این پدر خانواده است...

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۶ اسفند ۹۴
  • ۱۸ نظر


س.ن: به احترام تمامی پدران خوب، به پا میخیزم.

خدا حفظشون کنه، و ان شالله سایه هاشون بالای سرمون باشه....

آخ جون چه شبی بشه امسال

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۵ اسفند ۹۴
  • ۲۱ نظر

به حول و قوه الهی، فردا شب دست دوستانتان را بگیرید وبه اتفاق بریزید داخل کوچه و خیابان، و هرچیز قابل اشتعالی را به آتش بکشید (بخصوص لاستیک ماشین و بخصوص لاستیک تراکتور! خودتان هم گزینه مناسبی هستید!) و تا می توانید ترقه های دست ساز بسازید و توی سر و کله یکدیگر بتراکانید که الحق فرخنده شبی است!

سوختید هم سوختید ایرادی ندارد! نهایتش می میرید دیگر؟! بیش تر از این که نیست؟ هست؟! مهم این است سنت های مان حفظ شود! ^___^

فقط خواهش می کنم همین الآن شماره تلفن سازمان آتش نشانی را بر روی برگه ای یاد داشت کنید و در جیب شلوارهایتان داشته باشید! که اگر سوختید و مردم دورتان حلقه زدند و شروع کردند به فیلم گرفتن برای شبکه های مجازیشان، حداقل بتوانید شماره تلفن سازمان را مچاله کرده و قورت دهید! به امید خاموش شدن! O___-

و اینکه اگر خود یا یکی از نزدیکانتان سوخت حتما از کل ماجرا فیلم بگیرید و برایمان بفرستید تا ببینیم و بخنیدم و خوش باشیم! که شب عید نزدیک است و خوشی برای هر خوانواده ای لازم!

اگر احیانن هم نمی دانید چطور می توان بمب دست ساز با هدف نابودی در و همسایه ساخت این بنده نگارنده با توجه به اینکه رشته ام شیمی است! می توانم راهنماییتان کنم!

خلاصه کلام اینکه بروید ببینم چه خواهید کرد!

به امید خدا امسال میخواهیم رکود را بزنیم!


( بدانید و آگاه باشید کمتر از 10مصدوم در هر100نفر برای این جنبش به معنای شسکت خواهد بود!)

این آقاگله، مثل آقاگل باشید ولی بدی هاش رو بزارید کنار!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۴ اسفند ۹۴
  • ۱۸ نظر



از سری پست های پاورپوینت گونه به درخواست دوستان :)

-سوسن نباشیم

-سپهر نباشیم

-پونه نباشیم

- کاش پونه نباشیم

- سعی کنیم انسان باشیم و تمام


س.ن:

اگر روی تصویر کلیک کنید بزرگتر و خواناتر خواهد شد.

تصویر کاریکاتور هم اگرچه زیاد شبیه نیست ولی باور کنید خودمم! که توسط یکی از دوستان نه چندان نقاش، نقاشی شدم!

.

و اینکه کپی گر عزیز قول میدم فردا یک پست دیگه از این نوع بزارم، خواهش می کنم کپی نکن این مورد رو! 

ها بارکلا عمویی ^__^ 


آقاگل در آبدارخانه گل آقا!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۳ اسفند ۹۴
  • ۹ نظر
یاد دارم که شبی در آبدارخانه گل آقا خفته بودمی، سحرگه بودی که یکی از اذناب گل آقاجان (غضنفر خودمان بود!) به ناگه نعره ای برآورد و راه خیابان گرفت! و یک نفس آرام نیافت! چون روز شد گفتمش "غضنفر آن چه حالت بود؟" گفت: "در خواب بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند از درخت و کبکان را از کوه و غوکان در آب و شیران از بیشه! اندیشه کردم که مروت نباشد همه در حال خانه تکانی و من غضنفر به غقلت خفته!"
گفتمش: "خب غضنفر جان به خیابان دویدنت چه بود سر صبحی؟"
گفت: "دیروز که برای گل آقای قربانش بروم چایی دیشلمه اش را می بردم شنیدم که از کتابی این داستان را چنین تعریف کردی! که مرد پس از نعره زدن به بیابان گریخت! و چون آبدارخانه ما را بیابانی نبود به خیابان گریختمی!"

به قول گل آقای نازنینمان غضنفر است دیگر گمان کرده مرغان و حیوانات هم خانه تکانی می کنند!

باری، آن روز همین غضنفر چنان بلایی بر سر ما آورد که هنوز عضلات کتفمان درد میکند! تنها موردی که ازدستمال خانه تکانی ایشان جان سالم به در برد عصا و عینک گل آقا بود، که قربانش بروم چنان نگاه نافذ و چپ چپی به این غضنفر بخت برگشته انداخت که نام برده سوت زنان باز به خیابان گریخت!


آقاگل نوشت: یادش بخیر چه شب هایی بود آن شب ها. گل آقای نازنین در همان روزها ما را به پیش خود نشانیدی و لقب آقاگل ملت را بداد. خدایت بیامرزاد مرد.

حاجی فیروزم بعله سالی یه روزم بعله

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۲ اسفند ۹۴
  • ۱۱ نظر

بی هیچ مقدمه ای دعوتتون می کنم به شنیدن آهنگ حاجی فیروز از استاد ارجمند و پرسپولیسی دو آتشه، مرحوم مرتضی احمدی عزیز...blush

 


 

 

به قول دوستان گرامی " آقا مرتضی یک دونه بود اون هم برا نمونه بود. "smiley

 

س.ن: از دیروز هر یک ساعت یک بار این آهنگ رو گوش دادم. خدا رحمتت کنه مرد بزرگ...

