نیم پست‌هایی که ثابت می‌مانند!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۳ شهریور ۹۵
  • ۱۷ نظر

می‌خواهم فریاد بزنم. 

نوشتن به چه کار می‌آید؟!

از میان آثار نوشته، از هومر تا تولستوی....از شکسپیر تا سولژنیتسین، یک کتاب به من نشان بدهید که دردی را علاج کرده باشد...!

بر می‌خیزم. دیگر نمی‌توانم اینجا بمانم و مشت‌های گره کرده‌ام بیش از همه چیز ناتوانی مشتها را اعلام می‌کند.

"سگ سفید-رومن گاری"

موردنویسی!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵
  • ۳۲ نظر

مورد اول، داستان اول شدن من در مسابقه وبلاگ حرف میم، شبیه اون استادیه که برگه پاسخ نامه سوال هاش رو تصحیح کرد و بهش 16داد! خودم به نوشته خودم نهایت 6-7 می‌دادم! و الحق دوستان خیلی لطف داشتند به بنده حقیر. ازتون ممنونم. 

 و یک تشکر هم میکنم از میم عزیز و تیم گرداننده. خدا قوت. 


مورد دوم،  اینکه شیرینی که در برد تیم های عربی در دقایق آخر بازی هست در 6-0 بردنشون نیست! خوب بازی نکردیم ولی خیلی چسبید! خیلی! دم بچه ها گرم!  


مورد سوم، الآن نگاه کردم تعداد دنبال کننده های اینجا شده +200! بعد حساب کردم دیدم ماکزیمم نظرات اینجا در بهترین حالت 20تاست! بهره وری 10 درصده یعنی؟! 90 درصد باقی مانده فیک هستید؟ من فیک هستم؟ فیک چی هست اصلا؟ چطوریه آخه؟ فرقه گملاین ها! 


مورد چهارم، بشنوید تصنیف من چه دانم را، از استاد شهرام ناظری عزیز. 


مورد پنجم، تک بیت های بی مخاطب به روز شد. شعرهای این هفته چهار پنج موردش از آقای سعید بیابانکی خمینی شهری است! که از کانال تلگرامی ایشون انتخاب کردم. 


مورد آخر، به قول هولدن باقی بقا! 

خرد نویسی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۱ شهریور ۹۵
  • ۲۰ نظر

بعضی خواننده‌ها هم موسیقی کارشون یه جوریه که دلت می‌خواد بگی داداش نویز نده موسیقی بی کلام مون رو گوش کنیم!


بعضی‌ها دیگه یک جوری تو فضای مجازی شورش رو در آوردن که نه تنها راضی به فیلترینگ و اینترنت ملی بشیم. که با دست خودمون مودم هامون رو آتیش بزنیم و بشینیم پای آی فیلم!

بعضی راننده‌ها یک جوری رانندگی می‌کنن که باید بزنی رو شونه طرف بگی داداش برو ماشین لباس شوییت رو سوار شو!

بعضی آقایون یک جوری از رانندگی خانم‌ها گله می‌کنن انگار خودشون موقع پیچیدن راهنما میزنن! داداش تو خودت مثل گاو نپیچ! حس مسائل کلان ترافیکی پیشکش!

بعضی آدم ها یک جوری با جهت باد تغییر جهت میدن که دزدان دریایی می‌تونن ازشون بعنوان باد نمای کشتی استفاده کنن!

بعضی بلاگرا یک جوری نوشتند "کپی ممنوع! حتی شما دوست عزیز!" انگار نمایشنامه شکسپیر می نویسن! داداشِ من، آخه عروسی همسایه عمه شوکت با نوه خاله پری اینا کپی کردن داره؟! نه واقعا کپی کردن داره؟

بعضی از روش ان فکرها هم یک جوری برا پایین بودن سرانه مطالعه آه و افسوس می‌خورن انگار خودشون خوره کتاب و تحقیقات علمی هستند!

 بعضی از مدیران کشوری هم یک جوری تکذیبیه صادر می‌کنن! که خود تکذیبیه دوتا شاخ در میاره از این حجم دروغ و دغل!

بعضی از شعرا هم یک جوری میگن "ما متعلق به این نسل نیستیم! شعرهای ما را آیندگان خواهند فهمید" که شاعر شعر معروف "قورماغه ای روی تیفال" هم از این حجم اعتماد به نفس و بلاهت خنده‌ش می گیره!

بعضی بلاگرا  یک جوری الان نشسته اند پشت سیستمشون و از همه عالم و آدم ایراد می‌گیرن انگار یادشون رفته اول باید یه سوزن به خودشون بزنن بعد یک جوالدوز به بقیه! (قابل توجه خود این بنده نگارنده!)


فیلم کوتاه دو با دو - 1984+ لینک دانلود

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۹ شهریور ۹۵
  • ۱۸ نظر

فیلم کوتاه دو با دو، ساخته بابک انوری است. روایتی 4 دقیقه‌ای از تلخ ترین واقعیات انسانی. فیلمی که یاد و خاطره کتاب 1984 جرج اورول را در دل این بنده نگارنده زنده کرد. همان قدر تلخ و همان قدر دردآور.

