۴۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

جوونی کجایی که همون موقع هم هیچ...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
  • ۱۱ نظر

پدر بزرگ هر وقت میخواست کاری رو انجام بده که نیاز به توان بدنی بالا داشت میگفت "جوونی کجایی که یادت بخیر!" و شروع می کرد از خاطراتش که با پدرش(که بشه جد این بنده نگارنده!) با خر میرفتند روستاهای اطراف نجاری! و چوب بری! و با همون خر سه روزه از شهرمون میرفتند تا اصفهان و بر می گشتند!

این دیالوگ سال های سال بعنوان یک میراث ماندگار بین نسل های مختلف جابجا شده تا حال که رسیده است به دست پدر گرامی.

امروز که داشتیم باغچه پشت خانه مان را بیل می زدیم و آماده اش می کردیم برای کشت بهارانه! پدر که بیل به دست ایستاده بود و خیره به بنده و برادران گرام فرمود "جوونی کجایی که یادت بخیر!"

پدر همیشه میگه ما نسل سوخته ایم!

 به سختی به فکر فرو رفتم که این بنده نگارنده بعنوان یک نسل پدرسوخته! در آینده وقتی کاکل زری جانمان بیلچه به دست گرفت تا کمک من پدر کنه باید چی بگم؟

فکر کنم باید بگم "جوونی کجایی که همون موقع هم هیچ بستنی قیفی نبودیم!"


س.ن: فضای سبز شهرداری رو باید خودمون بیل بزنیم، درخت بکاریم، گل کاری کنیم و آبیاری هم ایضا!


الهامات صبحگاهی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
  • ۱ نظر

نمازت را هم، هر روز، باشعوری نو بخوان؛ با ارتباطی نو، با برداشتی نو، به آنچه می‌کنی بیندیش: عبادت چرا؟ سخن گفتن با آن نیروی لایزال، چرا؟ عادت، فرسودگی‌ست. ماندگی آب راکد. مرداب تغییر بده! بیندیش و جابه‌جا کن! 

"یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی"



نمازت را با صدای بلند بخوان پدر. آنقدر بلند که مجاز است و مقبول - با خلوص اما بلند و خوش آهنگ و دلنشین تا همسایگان صدایت را بشنوند. اعتقاد جهان را آباد خواهد کرد و صدای رسای مرد معتقد، صدای اعتقاد است نه عربده ریا و اگر حق بود که جملگی عبادات در خلوت و خاموشی انجام گیرد و به زمزمه یا در دل، اذان را بر بلندای مناره ها نمی گفتند-با صوت دلنشین پر طنین- و اعتبار نماز جمعه جماعت را مولای متقیان صد بار بیش از نماز در خلوت نمی دانست ...  


"مردی در تبعید ابدی- نادر ابراهیمی"


س.ن: از مجموعه  الهامات صبحگاهی!!!


بشنوید موسیقی بیکلام باران عشق را ازناصر چشم آذر عزیز :

آی آدم ها که به ساحل نشسته شاد و خندانید...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵
  • ۸ نظر
دوم آوریل روز جهانی اوتیسم....

و چقدر دردآور است ندانستن و چقدر دردآورتر است آنکه "به ساحل نشسته شاد و خندانیم...

اختلالی که در یک جمله به قول هولدن عزیز :
" شدیدا معتقدم کودکان مبتلا به اوتیسم متوسط و شدید، بسیار بیشتر از محمدرضا شجریان، عباس کیارستمی، مسابقه لباهنگ، برنامه دور همی و ماهی های قرمز نیازمند توجه، پشیتبانی و کمپین های حمایتی هستن..."



باشد کز خزانه غیبشان دوا کنند...



خداحافظ اگر که یخ زدیم!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵
  • ۸ نظر
با سلام!
برادر ارجمند، جناب آقای چیت چیان گرامی، ای به قربان آن فامیلی خوش دستتان بروم.چندی پیش در پایین قبض ششصد هزار تومانی گاز این جانب امر فرموده بودید تا هنگام مسافرت در عید شیر اصلی گاز را ببندیم! و چنانچه از میزان ارادت این جانب مطلعید سمعا و طاعتا! اوامر همایونیتان را مو به مو اجرا کردیم!
اما مهندس جان بدانید و آگاه باشید این رسم روزگار نیست!
امشب که از راه رسیدیم و وارد خانه شدیم! با یک کوه یخی در گوشه هال مواجه شدیم! و فهمیدیم بنده خدا بخاری گاز سوز قدیمی مان از شدت سرمازدگی در این چند روزه یخ زده است! و چون قصد نمودیم با چند پتو و لحاف این بخت برگشته را گرم کنیم! تا بلکه جبران الطاف زمستانی اش باشد دیدیم ناله و فریاد آب گرم خانه نیز بلند شده و لوله اش ترکیده! و قندیلی بسته است به این بزرگی!
توضیح آنکه مهندس جان، قربان آن ابروهای قیطانی ات! خب نمی شد یک رونوشت از همین فرامین خود را به آقای اصغری مجری اخبار هواشناسی تقدیم می کردید؟ تا بلکه حواسشان به خانه و کاشانه ما می بود و هوای شهر ما را در این چند روز قدری گرم تر اعلام می نمود؟
برادر مهربانم بدان و آگاه باش آب بینی بنده نگارنده ای که این متون را می نگارد به شدت قندیل بسته! و دستانش دگر حسی ندارد!
بگذریم، کاری است که شده! با این حال از حضور انورتان خواهشمندم با برادر ارجمندتان وزیر محترم بهداشت آقای هاشمی رایزنی کنید تا بلکه دلشان به رحم آمده، راضی شده و در این چند روز ویروس جدیدی به منطقه ما نفرستند!
ایامکم سعیدا
الطافکم مزیدا

