- آقاگل
- شنبه ۲۴ آبان ۹۳
- ۱ نظر
روز اول- کتاب آتش بدون دود - جلد اول
نادر ابراهیمی
انتشارات روزبهان
جملاتی از کتاب
پدرم می گوید : از سولماز بگذر که رنج می آورد.
مادر گریه می کند : از سولماز بگذر که مرگ می آورد .
خواهرهایم به من نگاه می کنند ، با خشم که ذلیل دختری شده ام .
آه سولماز... اینها چه می دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی ست .
درماندگان تنها سلاحشان حرف است و نه اعتبار حرفی که می زنند .
بزرگ کسی است که بزرگی کند نه اینکه بزرگی را مثل خورجین به خودش آویزان کند .
اگر دلت می خواهد بچه هایت از تو اطاعت کنند ، بعد از این همان چیزی را بخواه که آنها می خواهند .
گریستن به خاطر شفای انسان نیست به خاطر وفای انسان است .
فرزندی که آگاهانه از خواسته های پدر سرپیچی می کند، به نوسازی تاریخ می رود. اما پدری که از فرزندان آگاه خویش روی می گرداند، تنها خود را نابود می کند.
از عشق سخن باید گفت ، همیشه از عشق سخن باید گفت .
عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان. این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است عشق معیارها را درهم می ریزد، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. عشق قانون نمی شناسد، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست. عشق فوران می کند – چون آتشفشان و شره می کند – چون آبشاری عظیم، دوست داشتن، جاری می شود – چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم. عشق ویران کردن خویش است، دوست داشتن، ساختنی عظیم.
تو یا انسان به معنای متعالی آن نیستی و یا همیشه مسئول سخنی هستی که باری به دلیلی بر زبان آورده یی. گفتیم و گذشت فرزند ناجوانمردی ست.
تمام مسئله این است که هیچ چیز را برای همیشه در تعلیق نمی توانی نگه داری. تاریخ به انتظار تصمیم تو نخواهد نشست. تو می توانی زودتر از آن لحظه ای که انتظار به اوج خود می رسد، و ظرف بلور در میان زمین و هواست، ضربه ات را بزنی و انتظار را پایان بخشی اما هرگز نمی توانی کاسه را میان زمین و هوا رها کنی. زودتر شکستن، آری. دیرتر شکستن، شاید. اما به هر حال شکستن، نقش بلور است.