- آقاگل
- پنجشنبه ۳۰ خرداد ۹۸
- ۲۹ نظر
عجیبترین آهنگ این هفته: دینگ مارو-محسن شریفیان.
آهنگی برآمده از آیین و اسطورههای هرمزگان. آیین زار. آهنگی که از باورهای مردم جنوب به موجودات افسانهای دریا میاد. میگن وقتی باد دریا جسم و روان کسی رو تسخیر کنه، تنها راه درمان اون فرد همین آیین زاره. برپایی مراسم زار همراه با ساز و آوازه. آوازهایی که معنا و مفهوم خاصی ندارن و مثل وردهای جادویی فقط خونده میشن.
سرچ کنین. صفحۀ ویکیپدیاش رو بخونید و تصاویرش رو ببینید. آیین جالبیه. به خصوص اینکه ظاهراً هنوز هم برگزار میشه.
من فقط مدت کوتاهی(حدوداً یک هفته) در ویرگول فعالیت داشتم. فکر میکنم کلاً سه یا چهار مطلب در ویرگول نوشته باشم. این ویدئویی که میبینید، مروری است بر فعالیت من در ویرگول و میزان بازدید دیگر کاربران فضای مجازی از صفحۀ من. البته میدانم کل فرایند تولید چنین محتوایی تنها چند خط کدنویسی و جایگزین کردن عکس داده است؛ اما برای من مخاطب کاری است دلگرم کننده.خصوصاً وقتی این ویدئو را با معرفی وبلاگهای برتر بیان مقایسه میکنم. وبلاگهای برتری که فقط بر پایۀ لایک و میزان ارتباطات یک وبلاگ مشخص میشود و نه ملاکهای ارزشمند و واقعی. (اینکه دامنههای اختصاصی را کلاً به حساب نمیآورد هم بماند!)
میخواهم از ارزش قائل شدن برای مخاطب بگویم. در این چند سال وبلاگنویسهای زیادی را دیدهام که فضای کانالهای تلگرام یا توییتر را برای نوشتن به وبلاگ ترجیح دادهاند. واقعیت این است که اگر امکانات این فضاها را با وبلاگ مقایسه کنیم، میبینیم این حجم از مهاجرت همچین بی علت هم نیست. به همین خاطر وقتی که با دعوت محمد حسین روبرو شدم، به این فکر کردم که چطور میشود مخاطب را به جای توییتر و تلگرام و ... به فضای وبلاگنویسی برگرداند.(با این فرض که دیر نشده باشد.)
با همین مقدمه میخواهم بروم سراغ سه ایرادی که به بیان وارد میدانم و فکر میکنم با رفع آنها میتوانم کمی امیدوارانهتر به ادامۀ حیات این فضا نگاه کنم:
1- سیستم ورود به بیان
برای اینکه بهتر منظورم را برسانم دست به یک مقایسه میزنم. توییتر، ویرگول و تلگرام را به نظر باید رقیبان اصلی وبلاگنویسی به حساب بیاوریم. برای عضویت در ویرگول میتوانید از حساب جیمیل خود استفاده کنید. برای داشتن یک کانال در تلگرام فقط داشتن یک حساب کاربری کافی است. توییتر هم به همین شکل است و برای ثبتنام در آن فقط وارد کردن یک ایمیل کفایت میکند. کاربری که بخواهد وارد بیان شود اما باید هفت خوان رستم را بگذراند. فقط کپی شناسنامه و کارت پایان خدمت از آدم نمیخواهند. شاید کم اهمیت به نظر بیاید، ولی فکر میکنم ثبت کردن همۀ مشخصات و گرفتن شمارۀ تلفن و ایمیل و ... باعث هراس کاربران و بیاعتمادی آنها میشود. ضمن اینکه طی کردن این هفتخوان برای مخاطبهای نو ورود هم سخت و گیج کننده است.
2- امکانات اختیاری و محدودیتها
به شخصه علاقه دارم در هر پست از ویدئو یا صوت استفاده کنم. گاهی هم برای تکمیل یک پست نیاز به عکس است. به علاوه همیشه سعی دارم پستهای وبلاگ را بر پایۀ موضوعات و کلمات کلیدی مرتب کنم. به خاطر همین دلایل دو سالی میشود که از امکانات اختیاری بیان استفاده میکنم.
اگرچه فروش امکانات اختیاری برای بیان یکی از راههای درآمدزایی است، ولی فکر میکنم برخی از این محدودیتها بیش از اندازه باشد. برای مثال، کاربری که چهار-پنج سال از عضویتش میگذرد، طبیعی است که تعداد فایلهای آپلود شدهاش بیشتر از 500 تا باشد. اگر سری به سایر امکانات اختیاری هم بزنید، با یک نگاه گذرا متوجه منظورم میشوید. در حقیقت برای شرکتی که خودش را رسانۀ متخصصان و اهل قلم میداند و با مخاطبانش معنا پیدا میکند، این موارد امکانات خاصی به حساب نمیآید.
