۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

به مناسبت روز خبرنگار....

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۷ مرداد ۹۴
  • ۷ نظر


همه چیز از همینجا آغاز شد:

گروه حوادث: روز دوشنبه 15/12/90 در ساعت 15:43 دقیقه صدای مهیب انفجار دانشجویان ساکن در بلوک حسین پور را شوکه کرد.

یکی از دانشجویان که شاهد قضایا بوده است به خبرنگار ما گفت: «در سالن مطالعه مشغول بودم که ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید که مرا برای چند لحظه چنان شکه کرد که دیگر قادر به انجام کاری نبودم. به دنبال منبع صدا به طبقه بالا رفتم. به دلیل بی احتیاطی یکی از دانشجویان محترم یک قوطی کنسرو لوبیا بیش از حد حرارت دیده بود که باعث انفجار آن گردید بود. قوطی مذکور سوراخی استوانه ای به قطر قوطی و ارتفاع 2 سانتی متر در سقف ایجاد کرد. این حادثه تلفات جانی در بر نداشته است و تا کنون شخص یا اشخاصی مسئولیت این انفجار را بر عهده نگرفته است.

.

سارقان حرفه ای یک دستگاه نفربر را به سرقت بردند


به گزارش خبرگزاری هم اتاقی در روز دوازده اسفندماه هزار و سیصد و نود در حالی که دانشجویان مجتمع خوابگاهی برای حضور در انتخابات باشکوه مجلس شورای اسلامی در سالن اندیشه حضور به هم رسانیده بودند، در روز روشن و در حضور مامور قانون(آشخور نیروی انتظامی) یکدستگاه نفربر سفید رنگ متعلق به یکی از دانشجویان مومن و متعهد دانشگاه کاشان به سرقت رفت. به گفته مالباخته، هر کس دمپایی های مرا برده دزد است. با توجه به اظهارات مالباخته خبرگزاری وزین هم اتاقی از دزد محترم خواهشمند است دمپایی های این دانشجوی گرامی را به وی بازگردانده و خانواده ای را از نگرانی نجات دهد. قبلا از همکاری آقای دزد گرامی کمال تشکر را داریم.

.

 اولین داستانی که خودم نوشتم و در نشریه وزین هم اتاقی به چاپ رسید..


آورده اند که شیخنا حفظه الله انه با جمعی از مریدان از راهی می گذشت. در آن بین کسی زباله ای بر کف زمین انداخته بودندی و یابو آب داده بودندی!!!
شیخنا که خداوند وی را خیر و برکت زیاد دهاد خم شد و زباله را از روی زمین برداشتندی و در زباله دان کنار راه همی انداخت.
مریدان چون این صحنه را بدیدند به فکر فرو رفتندی و شروع به پچ پچ کردندی که "شیخ چرا خود را اینگونه خار نمودی و خم شدندی و آشغالی ناچیز را از زمین برداشتندی؟
که همانا این کار مردمان فرومایه است و...!!! "
شیخ که متوجه این پچ پچ ها شدندی بانگ برآورد که " ای نابخردان از جلوی چشمانم خفه شوید.!!!
نکته اینجاست که درست است که با این کار ناچیز من شهر از زباله پاک نشدندی، اما خب یکی از زباله های شهر کم شدندی!!! "
مریدان چون این جواب را شنیدندی از دل ناله ها و فغان ها برآوردند.
شیخنا دوباره بر سر مریدان فریاد بر آورد:" زهر مار! دیوانگان!!
هرچه ما میگویم که شما نباید جامه بدرید!!!!
به جای جامه دری بروید و شهرتان را تمیز کنید و تا این مهم را انجام نداده اید به نزد ما نیایید که با همین عصا به حسابتان رسیدگی خواهم کرد."
و از پی این فریاد شیخ جمله مریدان تا پاسی از شب زباله جمع می نمودندی

.

اولین ها و شروع هر چیزی گوارا تر است....

حیف و صد هیف که گذشت....

هنوز هم اتاقی و مدیر مسئول (امید اکبری) عزیزش را سخت عاشقم....


خاطرات کودکی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۶ مرداد ۹۴
  • ۹ نظر
وقتی اومدی نفهمیدم کی اومد.....
وقتی همه جا رو به هم ریختی و رفتی
فهمیدم کی اومده...


دهه هفتاد بود و تلوزیون سیاه سفید خانه پدر بزرگ و عشق دیدن کلاه قرمزی...!
و بعد فرار از مدرسه با بهانه دل درد برای رسیدن به آرزوی دیرین....
روزهایی که سخت عاشقش بودم....
بیت:
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند

به قول دوستی:
 ای خدا....!
 پیر شدیم وکسی بهمون نگفت بابا...

.
س.ن: البته من عاشق شخصیت پسر خاله بودم. نمی دونم چرا؟ ( توی کارتون فوتبالیست ها هم من عاشق کاکرو بودم باز!!)

