیه:


خدایا!

خودت به کسی که دوستش دارم بگو

که من دلم نمی‌خواست خلق بشوم

و فقط و فقط برای اینکه او تنها نباشد

قبول کردم که بیایم دنیا

تا شاید دوستم داشته باشد


#بیت

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم 

از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست ندانم!


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز ششم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶
  • ۱۴ نظر

و کسی از وی پرسید: چگونه‌ای؟

گفت: چگونه باشد کسی که عمرش می‌کاهد و گناهش می‌افزاید؟

و در معرفت چنان بود که سخن اوست که: ما رایت شیئا الا و رایت الله فیه. هیچ چیز ندیدم، الا که خدای را در آن چیز دیدم و از و پرسیدند: که خدای را می‌شناسی؟

ساعتی خاموش سر فرو افگند. پس گفت: هرکه او را بشناخت سخنش اندک شد و تحیرش دایم گشت.


تذکرةالأولیاء

ذکر محمدبن واسع رحمة الله علیه


***


نقل است که روزی حسن برحبیب آمد به زیارت. حبیب دو قرص جوین و پاره‌ای نمک پیش حسن نهاد. حسن خوردن گرفت. سائلی به درآمد. حبیب آن دو قرص و نمک بدو داد. حسن همچنان بماند. گفت: ای حبیب! تو مردی شایسته‌ای. اگر پاره‌ای علم داشتی به بودی که نان از پیش مهمان برگرفتی و همه به سائل دادی. پاره‌ای به سائل بایست داد و پاره‌ای به مهمان.

حبیب هیچ نگفت. ساعتی بود غلامی می‌آمد و خوانی بر سرنهاده بود و بره‌ای بریان و حلوا و نان پاکیزه و پانصد درم سیم در پیش حبیب نهاد و حبیب سیم به درویشان داد و خوان پیش حسن نهاد. چون حسن پاره‌ای بریان بخورد، حبیب گفت: ای استاد! تو نیک مردی. اگر تو پاره‌ای یقین داشتی به بودی با علمِ یقین باید.


تذکرةالأولیاء

ذکر حبیب عجمی رحمة الله علیه



س.ن:

این پست رو در نهایت احترام تقدیم می‌کنم به خانم ام اسی خوشبخت؛ به این خاطر که دیروز روز جهانی ام اس بود. و ایشون به من و شما و خیلی‌های دیگه چیزهای زیادی در این مورد یاد دادند و ثابت کردند که با ام اس هم می‌شه خوشحال بود. امیدوارم همیشه همیشه موفق و موید و مظفر و منصور باشید. پست رو به سبک خودتون تموم می‌کنم: "ایام به کام."


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز پنجم

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶
  • ۱۰ نظر

نقل است که یک بار آتشی در بصره افتاد. مالک عصا و نعلین برداشت و بر سر بالایی شد و نظاره می‌کرد.

مردمان در رنج و تعب در قماشه افتاده، گروهی می‌سوختند، و گروهی می‌جستند. گروهی رخت می‌کشانیدند و مالک می‌گفت: "نجا المخفون و هلک المثقلون(سبک باران رستگارند و سنگین باران در هلاکت.) چنین خواهد بود روز قیامت."


تذکرةالأولیاء

ذکر مالک دینار رحمة الله علیه


سحرگاه پنجم


مناجات رمضانیه‌های سال قبل که یادتان هست؟ دلم برایشان تنگ شد و نتیجه شد این:


الهی!


من مثل آن بت‌پرست نیستم


که اگر تو را نداشته باشم


خدای سنگ و چوبی داشته باشم!


من اگر تو را نداشته باشم، هیچ ندارم...


🌠بیت:

با

خیالش

وقت خود

خوش کرده‌ام...


+عبید زاکانی


سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز چهارم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۹ خرداد ۹۶
  • ۱۳ نظر

نقل است که یکبار به جنازه‌ای* رفت. چون مرده را در گور نهادند و خاک فرو کرده بودند، حسن بر سر آن خاک بنشست و چندانی بدان خاک فرو گریست که خاک گل شد. 

