بابی انت وامی و نفسی لک الوقاء

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵



حالِ من مثل یتیمی ست که هنگام دعا

به فرازِ "  باَبی اَنْتَ وَ اُمّی  " برسد...


بخواب خوابت می بره!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵
  • ۱۱ نظر

بچه که بودم، هروقت خوابم نمی برد مادر بزرگ رو می کرد بهمون و میگفت چته پس؟ چرا نمیخوابی؟

میگفتم خوابم نمیبره ننه! (همون مادر بزرگ شما که ما ننه صداشون میکنیم-توضیح از این بنده نگارنده)

میگفت: چشم هاتو بزار روی هم، بخواب خوابت می بره!

.

بچه که بودم، هر وقت اتفاقی می افتاد که دچار صدمات بدنی میشدیم.

وقتی گریه و زاری راه می انداختیم ننه جونمون یک لیوان آب قند درست می کرد و می گفت بخور. وقتی داشتم لیوان آب قند رو هق هق کنان میخوردم می گفت : "ببین پسرم، بزرگ میشی یادت میره"

.

الان که بزرگ تر شده ام هم خوب فهمیدم که: 

حتی اگر با بزرگترین مشکلات روبرو بشم میدونم که بالاخره تموم می شه، مطمئنم که کافیه بزرگ بشم!

و میدونم اگر قصد انجام کاری رو دارم باید تا انتهای انتهای اون کار فرو برم! تا خوابم ببره!

:)


بی عنوانی که شاید ثابت ماند!

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۴ فروردين ۹۵
  • ۱۶ نظر

"مادربزرگم همیشه می‌گفت بیشتر از آنکه مراقب دوستانت باشی مراقب دوست داشتنت باش. مراقب چه‌جوری دوست داشتن و چه‌قدر دوست داشتن. می‌گفت مراقب باش دوست داشتنت کم یا زیاد نشود، جایی باید زیاد باشد جایی کم تا دوستی، سرپا بماند و برقرار. می‌گفت دوست داشتنت که خراب شود همه چی خراب می‌شود."

"یاد داشت های یک پدر کم تجربه"




World Poetry Day

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳ فروردين ۹۵
  • ۲۱ نظر

امروز روز جهانی شعر بود :)

انتخاب یک شعر از بین این همه شعر قشنگ قطعا سخت ترین کار ممکن هست.

اما یک شعری بود که این چند روزه به شدت ورد زبان این بنده نگارنده است.

این شعر با نهایت صمیمیت، تقدیم به همه دوستان گرامی:




احوال روزگار ببینم چه می شود

هستم در انتظار ببینم چه می شود


باز آمده است بر سر دیوانگی دلم

تا آخر بهار ببینم چه می شود


ساقی نترس زین که نشسته است محتسب

برخیز ومی بیار ببینم چه می شود


یا سر نهم به خاک درش یا دهم به باد

رفتم به کوی یار ببینم چه می شود
 

کاری نشد ز عقل زدم بر در جنون

تا چند و چون کار ببینم چه می شود


چون در کنار خود نکشیدم نگار

خود را کشم کنار ببینم چه می شود


من رنگ گل مزاج و تویی آفتاب طبع

صحبت نشد برآر ببینم چه می شود!


طایر!ز روی کار کسی پرده برندار

دستی نگه بدار، ببینم چه می شود...


س.ن: در گرامیداشت این روز اولین شعر از بهترین اشعاری که در ذهنتون هست رو بنویسید. :)

سال نوی شماهم جدید باشه ان شالله :)

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲ فروردين ۹۵
  • ۱۰ نظر


به نام او که زمین را بعد از مرگش زنده گرداند...

سپاس خدای را و به قول ایام گذشته:


عید آمد و عید آمد، آن عید سعید آمد

برخیز و دهل میزن، کآن سال پدید آمد...


س.ن: و این اولین پست سال جدید :)
+جای همگی تون خالی بود، شهر ما تقریبا نیم ساعت پس از سال تحویل لرزید! 
داشتیم میان مقبره ها راه می رفتیم بلکه هوای زیستنمون عوض بشه! که دیدیم زمین خدا به لرزه افتاد! (هرشب میان مقبره ها راه می روم/ شاید هوای زیستنم را عوض کنم-علی داودی)😶

3ونیم ریشتر بود ولی خب دلهره آور...

+ عید دیدنی خیلی خوبه! بخصوص وقتی بعد از بیش از ده سال بروید خانه یکی از اقوام!(معمولا مسافرت بودند دوستان)

+ در کمال ناباوری عیدی گرفتم! باورم نمیشد کسی امسال بهم عیدی بده! مهم نیست چند سالتون باشه، همیشه عیدی گرفتن باعث خوشحالیه ^___^

+اون تخم مرغ رنگی کنار وبلاگ رو هم ملاحظه کنید :دی

+یک خبر خوب عیدانه هم به دستم رسید، بخونیدش خالی از لطف نیست (عیدانه کتاب)


                                             

کانال آقاگل همچنان میزبان شما دوستان است، کلیک کنید و میهمان ما باشید،سعی میکنیم تا میزبان خوبی باشیم :)

آخرین یادگاری سال نود چهار+تبریک عید

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۹ اسفند ۹۴
  • ۲۵ نظر

منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به مزید اندرش موجب نعمت.