3- بهبود بخش نظرات
فکر میکنم ویژهترین امکانی که بیان برای مخاطبانش به وجود آورده، بخش نظرات ارسالی است. با این حال بخش نظرات وبلاگ همچنان نیاز به بهبود دارد. ارتباط مخاطب با نویسنده و گفتوگو در بخش نظرات برگ برندۀ وبلاگ است. برگ برندهای که اگر قرار باشد فضای بیان به همین شکل باقی بماند، خیلی زود خواهد سوخت و بیان همین چند مخاطب باقیماندهاش را هم از دست میدهد. (فقط نگاهی به نسخۀ جدید تلگرام بیاندازید.)
برای بهبود بخش نظرات راهکارهای پرشماری وجود دارد. از امکان نظردهی تودرتو گرفته، تا اهمیت قائل شدن برای مخاطبین غیربیانی که سالهاست مورد بیمهری قرار گرفتهاند. نظردهی در وبلاگهایی که از دامنۀ اختصاصی استفاده میکنند هم همیشه یک معضل بوده.
ضمن تشکر از محمد حسین و آقای صفایینژاد، از آرزوهای نجیب، خورشید، یک آشنا، تویی پایان ویرانی و حاج مهدی (سفر نویسنده) دعوت میکنم که به این پویش بپیوندند.
سخن پایانی:
راستش میگویند «هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک.» شرح حال من است و این پست. صبح نشستم و از سر تا پایش را خواندم و اصلاح کردم. همینکه خواستم فیلم را ضمیمه کنم و دکمۀ ارسال را بزنم، نمکش گندید. اینطوری:
همه چیز پرید. دوباره نشستهام و از نو پست را ویرایش کردهام. با راهاندازی این پویش به بهبود این وضع امید داشته باشیم؟ نمیدانم. فعلاً نذر کردهام اگر به نتیجهای رسیدیم، تا در میکده شادان و غزلخوان بروم.
نشستم و فکر میکنم چطوری یک متن زرد بنویسم؟ مقادیر فراوانی فکر کردم تا ببینم چی بنویسم که زرد باشه؛ ولی به نتیجهای نرسیدم.
پس بیاید و مخاطبهای خوبی باشید و این پست رو به عنوان یک پست زرد قبول کنید. حقیقت دلم برای نوشتن یک پست زرد لک زده بود.
.
اگر فیهمافیه رو از شب بیست و هفتم ادامه ندادم، به خاطر بیحوصلگی بود. برای آدم بیحوصله هم نرفتن سمت کتاب بهتره.
و اینکه: چه خبر؟ (هیچی-سلامتی- خدا رو شکر و ... بگید میفرستم هرزنامه!)
و بعد اینکه: دیگه چه خبر؟
عارفی گفت: رفتم در گُلخَنی(1) تا دلم بگشاید که گریزگاهِ بعضی اولیا بوده است. دیدم رئیس گلخن را شاگردی بود. میان بسته بود، کار میکرد و اوش میگفت که: «این بکن و آن بکن.» او چُست(2) کار میکرد. گلخن تاب را خوش آمد از چُستی او در فرمان برداری، گفت: «آری، همچنین چست باش. اگر تو پیوسته چالاک باشی و ادب نگاه داری، مقام خود به تو دهم، و تو را به جای خود بنشانم.»
مرا خنده گرفت و عقدهٔ من بگشاد. دیدم رئیسان این عالم را همه بدین صفتاند با چاکران خود.
1-گلخن=آتشخانه حمام(یه چیزی شبیه سونا بخار استخر بوده گویا.)
2-چست و چابک
گفت: «قاضی عزّالدّین سلام میرساند و همواره ثنای شما و حمد شما میگوید.»
فرمود:
هرکه از ما کند به نیکی یاد
یادش اندر جهان به نیکی باد
اگر کسی در حق کسی نیک گوید آن خیر و نیکی به وی عاید میشود(1)، و در حقیقت آن ثنا و حمد به خود میگوید. نظیر این چنان باشد که کسی گرد خانهٔ خود گلستان و ریحان کارَد، هر باری که نظر کند گل و ریحان بیند، او دائماً در بهشت باشد. چون خو کرد به خیر گفتنِ مردمان، چون به خیر یکی مشغول شد، آن کس محبوب وی شد، و چون از ویَش یاد آید محبوب را یاد آورده باشد، و یاد آوردن محبوب گل و گلستان است و رَوح و راحت است.
و چون بَدِ یکی گفت، آنکس در نظر او مَبغوض(2) شد، چون از او یاد کند و خیال او پیش آید، چنان است که مار یا کَژدُم یا خار و خاشاک در نظر او پیش آمد.
اکنون چون میتوانی که شب و روز گل و گلستان بینی و ریاض اِرَم(3) بینی، چرا در میان خارستان و مارستان گردی؟
1-برمیگردد 2-منفور 3-باغها ارم
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید. گفت: «جهت من چه ارمغان آوردی؟»
گفت: «چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟ الاّ جهت آنکه از تو خوبتر هیچ نیست، آینه آوردهام تا هر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی.»
چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند. «اِنَّ اللهَ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَاِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ بَلادٌ مَا اَرَدْتَ وَجَدْتَ فِیْهَا وَلَیْسَ یَفُوْتُهَا اِلّا الْکِرَامُ.»
::خداوند بر صورتهای شما(بر ظاهر احوال شما) نمینگرد، بر اعمال هم نمینگرد، او بر دلهای شما مینگرد.