تشکر از شبکه آی فیلم بخاطر بازپخش دوران طفولیت ما!

بیتنبنتافغغق94958245عابیسقهعصه57431576قفلنتس

  • سعید ‌
  • سه شنبه ۱۳ مرداد ۹۴
  • ۶ نظر

صبح بود و آسمان به روشنی می درخشید و خورشید به نیمه ظهر می رسید و ماه به نیمه شب حجوم می آورد! تابستانی بود سردخیز و باد پاییزی از جانب شمال به شرق می وزید. پسرکی تنها با خویشتن هم سنش به کوره راهی پناه می برد تا دیگر تنها نباشد. و در یادش هلویی بود که قرار بود به هزار هلو تبدیل شود و هیف و صد حیف که نشده بود و درخت هلویی که هرچه بود بود و  نه هلویی داشت و نه سیبی! و باغی که پر بود از گرگ و کفتار و دلفین. و دلفین ها چه موجودات عجیبی اند. هوشی که یک دلفین دارد را برخی آدم ها هم ندارند. خدا را شکر به خاطر استعداد دلفین ها. و استعداد کلمه ای که آزار عجیبی می رساند ما  را و دیگر حیوانات را که استعدادی جز خوردن ندارند. خو ردنی نه سیری پذیر که برای اتمام کار. که بزرگترین تفریح را کار دانسته اند . و چه بسیار بی کارانی که از سر تفریح ول می گردند که بیکار نباشند. و حال آفتاب از جنوب غربی آسمان شمال کشور به شمال شرقی آسمان جنوب کشور رسیده است. کشور و کشور گشایی در تاریخ آدم ها هرچند اهمیت بسیار دارد ولی شیرها چون سلطان بلا منازع جنگل ها هستند هرگز به فکر جنگل گشایی نمی افتند. و یک به یک با حیواناتی از جمله خرگوش و آهو دست دوستی می دهند و چو از حیلت خود فرو می مانند سلسله دوستی می جنبانند و غار نشینی پیشه می کنند و در برخی موارد به دریا پناهنده می شوند. دریایی کرانه ناپدید با روباه های دریایی و مرغان حیله گر و نسل دایناسورهایی که در حال انقراض است!!!! ای کاش منقرض می شدیم و نفت جایمان را می گرفت هزاران سال پیش که ما خیری ندیدیم از آدم ها  و نفت را سودی بس بیشتر بود. و آفتاب جای خود را به ماه تاب جنوب غربی داده است.

و غرب و دنیای غرب و ملخ های خوش پوشش با سوپ کانگورو چه بسیار خوش طعم بود عقرب های سیاه کلیمانجارو. ترسم از این است که عقرب نزند مرا و بکند دوست آنچه عقرب حیا داشت و نکرد. و آفتاب و  ماه تاب تاب نمی آورند آسمان را و فرو می روند در ظلمات روشنایی و در دل تاریکی ها غرق می شوند...



می بخشیم اما فراموش نمی کنیم...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۴ مرداد ۹۴
  • ۸ نظر


لینک خبر

چون تشکر می کنند از ما تشکر می کنیم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱ مرداد ۹۴
  • ۲ نظر

چندی پیش بنده نگارنده در پستی از کم آبی نوشته بودم.

و امروز به رسم ادب از همه دست اندر کاران شرکت آب و فاضلاب شهرستان تشکر می کنیم به خاطر:


- ترکیدگی لوله آب و هرز رفتن کل آب مخزن در یک شب! و در دسترس نبودن تلفن شکایات سازمان عزیز!!! که دست آخر با پیگیری های شدید و از طریق آتش نشانی و شماره تلفن های همراه کارمندان موفق به گزارش خرابی شاه لوله اصلی شدیم!!!


- و همچنین تشکر می کنیم به خاطر تغییر کیفیت آب آشامیدنی! در تصویر زیر لیوان سمت راست حاوی آب ذخیره شده از قبل است و لیوان سمت چپ حاوی آبی است که امروز مردم شهرستان ندانسته تناول می نمودند!


- و همچنین تشکر می کنیم از دو مسئولی که بر سر اینکه این لوله آب هست یا نه زدند و لوله را ترکاندند تا آب از آن فواره بزند تا مطمئن شوند! و بعد با شیوه ای کاملا متفکرانه صحنه را ترک کردند...


- و همچنین تشکر می کنیم از مسئولی که آن شب پس از حل شدن مشکل ترکیدگی لوله به رسم ادب با ما تماس گرفت و تشکرات ویژه کرد و مامور آتش نشانی که فردایش تماس گرفت و باز تشکرات ویژه نمود...


- و در کل:

ما تشکر می کنیم آن ها تشکر می کنند

چون تشکر می کنند از ما تشکر می کنیم.




نقد منصفانه....

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱ مرداد ۹۴
  • ۴ نظر

با تشکر از جناب طلبه‌ی اُ منفی و نقد الحق منصفانه شان.