از دست و زیان که برآید کز عهده شکرش به درآید.

"آقاگل همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد..."

الهی، سال نو در پیش است و این بنده نگارنده غرقه در خویش که چه گوید در پیشگاه تو.

عزیزا، یک سال دگر از عمرم را سپری کرده و "روزبه‌روز بزرگ‌تر شده‌ام" و خودم را در پیشگاهت کوچک و کوچک‌تر دیدم.

مهربانا، چه گویم در برابر جود و بخشندگی‌ات در این سال که زبانم الکن و "دستانم خالی" است .

حبیبا، دانم که بنده نگارنده خوبی نبوده‌ام. "گاه برای تو می‌نویسم" زیرا جز تو محرم اسراری نیست.

بار الهی، سال دیگری از "زندگی در پیش رویم" است. از تو یاری می‌طلبم ای بهترین یاری‌دهندگان.

خدایا، "سوژه‌های" زندگی‌ام به دست توست، چنان نگارش کن که خود راضی و خشنود باشی و این بنده نگارنده رستگار و رو سپید.

مهربانا، به روانی صوت "کلاغان مزرعه مترسک "قسم، که ذره ای ما را به حال خودمان رها مکن و دانه روزی‌مان را افزونی دار. 

الهی، از در محبتت بر قلبم "روزنه" ای بگمار تا "مهرت درجانمان" ماندگار شود.

حبیبا، تو خود "دکتر" دردهای بی‌قرارم هستی،خود به دردهایم برس ای فریاد فریاد رسان...
خدایا، "آلبرت" درونم را هوشیار گردان تا تک‌تک سلول‌های خاکستری عقلک مجنونم همواره یاد تو را در دل داشته باشند. که جز با یاد تو توابع قلبمان نوسانی است...
نگارا، به‌حق "آسمان آبی‌ات"، دل‌هایمان را آبی و لبخند را بر لبانمان جاری گردان.
نازنینا، به "اسپریچوی" درونمان بال پرواز ده، تا در آسمان آبی‌ات بال بگسترانیم و تا درگاهت پرواز کنیم.

الهی، دل این بنده نگارنده‌ات تنگ کوچکی است برای "ماهی سیاه کوچولویت" آن را به دریای بی‌کرانت راه‌ده...
مهربانا، به "زردی رنگ گندم‌هایت"، بگذار بگذار "بینام" بمانم. که "بی‌نامی" در کوی تو به ز خوش‌نامی در کوی بندگانت!

کریما، "نامه سعادت" ما را خود امضا کن، که جز مهر و امضای تو هیچ امضای دیگری اعتبار ندارد...

الهی و ربی، مهربان نگارا به‌حق همین سال جدید همه دوستانم را دوست دار و در همه احوالاتشان موفق و مؤید و مظفر و منصورشان گردان. و توفیقات روزافزون نصیبشان نمای.

عیدتان مبارک و میمون (میمون به معنای یمن و خوبی و نه سال میمون:دی) و غم‌ها از سفره‌هایتان فراری و لبخند بر لب‌هایتان جاری باد.
دوست دار تمامی دوستان مجازی.
"آقاگل ملت"


جمعه و چند روایت معتبر دیگر

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۸ اسفند ۹۴
  • ۱۶ نظر

با تشکر از صدا وسیمای گرامی که بعد از تعطیلی برنامه جمعه ایرانی رادیو، به حول و قوه الهی امسال از برنامه کلاه قرمزی هم محروممون کرد.

بقول شاعر:

"هم صدایت خوب است و هم سیمایت من به قربان صدا و سیمایت"


باری، اگر عید چندسال گذشته به شوق تماشای کلاه قرمزی گهگاه جعبه جادوی همایونی رو روشن می نمودیم، به لطف دوستان امسال بعید می دانم حتی کنترلش را هم به چشم ببینم! مگر جهت انیمیشن گذاشتن برای پسرخاله گرامی تا بلکه دست از سر ما و لبتابمان بردارد!




یکی از برنامه های قدیمی صبح جمعه با شما، خدا بیامرزاد منوچهر جان نوذری ها...


س.ن:

اولین عیدی سال جدید را یکی از دوستان خوب دنیای مجازی تقدیممان کردند ^___^

بسی خوشحالیم و محبتشان بسیار به دلمان نشست.

سپاس دوست خوب، اجرتون با خود شیخنا حافظ علیه رحمه :)

الحق برخی دوستان مجازی بهتر از صد دوست واقعی اند.




س.ن: فردا آخرین پست امسال رو می نویسم! باورش سخته که تموم شد! :)

و این آخرین سال با تو بودن بود....

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۷ اسفند ۹۴



بهار آمده اما هوا هوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

 

کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟

میان این همه ناخوانده!

کفش های تو نیست...



آخرین پنج شنبه سال...

سه عدد سبزه کوچک

یک شیشه گلاب

هجوم خاطرات و اشک هایی که امانم نمی دهند....



فاتحه ای بخوانید برای شادی روح شهدا، و تمامی رفتگان جمع.