 یاد آن صحنه ای افتادم که وینستون تحت شکنجه بود و شکنجه‌گر خطاب به او می‌گفت "اصلا برای من اهمیت نداره که چیکار کردی و به چی اعتراف کردی، برای ما این مهمه که باور کنی 2+2=5!" و صحنه‌ای که وینستون میگوید: "آزادی آن آزادی است که بگوییم دو بعلاوه بدو میشود چهار. این قضیه که تصدیق شود سایر چیزها بدنبال می آید!!!" جمله ای که انوری نیز به آن توجه خاص داشته و پایه و اساس این فیلم کوتاه همین جمله کتاب اورول است.


و آخر کتاب که به این شکل تمام شد پایانی سیاه و غم زده:

«پاهای وینستون در زیر میز بی اختیار حرکت می‌کردند، از جایش تکان نخورده بود، ولی در فکر داشت می‌دوید، با جمعیت بیرون همراه بود و از شادی فریادهای کرکننده سر می‌داد. دوباره به تصویر برادربزرگ نگاه کرد. غولی که جهان را در چنگ داشت! صخره ای که لشکریان آسیا بیهوده خود را به آن می‌کوبیدند! او می‌اندیشید که چگونه ده دقیقه پیش، فقط ده دقیقه پیش هنگامی که هنوز نمی‌دانست اخبار رسیده از جبهه ها حاکی از پیروزی یا شکست است، قلبش همچنان سرشار از ابهام و احساسات متناقض بود. اه، چیزی بیش از ارتش اوراسیا معدوم شده بود! از اولین روز دستگیریش در وزارت عشق، خیلی چیزها در وجودش تغییر کرده بود، اما هنوز، آخرین، حیاتی ترین و شفاپخش ترین تغییر صورت نگرفته بود.
صفحه سخنگو همچنان درباره اسیران، غنایم جنگی و کشت و کشتار صحبت می‌کرد، اما همهمه بیرون کمی آرام شده بود. مستخدم‌ها به کارهایشان مشغول شده بودند. یکی از آنها با بطری جین نزدیک شد. وینستون که در رؤیای خود غرق بود به پر شدن گیلاسش توجهی نشان نداد. دیگر نمی‌دوید و یا از خوشحالی فریاد نمی‌زد. به وزرات عشق فکر می‌کرد، همه چیز را فراموش کرده و روحش به پاکی برف شده بود. در دادگاه عمومی و در جایگاه متهم، مشغول اعتراف کردن و نام بردن از افراد مختلف بود. در حالی که یک نگهبان مسلح پشت سرش بود، از راهروهای پوشیده از کاشی های سفید چنان می‌گذشت که گویی زیر آفتاب قدم می‌زند. گلوله‌ای که مدتها انتظارش را می‌کشید، داشت به مغزش نزدیک می‌شد.
به آن چهره غول آسا خیره شد. چهل سال طول کشید تا فهمید زیر آن سبیل های سیاه چه لبخندی پنهان است. چه سوء تفاهم و کج فهمی احمقانه‌ای! چه قدر خودسری و نادانی، که دست رد به سینه پرعطوفت او زدی. دو قطره اشک که بوی جین می‌داد از چشم هایش به روی بینی فروغلتید. اما چیزی نبود، چه باک، همه چیز رو به راه بود و جنگ به آخر رسیده بود. در مبارزه با خود پیروز شده بود. به برادربزرگ عشق می‌ورزید.»


ببینید فیلم دو با دو را، فیلمی به کارگردانی بابک انوری عزیز.


لینک دانلود 

شعرنگاری-6

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵
  • ۱۴ نظر

سکوت می کنم این شرح بی نهایت را

خودم که سوخته ام خلق را نسسوزانم...



شعرنگاری-1

شعرنگاری-2

شعرنگاری-3

شعرنگاری-4

شعرنگاری-5


+ خدارو شکر...

 اگرچه روز پر التهابی بود ولی حداقل پایان خوبی داشت. با شنیدن قبولی برخی دوستان و آشنایان در مقطع ارشد و دانشگاه و نهایت خبر عمل دوست جانم. الحمدالله عملش خوب بود.

شش تا پست تو یک روز خودش نوعی رکورد محسوب میشه برا من! ولی خب لازم بود که یک جوری خودم رو سرگرم کنم تا تموم بشه این روز لعنتی! شما ببخشید.

شعرنگاری-5

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

ای بر در سرایت غوغای عشقبازان

همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی

تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید

تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی...

"سعدی جان"


+ آواز دیلمان با صدای استاد محمدرضا شجریان عزیز



شعرنگاری-1

شعرنگاری-2

شعرنگاری-3

شعرنگاری-4

شعرنگاری-4

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵

جواب ناله مارا نمی دهد "دلبر"

خداکند که کسی "تحبس الدعا" نشود...


شعرنگاری-1

شعرنگاری-2

شعرنگاری-3


شعرنگاری-3

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵
  • ۷ نظر


نشسته ام به امید دوباره دیدن ِ تو

در انتهای جهان فکر می کنم که دری ست...


پریده از وسط تنگ، ماهی کوچک

که فکر کرده که بیرون هوای خوب تری ست!

"فاطمه اختصاری"



+شعر درمان دردهای بی درمانه! به نظرم اینکه قدیمی ها گفتند "خنده بر هر درد بی درمان دواست" حرف بیخودیه! این شعره که بر هر درد بی درمان دواست! وگرنه آدمی که دلش گرفته چه میدانه خنده یعنی چه؟


++این شد سومی! دوتای قبل رو هم بخونید.