«حتا در یک مسابقه و بازی فوتبال وقتی می‌گوییم برنده یا موفق شدیم، معنایش این است که سه گل زده و دو گل خورده‌ایم، حالا عده‌ای بگویند که می‌شد از فلان فرصت هم استفاده کرد و گل‌های بیشتری زد.» (حسن روحانی، جلسه هیات دولت، 31 تیر 1394)

«ایرادهای بهتری می‌شود به متن توافق گرفت که می‌توانم نشان بدهم.» (نقل به مضمون از سیدعباس عراقچی، گفت و گوی ویژه‌ی خبری)

گل خوردن


بدون شک مقدمه‌ی لازم برای هم‌دلی و هم‌زبانی واقع‌نگری و سرایت دادن آن به بیان است. تا زمانی که ادبیات دولت، خطابی و مبنی بر غلو یا تحقیر موضوعی باشد، هر روز از هم‌دلی و به طریق اولا از هم‌زبانی دورتر خواهد شد. در همین راستا جمله‌های بالا را که توسط رییس جمهور و یکی از اعضای تیم مذاکره بیان شده باید به فال نیک گرفت.

پذیرفتن گل‌های خورده توسط رییس جمهوری بیش‌تر با مبنای تمثیل مذاکره به صلح امام حسن علیه السلام سازگار است و نه با توصیف ایشان از توافق ژنو که «یعنی تسلیم ابرقدرت‌ها...» و البته در مخالفت جدی با برگزاری جشن‌های کذایی و یا اسطوره‌سازی از مذاکره و مذاکره‌کننده است.

وقتی منتقدی منصف اشکالی را در توافق ببیند اگر با ادبیات حداکثری دولت در این باره رو به رو شود، یارای هم‌دلی را نخواهد داشت و ادبیاتش به وضوح تقابلی خواهد بود. اما وقتی دولت و در صدر آن رییس جمهور با پذیرفتن اشکال و ایرادها، خوانش خود را درباره‌ی امتیازهای گرفته شده و یا لزوم صلح بیان کند، منتقد منصف هم می‌تواند هم‌دلانه با دولت به بحث و نقد بنشیند که آیا امتیازشمار بازی درست است؟ و یا آیا این صلح، صلحِ مصلحت بوده یا صلحِ مفسده؟

این تغییر ادبیات دولت چه خودجوش باشد و چه ناشی از مواضع رهبری، قابل تفأل به خیر است. وگرنه اگر همان طور که رییس جمهور در نعت ژنو گفتند: «می‌دانید توافق ژنو یعنی چه؟ یعنی تسلیم ابر قدرت‌ها در برابر ملت ایران...»، دوباره بگویند: «می‌دانید توافق وین یعنی چه؟ ...» این گره هر لحظه کورتر، درک متقابل بین صف منتقد و حامی دولت کم‌تر، و اعتبار واقع‌نگری ایشان در نگاه آیندگان بیش از قبل مخدوش می‌شود.

نگارنده امیدوار است این تغییر پایدار باشد و بازگشت دولت را به ادبیات سابق شاهد نباشیم.


Nuclear energy

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۹ تیر ۹۴
  • ۵ نظر

.«دشمن چو از هر حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند»..
سعدی شناسان و اهل مطالعه و تحقیق گفته اند که این افاضات شیخ اجل احتمالا در باب سیاست خارجه است!!!
اما من به یقین می گویم که این بیانات شیخ از باب هشتم است، و دیگر هیچ!!!!!!


.


گزیده ای از دو کلمه حرف حساب های کیومرث صابری عزیز.

عجیب همچنان تازه است. عجیب.

بحران کم آبی تا کم آبی بحرانی...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ تیر ۹۴
  • ۴ نظر

شهرستان ما یکی از پر آب ترین شهر های استان اصفهان بحساب می آمد. تا جایی که جهت حل بحران کم آبی استان های کرمان و یزد به فکر انتقال آب از سمیرم به این استان ها هستند!!!

اما از امروز صبح آب نداریم! تقریبا بیش از هشت ساعت قطعی آب و نق و نوق های بنده نگارنده به مادر گرامی و مادر بزرگ عزیز من باب همین مصارف آب روزانه! از آب پاشی صبح به صبح حیاط تا رها کردن شیر به امید رفت و برگشت تا تلفن خانه به فرض مثال!!! و نهایت سکوت این دو گرامی...

تا دقایقی پیش که با سازمان آب تماس حاصل نموده و علت را جویا شدیم و فرمودند امسال به شدت شهرستان با مشکل آب شرب روبروست و از این حرف ها!

باری، حال مادر بزرگ گرام چندی از همسایگان عزیز را دور خود جمع نموده و بسی "نصایح کم آبی"! ارزانی میدارد این مهربانان را!؟!؟

مانده ام مشکل از نوع نصایح من بود؟

یا نطق گوینده سازمان بررایی خاصی داشت....

البته که مهم نیست و تنها نکته همین کم آبی بحرانی است و بس.