۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

ویروس زدایی یا چگونه فارسی را پاس بداریم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۴ تیر ۹۴
  • ۴ نظر

صحنه: کتابخانه مرکزی دانشگاه، این بنده نگارنده بی اعصاب! سر در جیب لبتاب فرو برده و همچنان با پروژه متلب دست و پنجه نرم می کنم، باشد که به خاک بیفکنمش!!! 

- سلام ببخشید.

+ سلام، بفرمایید.

(چهره اش را برانداز می کنم جوانیست خوش بر و رو با حالتی ملتمسانه و قیافه ای اندوهگین - از دادن توضیحات بیشتر در مورد چهره معذوریم!)

- شما ویروس زدا ندارید در رایانه همراتان!!!

با تعجب نگاهش می کنم. درست متوجه منظورش نشدم ولی بو برده ام که منظورش همان آنتی ویروس خودمان است کم کم سلول های ذهنم فعال می شوند و بعد از چندین ثانیه به گفت می آیم!!

+ بله. بله. مشکلی پیش اومده؟ می تونم کمکتون کنم؟

- آری. فلشم ویروس گرفته پوشه هام پاک شده. الآن باید ببرم برای استادم. میشه شما ویروس زداییش کنین؟

با همین چند جمله عاشق گزینش کلماتش شده بودم و با اینکه وقت سر خاراندن هم نداشتم با کمال میل فلش را از دستش گرفتم و شروع کردم با دستورات داس که ویروس زدایی!! کنم فلش این جوانک را. با تعجب به صفحه لبتاب خیره شده بود گویی دارم سازمان جاسوسی آمریکا را هک می کنم!!!

- چیکار دارید می کنید؟ ببخشید؟ من قبلا با رایانه خودم ویروس زدایی می کردم یک صفحه آبی بود آخه مال شما سیاهه!؟

و باز با کمال میل برایش توضیح می دهم تمامی فرایند را. و اینکه مکالمه چند دقیقه ای مان چقدر شیرین بود برای من( و لابد برای او نیز هم...)

فلش را ایجکت می کنم و تحویلش میدهم. حالت صورتش تغییر کرده گل از گلش شکفته، چهره درهمش حال کاملا خندان است.

+ بفرمایید، اما یک سوال؟ "ویروس زدایی" کلمه درستی هست؟

- اوه بله من رشته ام ادبیات است، داشجو ترم ششم. ما باید یاد بگیریم همیشه فارسی را پاس بداریم.!!!

+ بله، اینکه صد البته، اما می دانید ویروس هم کلمه خارجیست؟ من دانشجو محیط زیست هستم ما تو رشتمون به این فرایند ( فرایند از بین بردن ویروس و میکروب!!!) می گیم "گند زدایی"!!! و در واقع الآن من فلشتون رو گند زدای کردم!

قهقه ای سر می دهد، من هم پا به پایش می خندم.

- سپاسگذار مهندس مهربان. لطف نمودید در حق این بنده کم تجربه در اینن امورات.

- خواهش می کنم. دوست عزیز انجام وظیفه بود. لذت بردم از مکالمه با شما. موفق باشید.

و می رود.

 و لبخندی به لب دارد.

من نیز هم... 


"آقاگل"

3-4-94

آدم ولی موجود عجیبیست....

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲ تیر ۹۴
  • ۷ نظر

یک دوست عزیز تماس گرفته که آقای داودی شما نمرات حل تمرین این ترم رو رد کردید و اینا و کلی روضه خوانی ادامه دار که کلاس های شما دوشنبه بوده!!!! (جالبه که کلاس ها یا سه شنبه بود یا چهارشنبه!!!)

 تا اینجای کار فکر می کردم بنده خدا داره درس حرارت رو  افتاده و طبق معمول درخواست حاجت داره و الآن قراره یا مشروط بشه یا یکی از اعضای خونوادش فوت بشه و ازین دست!!!

به گمان خودم آب پاکی رو روی دستش ریختم که آقای... ببخشید فامیلیتون چی بود؟ بله آقاقی فلانی بنده نمرات رو رد کردم و دیگه دست من نیست!

اما امان.

می فرمایند که آقای داودی من فکر می کردم کلاس های شما دوشنبه است به همین خاطر کلاس های درس فلان رو دوشنبه ها نمی رفتم بخاطر کلاس شما!!!! ( یا العجب!؟!؟!؟)

حالا من اون درس رو ( نه درس مارو) افتادم و استاد نمره حل تمرین بهم نداده! اگر ممکنه شما یک نامه به بنده بدید که کلاس های شما با کلاس های ایشون تداخل داشته!!! ( سکوت کلمه عجیبیست!)

خلاصه بعد کلی طفره رفتن و جا خالی دادن های ما به  ایشون فرمودیم که ببین عزیز برادر شما برو نامه رو بنویس بده دکتر امضا کنه بنده هم چشم اگر دکتر امضا کرد...

باز می فرمایند که! نه من چجور به دکتر بگم! شما اگر من به دکتر این حرف رو زدم تاییدش می کنید؟

 شما خودتونم دانشجویید می فهمید!!!

دیگه نتونستم از کنترل خارج نشوم.

ببین برادر من دانشجو هستم درست ولی دروغ که نمی تونم بگم؟ این دوتا چه ربطی به هم داره! و البته خیلی ها که درونم نگفته ماند! به ایشون...

خدا آخر عاقبت مارو بخیر کناد.

ولی همین داستان رو به راحتی ارجاع دهید در سیستم مدیریتی اختلاص! کاملا همه چیز روشن و مبرهنه.