پس گفت: ای مردمان! اول و آخر لحد است. آخر دنیا گور است و اول آخرت نگری گور است که القبر اول منزل من منازل الاخرة. چه می‌نازید به عالمی که آخرش این است؟ یعنی گور! و چون نمی‌ترسید از عالمی که اولش این است؟ یعنی گور! اول و آخر شما این است اهل غفلت! کار اول و آخر بسازید! 

تا جماعتی که حاضر بودند چندان بگریستند که همه یک رنگ شدند.


***

و گفت: گوسفند از آدمی آگاهتر است از آنکه بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای از مراد خویش باز نمی‌دارد.



تذکرةالأولیاء

ذکر حسن بصری رحمه الله علیه

روز چهارم



به جنازه ای رفت*= منظور همان تشییع جنازه است!

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز سوم

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ خرداد ۹۶
  • ۱۳ نظر

پس فاروق گفت: مرا وصیتی کن. گفت: یا عمر! خدای را شناسی؟ گفت: شناسم. گفت: اگر به جز از خدای هیچ کس دیگر نشناسی تو را به!

گفت: زیادت کن. گفت: یا عمر! خدای تو را می‌داند؟ گفت: داند. گفت: اگر به جز خدای کس دیگر تو را نداند تو را به!


****


از وی پرسیدند: خشوع در نماز چیست؟

گفت: آنکه اگر نیزه بر پهلوش زنند در نماز خبرش نبود.

گفتند: چونی؟

گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟

گفتند: کار چگونه است؟

گفت: آه از بی زادی(بی توشه بودن) و درازی راه.


تذکرة الأولیاء

ذکر اویس القرنی رضی الله عنه


روز سوم

سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز دوم

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶
  • ۱۵ نظر

و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم(مالک) او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید، یکی از دروغگوی که همیشه با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سودِ تو خواهد زیانِ تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بد دل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه!

گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟

گفت: طمع در آن.

تذکرة الأولیاء

ذکر ابن محمد امام صادق(ع)



 س.ن: اگر معنی کلمه خاصی را ندانستید وارد سایت گنجور(همان لینک بالا) شوید، کلمه فوق را انتخاب کرده و سپس بر روی علامت سوال کلیک کنید.

س.ن دو- چون این دست پست‌ها گزیده‌هایی از کتاب تذکرة الأولیای فریدالدین عطار نیشابوری است و نقش من صرفاً گزینش آن‌هاست پس طبیعتاً نیازی به قسمت نظرات نیست. با این‌حال نظرات را نمی‌بندم. 

اگر سوالی بود بپرسید قول می‌دهم به دست فریدالدین عطار نیشابوری برسانم و پاسخش را دریافت کنم و همینجا بنویسم!

تذکرة الأولیاء-هفت

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۳۰ بهمن ۹۵
  • ۳۴ نظر

و گفت: عافیت را طلب کردم در تنهائی یافتم؛ و سلامت را در خاموشی.

"تذکرة الأولیاء"

"ذکر ابوالحسن خرقانی"


تذکرة الأولیاء-پنج

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۸ دی ۹۵
  • ۱۲ نظر

و گفت: «سه چیز از عقد1 توحید است: خوف2 و رجا3 و محبت؛

زیادَتیِ4 خوف از ترک گناه است به سبب وَعِیدِ دیدن5؛

و زیادَتیِ رجا از عمل صالح بود به سبب وَعدِه دیدن6؛

و زیادَتیِ محبت از بسیاریِ ذکر بود به سبب منتِ دیدن.

پس خایِف7 هیچ نیاساید از هَرب8 و راجی9 هیچ نیاساید از طلب،

و محب هیچ نیاساید از طرب10.

پس خوف ناری11 منور است و رجا نوری منور و محبت نورالانوار است.»



...و گفت: «صاحب استقامت باش نه صاحب کرامت، که نفس تو کرامت خواهد و خدای استقامت!» 


"تذکرة الأولیاء"

"ذکر ابوعلی جوزجانی قدس الله"



1-عهد و پیمان؛ 2-ترس؛ 3-امید؛ 4- افزایش زیاد شدن؛ 5-وعده شر، وعده عذاب؛
 6-وعده نیکو،وعده پاداش؛ 7-ترسیده،ترسان؛ 8-فرار کردن،گریختن؛ 9-امیدوار؛
10-شادی،شادمانی؛ 11-آتش