به مناسبت امروز که روز حافظ است این پست قدیمی را بازنشر میکنم. پستی که دقیقاً دو سال از انتشارش میگذرد:
هر روز که دیوان این رفیق سالهای دور را ورق میزنم بیشتر در شگفت میمانم از این همه نبوغ و طنز پردازی جناب شیخ و رفیق شفیق و گرمابه و گلستان:
فی المثل میفرمایند:
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهی حسن
بسوخت دیده زحیرت که این چه بوالعجبیست
رخ پوشاندن پری و کرشمه آمدن دیو در حالی که انتظار داشتیم عکسش برقرار باشد( که در باطن معانی خاص خود را دارند و ما کاری بدان نداریم! - توضیح از بنده نگارنده) الحق ترکیبی است متناقض و طنزی است زیرکانه که تنها از جانب این رند نابکار بر میآید و بس.
یا میفرمایند:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
که جنابش با رندی خاصی مفهوم جبر و اختیار را به هم میدوزد که (البته خطر خط قرمز برای بنده نگارنده داشته و از ادامه دادنش عاجزم) ...
یا این بیت :
یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
به نظر سه آرزوی متفاوت است اما دقیقاً یک نتیجه یکسان را در بر دارد! و این چیزی است که فقط از حافظ بر میآید و بس.
یا این بیت که واقعاً شاهکار است:
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست
که در ظاهر اشاره دارد به داستان حضرت سلیمان، که باد تحت فرمان او بود. اما در باطن؟ دقت کنید به این مصرع "یعنی از وصل تو اَش هست کنون باد به دست!" یعنی هیچی!؟ فقط باد هوا! طی کردن این فرایند پیچیده برای رسیدن به دولت عشق تو و آخرش نتیجه؟ به هیچ چیزی دست پیدا نکردن!
باری، خلاصه اینکه مانده تا ما این رند عرصه شعر را بشناسیم،( جز واژه رند درخور نامش نیست.) و الحق که شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است و تمام.
و دست آخر همان تک بیت ناب فالهای این بنده نگارنده:
مگو دیگر که حافظ نکته دانست
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود!
س.ن: در نظر داشته باشید نوشتههای بالا صرفا اندیشههای یک مهندس شیمی است! که اندکی دو هوایی شده....
همین!
به مناسبت امروز رادیوبلاگیها به همه وبلاگنویسها فال حافظ هدیه میده:
بشتابید