سعی کنیم انسان باشیم و تمام!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۳ اسفند ۹۴
  • ۱۸ نظر


س.ن: این حسن ختامی بود از سری پست های کار شده با پاور پوینت! پست هایی که اگرچه گرافیک خاصی نداشت و اگر چه به ساده ترین شکل ممکن بیان می شد ولی به قول معروف حرفی خوبه که ساده زده بشه.


کاش پونه نباشیم!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲ اسفند ۹۴
  • ۹ نظر


س.ن: اول اینکه ببخشید نقاشیم خوب نیست:دی

دوم اینکه اسفندماهتون مبارک با اندکی تأخیر، اسفند ماه خوبیه فکر کنم دلیلش رو بدونید ^___^

سوم اگر دوست دارید کلید بخش خلاقیت مغزتون رو بچرخونید و از این نوشته ها بنویسید توی قسمت نظرات :))


پونه نباشید!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱ اسفند ۹۴
  • ۲۰ نظر



س.ن: پونه ممکنه پدرام هم باشه! با اندک تغییر!


این سپهره مثل سپهر نباشید

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۳۰ بهمن ۹۴
  • ۱۳ نظر


س.ن: قابل ذکر است اسامی که در این پست و پست قبل به کار گرفته شده است صرفا اولین نامی بوده که به ذهن این بنده نگارنده رسیده! و ارزش دیگری ندارد:دی


مثل سوسن نباشید!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۹ بهمن ۹۴
  • ۲۱ نظر

راست بازی و پاک بازی و چند روایت معتبر

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۸ بهمن ۹۴
  • ۱۰ نظر

آورده‌اند که شیخنا ابوسعید ابوالخیر روزی در نیشابور برنشسته بود و جمع صوفیان در خدمتش بودند و به بازار فرو می‌شدند.

 جمعی برنایان می‌آمدند از دیگر سو برهنه، هر یکی ابزار پایی چرمین در پای کرده و یکی را بر گردن گرفته می‌آوردند.

چون پیش شیخ رسیدند، شیخ پرسید که این کیست؟

 گفتند: امیر مقامران است.

 شیخ او را گفت: این امیری به چه یافتی؟

 گفت: ای شیخ به راست باختن و پاک باختن.

 شیخ نعره‌ای زد و گفت: "راست باز و پاک باز و امیر باش."


دیرین شناسان و اهل مطالعه و تحقیق گفته اند این حکایت من باب ایام انتخابات و در وصف احساس مسئولیت کنندگان جامعه است!


 اما من به یقین می گویم این بیانات از کتاب اسرار التوحید به تألیف محمد ابن منور درحالات جدش ابو السعید ابولخیر بوده و دیگر هیچ!


عجب از ما بلاگرها!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۷ بهمن ۹۴
  • ۲۱ نظر

عجب از ما بالگرها که اگر روزی حرفی برای گفتن نداشته باشیم آن روزمان شب نمی شود!


اگر بخواهیم تجربه ای را به کسانی انتقال دهیم وبلاگ

اگر روزی دلمان گرفت و تصمیم گرفتیم یک بلایی سر خودمان بیاوریم اولین سوژه همین وبلاگ بنده خدا!

اگر خواستیم ذق و دلیمان را سر کسی در بیاوریم و دستمان کوتاه بود باز این وبلاگ!

اگر خوشحال هم بودیم و خواستیم خوشحالیمان را با کسی قسمت کنیم، وبلاگ

به قول شاعر گفتنی:


جواب هر چه سوال نگفته نام شماست...
مدرسان شریفی مگر؟...عزیز دلم؟
:|


خلاصه که

 عجب از ما بلاگرها!

شاید باورتان نشود ولی بهمن تمام شد!

و شاید باورتان نشود ولی من یک اسفند ماهی ام طبق آخری اسناد!


چالش شعر

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۶ بهمن ۹۴
  • ۱۵ نظر



هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن

بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی

"فاضل نظری"


این تصویر بالغ بر دو ماه هست که جلوی چشم های این بنده نگارنده است. تصویر صفحه دسکتاپ لبتاب جان و گوشی همراهم تا مدت ها این تصویر بود.

تا همین دیروز که به دلایلی حذف شد!....

لبخندش از لبخند مونالیزا هم سحر آمیزتر است!

 وقت هایی که شادم گویی لبخند میزند وقت هایی که غمگینم انگار غمی در چشم هایش موج میخورد!

وقت هایی که هیجان دارم این عکس برایم پر احساس هیجان و پر از رنگ است.

و وقت هایی که بی حوصله ام یک بی حوصلگی خاصی در چهره اش میبینم!

 در همه احوالات ذکر شده در بالا برای این تصویر شعر نوشته ام و پیش خودم زمزمه شان کرده ام.


یک چالش شعری دیگر:

خواهش میکنم لحظه ای بر این تصویر خیره شوید و اولین جمله یا بیت شعری که به نظرتان می آید را بنویسید:

سپاس از لطفتان.