- آقاگل
- سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷
- ۱۹ نظر
الهی! من کیم که به درگاه تو زارم و یا قصّۀ درد خود به تو بردارم و در عشق تو من کیم که در منزل من از وصل رُخت گُلی دمد بر گِل من.
الهی! وقت را به درد مینازیم و زیادتی میسازیم و به امید آنکه چون در این درد بگذارم، درد و راحت هردو براندازم.
الهی! هرچند که ما گنهکاریم، تو غفاری و هرچند ما زشتکاریم ، تو ستّاری.
الهی!کدام زبان به ستایش تو رسد، و کدام خرد صفت تو برتابد و کدام شکر با نیکوکری تو برابر آید و کدام بنده به گزار عبادت تو رسد
من بندگی نکردم، تا بندهام بخوانی
چند وقت پیش ویدئویی دیده بودم از نیل دگرس تایسون، فیزیکدان امریکایی که به شوخی و طنز درحال توضیح دادن مسئلهای بود که قطعاً همه ما یکبار به اون فکر کردیم. مسئلۀ وجود موجودات فرازمینی. در اون ویدئو تایسون مقایسهای بین هوش انسان و شامپانزه که از لحاظ ژنتیکی شباهت زیادی به انسان داره انجام میده و میگه: "شامپانزهها درواقع نزدیکترین خویشاوندهای ژنتیکی ما انسانها هستند. دیانای انسان و شامپانزه دارای نود و هشت و خوردهای درصد اشتراکه. خب داستان اینجاست. دقیقاً به خاطر همون یک درصد باقیمونده، به خاطر همون یک درصده که هوش انسانها کاملاً با شامپانزهها متفاوته. باهوشترین شامپانزهها در نهایت قادر هستن یک سری پازلهای ساده انسانی رو یاد بگیرن و حل کنن. و به عنوان مثال روی تکهای کاغذ یک نقاشی سادۀ ساده بکشند. کارایی که بچههای سه چهار سالۀ ما قادر به انجام اونا هستن. خب حالا برپایه این مقایسه، بیایم فرض کنیم موجوداتی فرازمینی وجود دارن که فقط یک درصد از لحاظ ژنتیکی ازما برتر هستن. چیز بعیدی نیست. درست مثل اتفاقی که بین انسان و شامپانزه افتاده. باهوشترین انسانهای روی کره زمین نهایتاً تونستن فضاپیما بفرستن به سمت فضا و تلسکوپهایی طراحی کنن که قادر باشه تصاویری از جهان هستی تهیه کنه. کاری که با این حساب احتمالاً بچههای سه سالۀ موجودات فرازمینی از عهدۀ اون بر میان! و درواقع کاردستی مدرسهشون حساب میاد. حالا تصور کنین ما انسانها با این تکنولوژی به دنبال این هستیم که با چنین موجوداتی ارتباط برقرار کنیم."
فکر کردن به این مثال تایسون طنز تلخی رو توی ذهنم تداعی میکنه. سرگذشت خطستان، پختستان و حجمستان در این رمان که نوشتۀ ادوین ابوت هست بیشباهت به این مثال تایسون نیست. بعد از اینکه خوندن کتاب تمام شد بیاختیار یاد تایسون و این ویدئو افتادم.
پختستان داستان چهارگوشیه که یک روز بر حسب اتفاق از فضای مسطح(پختستان) خارج میشه و وارد فضای سهبعدی(حجمستان) میشه. جدا از بحث نمادگرایانه کتاب، خود رمان هم ارزش خوندن داشت و خوندنش پیشنهاد میشه. فقط اینکه نسخۀ کاغذی نداره. باید فایل pdf بخونید.
لینک ویدئو سخنرانی نیل دگرس تایسون با عنوان "از فلسفه تا بعد"
الهی! ای گشایندهی زبانِ مناجات گویان! و اُنس افزای خلوتهای ذاکران و حاضر نفسهای رازداران، جز از یادکَرد تو ما را همراه نیست، و جز از یاداشت تو ما را زاد نیست، و جز از تو به تو دلیل و رهنُمای نیست.
خدایا! نظر کن در حاجت کسی، کَش جز از یک حاجت نیست.
کردگارا ، ای خداوند مجید
ای مرا نزدیک از حبل ورید
ای دعای دردمندان را مجیب
یا لطیف و یا خبیر و یا رقیب
گر دعای ما بسی آلوده است
ور به هنگام حوائج بوده است
خود تو دانی عجز عبد مستکین
کن اجابت یا غیاث المذنبین
خائفم از کثرت عصیان خویش
خود ببخشا جرمم از غفران خویش
گر برانی از در خود ای کریم
کعبۀ خود سازدم دیو رجیم...
س.ن: اشعاری که امشب(و احتمالاً شبهای آینده) از آنها استفاده میکنم، مناجاتخوانیهای حاجفیروز زیرککار است. از مداحان به نام و خوشصدای تبریزی. دوستی این اشعار را برایم فرستاد و حقیقتاً آنقدر دلنشین بود که دلم نیامد به اشتراک نگذارمشان.
الهی! آب عنایت تو به سنگ رسید، سنگ بار گرفت، سنگ درخت رویانید درخت میوه و بار گرفت، درختی که بارش همه شادی، طعمش همه انس، بویش همه آزادی، درختی که بیخ آن در زمین وفا، شاخ آن بر هوای رضا، میوهی آن معرفت و صفا، حاصل آن دیدار و لقا.
الهی! از جود تو هر مفلسی را نصیبی است از کرم تو هر دردمندی را طبیبی است از سعت رحمت تو هر کسی را بهره ایست، از بسیاری صواب بر تو هر نیازمندی را قطره ایست بر سر هر مؤمن از تو تاجی است، در دل هر محب از تو سراجی است، هر شیفتهای را با تو سروکاری است، هر منتظری را آخر روزی شرابی و دیداری است.