و این صداست که می ماند!heart

فال گلستان سعدی و نکته ای که در آن بود

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۱ اسفند ۹۴
  • ۱۹ نظر

و امروز که رور آدینه بودی و این بنده نگارنده از سر صبح بیدار بودمی و غرقه در تفکر که چه تحفه آورم مر دوستان تاهم خدا خوش آید و هم خلقش را.

باری، هرچه اندیشیدم هیچ نیافتم، و چون ظهر هنگام فرا رسید به ناچاردست بر دامن جناب شیخ اجل شدیم و تفعلی زدیم مر گلستان ایشان!

و جواب جناب سعدی چنین بود! که افتد و دانید.


"خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهده برداشتی گفتی نعیب غراب البین در پرده الحان اوست یا آیت اِنَّ انکر الاصوات لصوت الحمیر در شأن او. 

مردم قریه بعلت جاهی که داشت بلیتش می کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی دیدند تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیده ام، خیر باد. گفتا چه دیدی؟ گفت: چنان دیدم که تو را آواز خوش بودی و مردمان از انفاس تو در راحت.

خطیب اندرین لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که ددی مرا بر عیب خود واقف گردانیدی، معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج، توبه کردم کزین پس خطبه نگویم مگر به آهستگی."

از صحبت دوستی به رنجم 

که اخلاق بدم حسن نماید

کو دشمن شوخ چشم ناپاک 

تا عیب مرا به من نماید


و نتیجه آنکه چون بدیدم چند روزی بیشتر به عید نمانده و شیخ اینچنین پاسخ مرا داده است، پس طبق آن گفته شاعر که فرماید "همانا عید و سال نو اگر موجب بهتر نشدن نباشد پس به چکار آید؟" برآن شدم تا از شما دوستان گرامی که گه خواموش می نشینند و گه فقط دیس لایکی می کنید! و دگر دوستان که همواره به بنده لطف داشته و با نظراتشان زینت بخش مطالب بوده اند آقاگل وار خواهش کنم، هرگونه انتقادی دارید بفرمایید بلکه کوره راه تاریک آینده را برای این بنده نگارنده روشن تر نمایید و موجبات شادی روح و روانمان گردید.

ایام باقی مانده سال به کامتان و به امید آنکه سالی پر برکت در دوران پسا برجام در پیش داشته باشید.

تکرار می کنم، انتقادات خود از این بنده نگارنده را بیان نمایید. (بصورت خصوصی و ناشناس نیز پذیرفته می شود.)

با کمتر از پنجاه سال سابقه!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۰ اسفند ۹۴
  • ۱۱ نظر

این تبلیغات و جملات تبلیغاتی هم شبیه شعرنوشت های پشت نیسانه.

دیروز که به اتفاق دوستان در حال گردش بودیم بک مورد از این تبلیغات به چشمم خورد و باعث شد مابقی موارد که قبلا به چشمم خورده بود به ذهنم بیاد!

+ نجاری نادری با کمتر از پنجاه سال سابقه!

که خب مشخصا دو ماه سابقه هم کمتر از پنجاه سال است! نیست؟ :دی

.

+ لولو بیار هولو ببر!

(نمی گم چه مکانی بود البته که تشویش اذهان عمومی و خصوصی نشه!)

.

+به نا امیدی از این در مرو امید اینجاست/ به تعداد تمام قفل ها کلید اینجاست

مغازه کلید سازی! بود. و اصلا ربطی به دولت دهم نداشت در ضمن.

.

+ "غذاخوری غزال" بعد فهرست غذاهاش این بود "زرشک پلو با برنج!"

من دیگه حرفی ندارم!



س.ن :

کانال آقاگل با کمتر از پنجاه سال سابقه!

همراه با جوایز نقدی و غیر نقدی بسیار.

هربار یک برنده خوشبخت! 

فقط یک کلیک تا خوشبختی فاصله است!


+ شماهم اگر از این دست نمونه ها سراغ دارید بنویسید :)

شعرخوانی استاد زرویی عزیز

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴
  • ۴ نظر


دوستان تذکر دادن که چه وضعشه آقاگل دم صبح روحیمون رو گرفتی؟! 

 خلاصه که گفتم با یک کلیپ خوب روحیتون رو ریکاوری کنم! 





جهت دانلود با کشیدن یک نفس عمیق کلیک کنید :)



گوش کن ای مدیر بعد از این

نور چشمان من، حسام الدّین

به ریاست اگر شدی منصوب

می شوی بین مردمان، محبوب

بعد از آن می شود به ناچاری

سیل تبریک و تهنیت، جاری

می شود در جریده ها اعلان

بغل کلّ من علیها فان

حضرت مستطاب والای

یا برادر، جناب آقای

چه شکوهی، چه قدّ و بالایی

«چه سری، چه دمی، عجب پایی!»

انتخاب شما ربوبی بود

چقدر انتخاب خوبی بود

دلمان شد به نحو بایسته

شاد از این انتخاب شایسته...


"استاد زرویی نصرآباد"





تشکر از وبلاگ پلاک هفت عزیز که این چند وقت خیلی مفید واقع شدند.