یاد تیتر مطلب امید آقای خودمون افتادم با این عنوان:

خدا خر رو میشناخت، آدم ولی موجود عجیبی است

شهر الرمضان

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۸ خرداد ۹۴
  • ۱ نظر

اندر احوالات اتفاقات ویژه برای بنده نگارنده یکی همین امروز صبح و در راه بازگشت به خوابگاه بود، صدای رادیوی ماشین زیاد بود و فردی که به نظر از حوزویان عزیز بود خطابه ای را ایراد می کرد من باب "شهر الرمضان" و "شهر التطهیر" و اینکه این ماه را خداوندگار عالم برای تطهیر بندگان گذاشته است و چنانچه بندگان در این ایام فلان عمل و فلان ذکر را انجام دهند پاک می شوند همچون کودک تازه از مادر متولد شده!

باری، در حدیث فوق شکی نیست و احادیث در این باب بسیار هست و الحق صحبتی نیست و بنده حقیر هم کوچک تر از آنم که بخواهم زبانی به گزاف برانم. حرفم صرفا دغدقه ذاتی است در این بحث که چگونه است؟

چطور توان در یازده ماه سال همه جور فسق و فجوری کرد و در آخر با فلان نسخه و بهمان نسخه ( والا این بنده خدا دقیقا داشت نسخه می پیچید و حتی خود لفظ داروخانه را نیز بارها به زبان آورد و بنده بی تقصیرم) همه را زدود و پاک کرد همچون طفل نورس؟!؟!

و البته باز احادیث بسیار هست بدین مضمون که در همه حال به یاد خدا باشید حتی نفس کشیدنتان به یاد خدا باشد و ....

و آیا شود که فردی به یاد خدا باشد و دستش به گناه آلوده و یا بلعکس دستان به گناه آلوده را با خدای چه کار؟ و البته که درهای توبه همیشه باز است، اما نه توبه یک ماهه بانسخه پیچیدن های ریاضتی!( و فقط ریاضتی چون برخی فقط ریاضت می کشند و دیگر هیچ!!!)

و باز خدایی هست و اگر همین خدا باعث مشغول شدن این ذهن خسته باشد قطعا خودش جوابی درخور هم به این بنده حقیر خواهد رسانید.

و البته شاید به دست بنده ای که شما باشید!!!

سه دو یک

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۵ خرداد ۹۴
  • ۴ نظر

سه دو یک

سه دو یک

امتحان می کنیم.....

خب ظاهرا صدا میرسه. :)


س.ن:

باری پس از تحمل مشقت های فراوان و سختی های زیاد بالاخره موفق به نسب یک ویندوز همایونی خوب بر روی لبتاب همایونیمان شدیم.(به تنهایی!- فخر فروشی از بنده نگارنده.)

باشد که چرخ این ویندوزک نو رسیده برایمان بچرخد.

البته و صد البته متاسفانه تمامی فایل ها و پوشه هایمان پریدند و به خاکستری مجازی تبدیل شدند.

که خدا رحمتشان کناد.....

و باز خدا را شکر، به قول شاعر که می گوید:

تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز.


شرح حال ماست به راستی! که الحق چه خوب! قبل از به فنا رفتن ویندوزک( خدا رحمتش کناد) فایل های تمرین هایمان را برای چندی از دوستان ایمیل ( بااین اوصاف از همین حال تحت پیگرد فرهنگستان زبان فارسی قرار خواهم گرفت!!!- دلنگرانی از بنده نگارنده ) نموده بودیم وگرنه حال دست ما کوتاه و خرما بر نخیل....

و دست آخر باز سپاس خدای را عز و جل که طاعتش موجب رحمت است و به مزید اندرش موجب نعمت.

هر ویندوزی که نسب گردد ممد حیات است و فضای مجازیش مفرح ذات!


س.ن2: اگر مشکلی در متن بود بر بنده نگارنده و این طفل نوپا ببخشایید زیرا که این چند روز حقیقتا دوران برزخی بود که چه خوب و چه بد بگذشت. و حال ما مانده ایم و ویندوزی نوپا و پروژه هایی که از نو می باید نوشت......

امان....

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۴ خرداد ۹۴
  • ۶ نظر

لبتاب همایونی مان تا اطلاع ثانوی از کار افتاد 

این پیام تنها بدین منظور صادر شده

 و فاقد هرگونه ارزش هنری است...

:(((

اگه تحریما برداشته بشه...

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۰ خرداد ۹۴
  • ۵ نظر


س.ن: من هیچ حرفی ندارم!

متقاضی کار-مهندسی شیمی

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۹ خرداد ۹۴
  • ۳ نظر
س.ن: تمساح نام برده دارای مدرک مهندسی شیمی بوده و از آنجایی که بازار کار را خراب دیده به تاسیسات خوری روی آورده است گویا!!!!! دیر نباشد که ما نیز چنین کنیم....


یک تمساح گرسنه از یکی ازتالاب های فصلی عسلویه وارد تاسیسات صنعت گاز ایران در این منطقه و منطقه پارس شد تا آنجا چیزی برای خوردن پیدا کند!
 
 
مجله مهر: ورود بی سروصدای این تمساح بزرگ به یک منطقه صنعتی ویژه اتفاق بامزه ای را برای کارکنان این منطقه رقم زد. این تمساح هیچ مزاحمتی برای کارکنان به همراه نداشت و در نهایت با کمک کارکنان این مجموعه صنعتی به تالاب بازگردانده شد.
 
 
 

سیاست به زبان ساده

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۶ خرداد ۹۴
  • ۲ نظر


س.ن: عکس از صفحه پلاس یکی از دوستان.