از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست و شاید بالعکس...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۳۰ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر

س.ن: مولانا در ابیاتی از دیوانش میگه:

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!!! 

نمیدونم شاید اون موقع ها از این دیوها نبود، یا شاید منظور مولاناهم برعکس بوده باشه!!!


ادعا از او، قضاوت از شما

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۳۰ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر

مدتی در کار ما تاخیر شد   

مدعی در غیبت ما شیر شد

«کاین منم طاووس علیین شده»   

با گل‌آقا لج شده، همچین شده!

با دو تا جمله سبیلش سوختیم 

نطق او بسته، دهانش دوختیم!

لاجرم در ما معایب یافته

آسمان با ریسمان در بافته

کرده قاطی معنی دوغ و دوشاب 

حمله ور گردیده بر «حرف حساب»

این ندانسته که اینجاییم ما

 در همه حالی «گل آقاییم» ما

«چشم باز و گوش باز و این عمی»

ادعا از او، قضاوت از شما

"مثنوی گل آقا"

توضیح اضافات:در سال 67، مدتی در انتشار «گل‌آقا»ی مرحوم فومنی تاخیر افتاده بود و شایعه بود که برخی نشریات جای او را گرفته‌اند. مثنویِ گل‌آقا در اولین «گل‌آقا»ی پس از تاخیر، در ستون حرف حساب منتشر شده بود، که تاریخی و ماندگار شد و هنوز هم بر قله‌های طنز ایستاده است


س.ن: و حالا بلاتشبیه، خدمت یک دوست گرام (حیف از کلمه دوست!!!) سلام و عرض ادب داریم بدون هرگونه غرض و مرض و از اینگونه امراض که مدعی "خود داند اگر زیرک و عاقل باشد"...

شوخی ظریف گذشت زمان با ما....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۹ فروردين ۹۴
  • ۱ نظر

گذشت زمان خود به خود یک شوخی خطرناک است با بشریت. قانون نسبیت انیشتین را در این مواقع به وضوح حس میکنم!

مواقعی که سرکلاس چرتم می گیرد و ساعاتی به خواب میروم و بعد تنها پنج دقیقه گذشته، و زمان هایی که پنج دقیقه بر روی جزوه هایم چرت میزنم و ساعت ها می گذرد!

خطرناک تر از این دو وقت هایی است که قفل گوشی را باز می کنم، و بعد قرار است پنج دقیقه که گذشت به طور خودکار قفل شود، اما بطور خطرناکی هنوز  چندسطری از جزوه را نخوانده ام که صفحه گوشی روشن و خاموش می شود و این یعنی پنج دقیقه زمان گذشت!!!

یک شوخی ظریف با گذشت زمان....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۹ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

"جوانی عصبانی و ناراحت به اداره روزنامه آمده بود، صورتش از شدت ناراحتی برافروخته شده بود. وقتی کنارم روی صندلی نشست، بی مقدمه سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: آقا عجب دوره و زمانه ای است، دندان های مصنوعی مرا توی اتوبوس از داخل دهانم به سرقت برده اند."

روزنامه کیهان- پنجاه سال قبل.


س.ن: احتملا پنجاه سال بعد عکس های جالب تری در روزنامه ها چاپ خواهد شد(البته اگر روزنامه ای باقی مانده باشد.)

مثلا این عکس ظریف که از قضا ما بسیار دوستش داریم( خیلی خوب افتاده تو این عکس).

با این عنوان که :

"مردی که همواره میخندید.

محمد جواد ظریف به شکل ظریفی طی نظر سنجی روزنامه تایمز خوش خنده ترین سیاست مدار سال انتخاب شد."


تقلب...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر

امروز وقت گذاشتم و برگه های حل تمرینم رو بعد از مدت ها صحیح کردم و راضیم از خودم که با ممارست تمام تقلبات دوستان را رسوا نموده و مشتی محکم بر دهان استکبار تقلب خیز نواختیم!!!

البته من زیاد آدم سختگیری نیستم اما خدایی وقتی همه برگه ها متحد الشکل و متحد المتن اند!!! خب چه می توان کرد؟

اینقدر توضیح بدهم که وقتی فرد اصلی فلان کلمه را در خط پنجم نوشته مثلا دیگر دوستان هم بر حسب وظیفه دقیقا همان کلمه را در خط پنجم نوشته اند و حتی زحمت تغییر در جملات توضیحی متن را هم به خود نداده اند!!!

