پست هایی که ثابت می مانند

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۱ تیر ۹۵
  • ۱۶ نظر

سقف آسمان بر سر و ستاره‌ها چه پایین، و آسمان عجب نزدیک!

و من هیچ شبی چنان بیدار نبوده‌ام و چنان هشیار به هیچی زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت، هر چه شعر که از برداشتم خواندم ـ به زمزمه‌ای برای خویش ـ و هر چه دقیق‌تر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید.

و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده! و نه «کسی» و به «میعادی».

و دیدم که «وقت» ‌ابدیت است، یعنی اقیانوس زمان.

و «میقات» در هر لحظه‌ای، و هر جا و تنها با خویش!

چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری! اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن».

و دانستم که آن زندیق دیگر میهنه‌ای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسه‌های پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد.

و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. این که «خود» را در آزمایشگاه اقلیم‌های مختلف به ابزار واقعه‌ها و برخوردها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.




مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۱ تیر ۹۵
  • ۹ نظر

خدایا!

آسایش دو گیتی

تفسیر این سه حرف است:

۱- خدا ۲- را ۳- شکر


شاهکارهای شعرای نو نویس!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ تیر ۹۵
  • ۲۶ نظر

یکی از شاهکار ترین اشعار دو قرن اخیر:


"نزدیک ترین نونوایی به خونه ام

لواش می پزه

تو چی؟

نزدیک ترین نونوایی به خونه ت چی می پزه؟

نکنه تو از اونایی باشی

که نزدیک ترین نونوایی به خونه شون 

بربری می پزه...

فوق العاده است مرد،

خوش به حالت!"


تفسیر :

در تفسیر این شعر می توان ساعت ها نوشت و باز نوشت و نوشت تا خسته شد! و همچنان مطلب باشد برای نوشتن!

از خط اول شروع می کنیم. 

"نزدیک ترین نونوایی به خونه ام

لواش می پزه"

می توان فهمید خانه شاعر جایی است بین شمال و جنوب شهر. جایی که مردم هنوز آنقدری پول دارند تا نان بخورند! و البته نه هر نانی، بلکه نان لواش. که کمترین دور ریز را داشته باشد و قابلیت نگهداری چند روزه را نیز داراست!

قسمت دوم:

"تو چی؟

نزدیک ترین نونوایی به خونه ت چی می پزه؟"

از این قسمت می توان پی برد که پای یک معشوق زمینی در میان است. و شاعر که خوب راه و رسم آشنایی را بلد است سعی دارد تا سر صحبت را با وی باز کند و از طرفی دلش میخواهد بداند وی اهل کجای شهر است؟ پولدار هست یا نیست؟ به درد عاشق شدن می خورد یا نه؟  


در قسمت بعد شاعر میفرماید که:

 "نکنه تو از اونایی باشی

که نزدیک ترین نونوایی به خونه شون 

بربری می پزه..."

از این قسمت به راحتی می توان متوجه شد معشوقه جان اندکی خجالتی است! زیرا به سوال شاعر جواب نداده است و گویا لپ هایش هم گل انداخته. البته که شاعر پررو تر از این حرف هاست و چون سر و وضع معشوق خیلی خوب و مناسب است باز اصرار دارد صحبتش را ادامه دهد تا بلکه وی دلش نرم شده و با شاعر راه بیاید و مراتب آشنایی ظاهر شود. و البته آنچه از بیت بر می آید حدس شاعر این است که معشوقه باید اهل شمال شهر باشد. موضوعی که باعث تلاش بیشتر شاعر می شود هم همین مورد است. 


و در پایان :

"فوق العاده است مرد،

خوش به حالت!"

