۱۶۱ مطلب با موضوع «مذهب نگاری» ثبت شده است

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه دوازدهم

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ خرداد ۹۷
  • ۱۱ نظر

الهی! از کَرَم همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم، بیامرز ما را که بس آلوده‌ایم به کِردِ خویش، بس درمانده‌ایم به وقت خویش، بس مغروریم به پندار خویش، بس محبوسیم در سِزای خویش، دست گیر ما را به فضل خویش، بازخوان ما را به کَرَم خویش، بار ده ما را به احسان خویش...


یارب یارب کریمی و غفّاری

رحمان و رحیم و راحم و ستّاری

خواهم که به رحمت خداوندیِّ خویش

این بندۀ شرمنده فرو نگذاری

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه یازدهم

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ خرداد ۹۷
  • ۱۴ نظر

الهی! همه به تن غریبند و من به جان و دل غریبم، همه در سفر غریبند و من در حَضَر غریبم.

الهی! هر بیماری را شفاء از طبیب است و من بیمار از طبیبم، هرکه را ز قسمت بهرۀ اوست و من بی نصیبم، هر دلشده‌ای با یاری و غم‌گُساری است و من بی‌یار و غریبم.


همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم؟

غُنوده هر کسی با یار و من بی‌یار چون باشم؟

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه دهم

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۵ خرداد ۹۷
  • ۱۲ نظر

الهی! از کرم همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم، بیامرز ما را که بس آلوده‌ایم به کِردِ خویش، بس درمانده‌ایم به وقت خویش، بس مغروریم به پندار خویش، بس محبوسیم در سزای خویش، دست گیر ما را به فضل خویش، بازخوان ما را به کَرَم خویش، بار ده ما را به احسان خویش.

یارب زگناه زشت خود مُنفعلم

وز قول بد و فعل بد خود خَجِلم

فیضی به دلم ز عالم قدس رَسان

تا محو شود خیال باطل ز دلم



همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه نهم

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۴ خرداد ۹۷
  • ۶ نظر

الهی! هردل که در آن مِهر تُوست شادان است، آزاد آن نَفس که به مهر تو یازان1 است، شاد آن دلی که به مهر تو تازان است. مهر ذات توست الهی دوستان را اعتقاد، یاد وصف توست یارب غمگِنان را غمگسار.

ای در دل من اَصل و تمنا همه تو

وی در سر من مایۀ سودا همه تو

هرچند به روزگار در می‌نگرم

امروز همه تویی و فردا همه تو

1-خواهان

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه هشتم

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳ خرداد ۹۷
  • ۱۲ نظر

کریما! گرفتار آن دردم که تو دوای آنی... 

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه هفتم

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲ خرداد ۹۷
  • ۶ نظر

الهی! مشرب1 می‌شناسم، امّا واخوردن نمی‌یارَم، دل تشنه و در آرزوی قطره‌ای می‌زارَم2، سِقایَة3 مرا سیری نکند من در طلب دریایَم، بر هَزار چَشمه و جوی گذر کردم، تا بود که دریا دریابَم. در آتش عشق غریقی دیدی؟ من چنانم؛ در دریا تشنه‌ای دیدی؟ من آنم؛ راست به متَحَیِّری مانم که در بیابانم؛ فریاد رس که از دست بیدلی در اَفغانم4.

یاد تو اَنیس خاطر غمگینم

بی یاد تو یا هیچ کسی ننشینم

با یاد تو فریاد تو دارم شب و روز

شمع غم توست بر سر بالینم


1-آبشخور 2-زاری می‌کنم 3-ظرف آبخوری(آبشخور) 4-زاری(ندبه)

س.ن:

الهی... در دریا تشنه‌ای دیدی؟

همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه ششم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱ خرداد ۹۷
  • ۲۱ نظر

الهی! از خاک چه آید؟ مگر خطا، و از علّت چه زایَد مگر جَفا، و از کریم چه آید جز وفا.

الهی! باز آمدیم با دو دست تُهی، چه باشد اگر مرهمی بر خستگان نهی.

الهی! گَنج درویشانی، و زاد مُضطَرانی1، و مایۀ امیدگانی، و دستگیر درماندگانی. چون می‌آفریدی جوهر2 معیوب می‌دیدی، می‌برگزیدی، و با عیب می‌خریدی و بر گرفتی و کَس نگفت که بردار، اکنون که برگرفتی بِمَگذار و در سایۀ لُطف‌ات می‌دار و جز به فضل خود مسپار..


گر آب دهی نهال خود کاشته‌ای

ور پست کنی بنا خود افراشته‌ای

من بنده همانم که تو پنداشته‌ای

از دست مَیَفکنم چو برداشته‌ای

1- بیچارگان 2- اصل و اساس


همراه با مناجات سحرگاهی-سحرگاه پنجم

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۷
  • ۲ نظر

خدایا! نه شناخت تو را توان1 و نه ثنای تو را زبان و نه دریای جلال و کبریای تو را کران2، پس تو را مدح و ثنا چون توان؟ تو را که داند که تو را دانی تو، تو را نداند کس، تو را تو دانی و بس...!

الهی! اول تو بودی و آخر تویی، همه تویی و بس، باقی هَوَس.

ما را سر و سُودای کسی دیگر نیست

در عشق تو پَروای کسی دیگر نیست

جز تو دگری جای نگیرد در دل

دل جای تو شد جای کسی دیگر نیست...

1- قدرت، طاقت. 2-کناره


س.ن: دوستی خواسته بود که از متن‌های اینجا استفاده کنه. باید بگم نشر مناجات‌های سحرگاهی به هر شکلی، با منبع، بی منبع، در کانال، اینستاگرام یا هر مکان و شبکۀ مجازی دیگه‌ای نه فقط مجازه، که مستحب هم هست! و باعث خوشحالی بنده هم خواهد شد.