آدما چطوری می‌گاوند؟ به مرور!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵
  • ۳۳ نظر

نتیجه تصویری برای کاریکاتور گاو


این آقایِ گاوه!

آقای گاو و رفیقای گاو تَرِش مراسمی دارند به اسم چهارشنبه سوری!!

آقای گاو در شب چهارشنبه سوری به جای اینکه مثل آدم جشن بگیره! وسط کوچه خیابون لاستیک ماشین آتش می‌زنه.

آقایِ گاو همراه رفیقای گاو تَرِش مواد منفجره و ترقه رو به قصد کشت به سمت هم دیگه پرتاب می‌کنن!

آقایِ گاو و رفیقای گاو تَرِش حافظه کوتاه مدتی داره! و خیلی زود حوادث همین چند وقت پیش را فراموش کرده! 

آقایِ گاو معنای لذت بردن انسانی را فراموش کرده!

آقا و خانم عزیز خواهشمندم مثل آقایِ گاو نباشید!


+اگر صاحب اختیار بودم امسال اولین نفری که ترقه می‌انداخت رو با قانون کلت از زندگی ساقط می‌کردم تا درس عبرت بشه برا بقیه!

++می‌گاوند، فعل ماضی استمراری از مصدر گاویدن!

‌‌

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵
  • ۱۴ نظر

میگن آدم وقتی یه چیزی داره ارزشش رو خوب درک نمی‌کنه و وقتی همون رو از دست میده تازه ارزشش رو می‌فهمه!

 

بیاییم فکر کنیم.


شاید فردا قدرت تفکر رو از دست دادیم...

بدون شرح

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۰ اسفند ۹۵
  • ۱۱ نظر



حال من حال اسیری است...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۰ اسفند ۹۵
  • ۶۵ نظر

نتیجه تصویری برای ببر و شکار


حالِ من حالِ اسیری است که هنگامِ فرار....

یادش آمد که کسی منتظرش نیست، نرفت!

حسین عباسی‌فر


+تک بیت‌های بی‌ مخاطب به روز شد...

سازت را با بهار کوک کن...

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۹۵
  • ۲۳ نظر

پدربزرگ آخرای سال که می‌شد گندمی که از محصول همون سال کنار گذاشته بود رو سبز می‌کرد؛ برای هر خوانواده یک سبزه عید. سبزه‌هایی که وقتی نگاهش می‌کردید می‌تونستید بفهمید چقدر عشق و علاقه پشت هر ساقه گندمش هست. اونقدر با وسواس از سبزه‌ها مراقبت می‌کرد که انگاری طفلی شیر خواره‌رو تر و خشک می‌کنه. شب های عید همیشه خونه پدربزرگ بودیم. آبگوشت‌های مادربزرگ و بعد جمع شدن دور کرسی تا مادربزرگ چایی بریزه و پدربزرگ برامون صحبت کنه.  و بعد نوبت سبزه‌ها بود. موقع تقسیم سبزه‌ها می‌گفت سبزه گندم نشونه‌ی مهر و محبت خونه است. برکته. باید سر سفره عید باشه. می‌گفت باید حواستون رو جمع کنید که ساقه‌ها همین‌طور صاف و یکدست بالا بیاد. نه اینکه یکی کوتاه بشه و یکی بلند. بعد قوری چایی رو بر می‌داشت و باز یکی یک چایی دیگه برای همه‌مون می‌ریخت و ادامه می‌داد هر کدوم از شما بچه‌ها و نوه‌ها مثل همین ساقه‌های گندوم هستید. در دل من همه‌تون یک دستید. نه یکی بلندتره و نه یکی کوتاه‌تر. بعد زیر زیرکی می‌خندید و می‌گفت البته به جز مادربزرگتون. اون ساقه بیدمشکِ وسط سبزه عید خودمه. شما جوون‌ها هم روزی ساقه بیدمشک خودتون را پیدا می‌کنید.


و حالا با اینکه دو سال از فوت پدربزرگ می‌گذره و دیگه نه زمین کشاورزی هست و نه محصولی. با این حال مادربزرگ چند روزی هست که با همون وسواس قدیمی که پدربزرگ داشت برای همه‌مون سبزه عید درست کرده و اجازه نمی‌ده که یک ساقه بیشتر از ساقه دیگه بالا بره.... و یک سبزه خاص که همه خوب می‌دونیم برای اینه که بره و کنار درخت بیدمشک پدربزرگ قرار بگیره...

.

.

.