یا باز در مبحثی که نیاز به خواندن نمودار بوده همه دقیقا به یک عدد رسیده اند!( من خودم سه بار سه عدد متفاوت خواندم از روی نمودار!)


خداوندا این دوستان را هدایت بفرما!

آمین...

Study of massive preprint archive hints at the geography of plagiarism

س.ن: نقشه فوق نمودار تقلب علمی در جهان را نمایش می دهد...

یک پیشنهاد فرهنگی آهنگی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ فروردين ۹۴
  • ۶ نظر

به این می اندیشم که چطور این روش ان فکران عزیز می توانند به این افتخار کنند که موسیقی غربی گوش می دهند( ولو اینکه مطمئنا نمی فهمند!!!) اما من حق ندارم به این افتخار کنم که عاشق موسیقی سنتی کوردی ام؟

موسیقی کوردی با اون تار و دف عجین شده اش فوق العاده است حقیقتا.

گواهی این مطلب هم استاد بزرگوار شهرام ناظری عزیز هست و بسیاری کسان دیگر چون گروه کامکارا و پورناظری ها.

این ها که معرف حضور هستند اما این سیاوش ناظری صداش چیز دیگه است، جوانکی که مهجور مانده و صداش رو حتی خود کوردها بعضا نشنیده اند.

 


تصنیف شنگینک با صدای سسیاوش ناظری تقدیم به همه دوستداران موسیقی سنتی و بلاخص دوستان کورد.

متن تصنیف رو اگر کسی میدونه بنویسه متشکر می شیم پپیشاپیش


دریافت
حجم: 4.9 مگابایت

برجاده های آبی سرخ

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۷ فروردين ۹۴
  • ۲ نظر


شب ها پنجره های روح بسوی خدا باز می شود

و خدا مثل نسیم، مثل عطر مثل یک آواز داودی، از این پنجره ها بدرون روح انسانبه مهمانی می آید و روح را خنک می کند، آرام می کند، لطیف میکند، شنوا می کند، و اگر نیازی باشد البته که به این نیازی هم پاسخ میدهد.


شما اهل درد به درد خو کرده اید و نمی شورید و فریاد نمی کشید و شوربختی تان را امری خدایی تلقی می کنید و مرض های بچه هایتان را خیال می کنید که خدا داده است تا بیازمایدتان.

و وای به حال رعیتی که خیال می کند آزمون خدای در حد فکر آن هاست که شیطان به ایشان فرمان می راند.


این خدای رعیت نیست که نمی شورد و برنمی انگیزد. این رعیت است که تن به شنیدن صدای قدرتمند خدایش نمی دهد. از خدا بتواره ای ساخته است که در برابرش خم و راست می شود و در عوض از او فردوس برین می خواهد.



گزیده هایی قدیمی از کتاب:

برجاده های آبی سرخ- نادر ابراهیمی



گذری به داستان رستم و سهراب

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۶ فروردين ۹۴
  • ۳ نظر
سوال اینجاست آیا رستم قبل از کشتن سهراب می دانست که او همان فرزند خودش است یا خیر؟
در این باب گویند که زمانی که کی کاووس رستم را به جنگ فرا میخواند و گیو خبر را برای رستم می برد چرا رستم سه شبانه روز را در آن برهه حساس به میگساری میپردازد؟ همان رستمی که در هفت خوان راه کوه را برمی گزیند تا وقت کمتری را صرف رسیدن کند؟
 و چرا در طول جنگ و قبل از آن دل آشوب است؟
رستمی که دلاوری هایش زبان زد است و ترسی به دل ندارد، این بار ترسش از چیست؟ شکست از پهلوان توران زمین یا کشتن پسر به دست خود؟ چرا برای دیدن پهلوان توران با شکل مبدل به اردوگاه دشمن می رود؟ آیا چیزی به غیر از یک حس جاذبه درونی؟
و گریه هایی که بر بالین پسر میکند آِیا تنها به خاطر این است که ندانسته این کار را با پسر خود کرده یا فراتر از آن، کشتن پسر بطور دانسته و گریه ای که نه برای پسر بلکه بیشتر از سر ذلت خود رستم است؟!؟
و ادامه ماجرا که خود بدان واقفید.