"دوستدارتان آقاگل ملت ایران"

وای بر آنان که تعطیلات عید مغرورشان کرد!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۳ فروردين ۹۵
  • ۱۱ نظر

و همانان که درس و دانشگاه خود را بازی دانستند و تعطیلات عید مغرورشان کرد پس همانگونه آنان وعده میانترم را فراموش کردند و ما را انکار کردند! ما نیز آنان را از یاد خواهیم برد!

"سال نود و یک _ روزهای بعد از تعطیلات عید _ دانشجویانی که در پی تغییر زمان میانترم بودند و واکنش حضرت استادی در آن زمان!"


و دانشجویان گویند: کاش بار دیگر به ابتدای تعطیلات باز می گشتیم! تا از بیکاری ها و بیعاری ها بیزاری جوییم!

و اساتید نمره های آنان را بصورت حسرت زایی به آن ها نشان خواهند داد و هرگز آن ها را از آتش مشروطی خارج نخواهند کرد!



فرهنگ طبیعت گردی یا طبیعت گردی فرهنگی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۳ فروردين ۹۵
  • ۹ نظر

حدیث از غیر معصوم داریم که می فرماید:

کسی که در روز 13فروردین به دامان طبیعت رفته و آن را بیازارد فرشتگان الهی بر او تف می اندازند! و عناصر طبیعت انتقامی سخت از وی خواهند گرفت!

"اصول کافی-جلد دو-صفحه 279"

(البته خب تو خود کتاب نیست نوشتم روی یک کاغذ گذاشتم لای کتاب!)


در بعضی از روایات هم آمده که نایلون چیپس و پفک خود را برداشته و آشغال های اطراف خود را جمع آوری کنید که این برای شما بهتر است!



س.ن: پارک دریاچه-سمیرم-اصفهان (بعدها از این پارک و نابودیش خواهم نوشت!)

حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد...

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۲ فروردين ۹۵
  • ۹ نظر

مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن!

بیطار از آنچه در چشم چارپایان میکند در دیده او کشید و کور شد!
حکومت به داور بردند. گفت بر او(بیطار) هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.

بیطار= دام پزشک

"گلستان سعدی"

"باب هفتم"


س.ن: داستان ما بندگان بخت برگشته درگاه الهی است که خالق رها کرده، در پی درمان به خلق الله رو افکنده ایم.


زهر است عطای خلق، جایی که دوا باشد


 حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد...



کانال تلگرام یک آقاگل ملت :)

وقتی گودزیلا میگه چرا باد میاد؟

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۰ فروردين ۹۵
  • ۱۲ نظر
توی پارک نشسته بودیم که پسرخاله جان گرامی با همون گفتار شیرین زبانانه خودش پرسید: "دادا سعید؟ چرا همه اش باد میاد!"
تصور کنید در پاسخ به این سوال، این بنده نگارنده چه جوابی دادم؟!
نشستم و نیم ساعت تمام کلیه اصول تولید باد و جابجایی جریان هوا به دلیل سرد و گرم بودن لایه های هوا رو برای یک طفل 3ساله شرح دادم! و این بنده خدا هاج و واج فقط نگاه کرد و هیچ نگفت!
دست آخر وقتی داشتم از تولید موج در استخر بر اثر وزش باد میگفتم پرید وسط حرف هام و ادامه داد که : " غازه پرید تو استخر! تو اردکی یا غازی؟ من غاز خوش زبانم! میای با من به بازی؟ نه جاانم!؟ چرا نمیای؟ واسه اینکه من صبح تا غروب میون آب مشغول کار و شستشو اما تو چی؟ روی سیاه موی بلند ناخن دراز! واه واه واه!" (رجوع شود به داستان حسنی نگو بلابگو-توضیح از این بنده نگارنده!)
.
س.ن:
یکی از تفریحاتم همین سر کار گذاشتن بچه هاست!
ولی در این مورد حس  کردم خودم نیم ساعت تمام سر کار بودم!
.
اینجاهم شبیه کانال تلگرام شده! یک عده ناراضی اند چرا پست میزاری!! تا پست میزاری سریع قطع ارتباط میکنن!
تازه خوشحال شده بودیم به خاطر رسیدن به آرزوی دوران کودکیها. دوباره شد99! :)