یعنی به همه گفتیم توی دورهمی سازت رو با بهار کوک کن رادیو شرکت کنین. بعد خودمون تا الان شرکت نکردیم! خب از قدیم هم گفتن اول یک جوالدوز به کفش خودت بزن بعد سه تا سوزن به دمپاییی همسایه. برا همین خیلی خودجوش‌ طور تصمیم گرفتم اینبار به عنوان یک مخاطب در این کار شریک باشم. 

و خب حالا که یک جوالدوز به کفش خودم زدم حق دارم از سه تا همسایه‌هام بخوام که در این دورهمی شرکت کنین. :))


 پس دعوت می‌کنم از گندوم بانو(مادر خونده)، یک مترسک(رفیقِ جان) و خانه من(یک دوست خیلی خوب)، تا با نوشتن یک پست با این عنوان "سازت را با بهار کوک کن..." ساز بهار رو رسما کوک کنن. :))

بقیه هم بیکار نشینید. پاشید همین امروز بنویسید دیگه. 


 

+میگم این روزا هوا عجیب چسبناک شده و پیش بینی میشه اگه با همین فرمون جلو بره آخر هفته آهنگ بوی عیدی فرهاد خیلی بچسبه، بازهم میل خودتون.


++من عذر می‌خوام اگه کمی متن غم داشت... ولی به هر حال نی هم یک ساز محسوب می‌شه، اگرچه کمی با سوز و گداز.

چند اطلاعیه خیلی خیلی مهم!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵

1- فراخوان جشن تحویل سال رادیوبلاگیها رو فراموش نکنید. تنها چند روز دیگر باقی است. فراخوان در چه مورد بود؟ 

یک- نوشتن متن با عنوان "سازت را با بهار کوک کن" 

دو- دور همی "تقلید صدا"

فقط تا بیست و پنجم اسفند فرصت دارید. پس هرچه زودتر اقدام کنید. 


2- فراخوان معرفی کتاب رو هم که ان شالله یادتون نرفته؟ 

از این هفته بخش معرفی کتاب رادیو فعال میشه. پس همراهمون باشید. منتظرتونیم.


3- این یکی زیاد به رادیو مربوط نیست و مربوط به خود اینجانب است. ممکن است چند وقتی نباشم. صرفاً جهت اطلاع :)


4- مسابقه خانم واران رو هم از یاد نبرید. از جزئیاتش خبری ندارم. ولی ظاهرا مسابقه خوبی از آب در خواهد آمد.


5- این روزهای پایانی سال و تعطیلات پیش رو وقت مناسبی برای دیدن مستند مادرکشی است!


6- اگر چند وقت نبودم در جریان باشید که ممکن است در کانال کم و بیش فعال باشم. باز صرفاً جهت اطلاع. :)


7- این مورد رو هم دیدم گفتم شاید کسی دوست داشته باشه شرکت کنه. ثبت نام مراسم اعتکاف حرم رضوی آغاز شد. (ان شالله قسمت ما هم بشه.)


8-ایامکم سعیدا، الطافکم مزیدا

تفکرات یک ذهن خسته در ادامه‌ی نصب ویندوز جدید!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵
  • ۲۳ نظر

از ویندوز 7 و 8 به بعد برای "خاموشی موقت" به جای Stand By که در ویندوزهای قدیمی استفاده می‌شد، کلمه ی Sleep یا خوابیدن استفاده میشه.


در همین راستا، کلمات زیر به ذهنم رسید:


- "بیدار شدن" برای به کار انداختن مجدد رایانه بعد از خوابیدن.


- "مُردن" برای خاموش کردن کامل رایانه.


- و لابد "رستاخیز" برای روشن کردنش.


-و  مثلا "برزخ" برای حالت هایبرنت!


- و برای ریست کردن هم "سندروم کاپگراس" پیشنهاد میشه!



+الآن جا داره به قول بچه‌های رادیو اشاره کنم : #هشتگ_خطر_ریزش_سنگ_نمک!

به بهانه روز درختکاری...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵
  • ۱۴ نظر


زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟

بیداری شکفته، پس از شوکران مرگ...

زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟

زیر درفش صاعقه و تیشه‌ی تگرگ...

زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟

عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ...


اینکه چه کاره باشید مهم نیست؛ دکتر باشید یا کارگر، خانه دار باشید یا دانشجو، مدیر باشید یا مهندس. ورچسب‌ها اهمیتی ندارند!

مهم این است که در کسوت یک "گونه‌ی به طبیعتِ خویش اهمیت دهنده" به طبیعت خویش اهمیت دهید! 


+تصویر - آبشار سمیرم - اسفندماه95



قابل توجه دوستانی که مشهد هستید:
اکران مستند مادرکشی با حضور دکتر کردوانی
دوشنبه 16 اسفند - دانشکده حقوق دانشگاه آزاد- ساعت 8تا 14