- آقاگل
- دوشنبه ۳ اسفند ۹۴
- ۱۸ نظر
آوردهاند که شیخنا ابوسعید ابوالخیر روزی در نیشابور برنشسته بود و جمع صوفیان در خدمتش بودند و به بازار فرو میشدند.
جمعی برنایان میآمدند از دیگر سو برهنه، هر یکی ابزار پایی چرمین در پای کرده و یکی را بر گردن گرفته میآوردند.
چون پیش شیخ رسیدند، شیخ پرسید که این کیست؟
گفتند: امیر مقامران است.
شیخ او را گفت: این امیری به چه یافتی؟
گفت: ای شیخ به راست باختن و پاک باختن.
شیخ نعرهای زد و گفت: "راست باز و پاک باز و امیر باش."
دیرین شناسان و اهل مطالعه و تحقیق گفته اند این حکایت من باب ایام انتخابات و در وصف احساس مسئولیت کنندگان جامعه است!
اما من به یقین می گویم این بیانات از کتاب اسرار التوحید به تألیف محمد ابن منور درحالات جدش ابو السعید ابولخیر بوده و دیگر هیچ!
عجب از ما بالگرها که اگر روزی حرفی برای گفتن نداشته باشیم آن روزمان شب نمی شود!
اگر بخواهیم تجربه ای را به کسانی انتقال دهیم وبلاگ
اگر روزی دلمان گرفت و تصمیم گرفتیم یک بلایی سر خودمان بیاوریم اولین سوژه همین وبلاگ بنده خدا!
اگر خواستیم ذق و دلیمان را سر کسی در بیاوریم و دستمان کوتاه بود باز این وبلاگ!
اگر خوشحال هم بودیم و خواستیم خوشحالیمان را با کسی قسمت کنیم، وبلاگ
به قول شاعر گفتنی:
جواب هر چه سوال نگفته نام شماست...
مدرسان شریفی مگر؟...عزیز دلم؟
:|
خلاصه که
عجب از ما بلاگرها!
شاید باورتان نشود ولی بهمن تمام شد!
و شاید باورتان نشود ولی من یک اسفند ماهی ام طبق آخری اسناد!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
"فاضل نظری"
این تصویر بالغ بر دو ماه هست که جلوی چشم های این بنده نگارنده است. تصویر صفحه دسکتاپ لبتاب جان و گوشی همراهم تا مدت ها این تصویر بود.
تا همین دیروز که به دلایلی حذف شد!....
لبخندش از لبخند مونالیزا هم سحر آمیزتر است!
وقت هایی که شادم گویی لبخند میزند وقت هایی که غمگینم انگار غمی در چشم هایش موج میخورد!
وقت هایی که هیجان دارم این عکس برایم پر احساس هیجان و پر از رنگ است.
و وقت هایی که بی حوصله ام یک بی حوصلگی خاصی در چهره اش میبینم!
در همه احوالات ذکر شده در بالا برای این تصویر شعر نوشته ام و پیش خودم زمزمه شان کرده ام.
یک چالش شعری دیگر:
خواهش میکنم لحظه ای بر این تصویر خیره شوید و اولین جمله یا بیت شعری که به نظرتان می آید را بنویسید:
سپاس از لطفتان.