در این قسمت از شعر مشخص می شود که بالاخره معشوق با غمزه ای کوچک با شاعر همراهی کرده و کم کم خجالت را کنار گذاشته است. و نکته دیگر، شاعر دست خودش را در این قسمت رو می کند و جنسیتش در این قسمت لو می رود. ظاهرا او دختری است از طبقه متوسط شهر و در بالای شهر کار می کند، و بخت خودش را در ایستگاه اتوبوسی در شمال شهر جستجو می کند. تأیید کننده این اظهار نظر همان باشد که شاعر گوید که "آیین عشق بازی دنیا عوض شده است" و مطابق این بیت این بار معشوقه نه لیلا و نه شیرین و نه آن ترک شیرازی است که به گوشه لب خالی دارد. بلکه آقازاده ای است خجالتی از شمال شهر که روزها نان بربری می خورد. نانی که متعلق به قشر مرفه جامعه است و دور ریز بسیار دارد!


مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۰ تیر ۹۵
  • ۱۳ نظر

خدایا!

مگر من مغز ندارم؟

پس چرا مشمول فرار مغزها نمی شوم؟


خدایا!

راستی به خاطر صدای ساز جیرجیرک هایت ممنون.

خیلی روح نوازند.



مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۹ تیر ۹۵
  • ۵ نظر

حبیبا!

ببخش اگر شعر زیر وصف الحال من است...

خدایا!

گلویم دارد از بغض می‌ترکد

نه این طرف‌ها آپاراتی هست

نه گلوی زاپاس دارم!

به دادم برس...

 

 

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

#شب_قدر

#وصف_الحال

امشب مخسب ای دل...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۸ تیر ۹۵
  • ۱۰ نظر
روایت معتبر از غیر معصوم داریم که می فرماید: هرکس مرا ( +آقاگل فقیر الحقیر را​) در این شب بیشتر یاد کند و با دعایی نیکو موجب خشنودی دلمان شود خدا او را بیشتر دوست دارد و بهشت بر او واجب می گردد! 
مفاتیح الجنان

( البته تو خود کتاب نیست روی یه برگه نوشته م گذاشتم وسط کتاب!) 

مهم اینه که چقدر خودت رو باور داشته باشی.

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۸ تیر ۹۵
  • ۷ نظر



 مهم نیست که شما چقدر در برابر حریفتون کوچک باشید مهم اینه که خودتون رو چقدر باور داشته باشید.


این موضوع رو ایسلندی ها دیشب برابر انگلستان اثبات کردند. ایسلند، شمالی ترین کشور قاره سبز!  (که به دلیل نزدیکی به قطب شمال بیشتر اوقات سفید است تا سبز!) با جمعیتی حدود سی صد هزار نفر است. کشوری که اگرچه به طنز اما طبق چارت بالا و محاسبات ریاضیش تنها و تنها می توانست 23 نفر فوتبالیست داشته باشد! (و من تعجب می کنم اگر زمین چمن داشته باشند!) و عجیب اینکه همین تعداد برای شکست دادن انگلستان مهد فوتبال اروپا با بیش از 5000 فوتبالیست حرفه ای کافی بود. 

قطعا ایسلند اعجوبه و تیم شگفتی آور این دوره از بازی های یورو ست. تیمی که تا همین جا نیز باید به افتخارشان ایستاد و مثل تیم قهرمان برایشان دست زد.

تیمی که در دور مقدماتی بعد از تساوی برابر پرتغال در بازی اول کریستین رونالدو در موردشون گفت "اون ها زهنیت کوچکی دارند و با تساوی برابر ما فکر کردند که قهرمان شده اند!" اما با برد اتریش در بازی آخر بالاتر از همین پرتغال ایستاد و به مرحله بعد صعود کرد. و در این مرحله هم انگلستان رو برای بار دوم در این هفته از اتحادیه اروپا اخراج کرد! (در ابتدای هفته انگیسی ها به خروج از اتحادیه اروپا رأی داده بودند- توضیح از بنده نگارنده) 


تیمی که به گفته آقای گری لینه کر بدترین شکست تیم انگلستان رو رقم زد تیمی که بیش تر آتشفشان دارد! تا فوتبالیست حرفه ای"


فوتبال عجیب ترین ورزش دنیاست.

همین.

مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۸ تیر ۹۵
  • ۱۴ نظر

خدایا!

لطفاً این آدم‌های خوبی را

که هنوز خلق نکرده‌ای

در اسرع وقت خلق کن!

مرسی.smiley