به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۶ آذر ۹۵



ای آفتاب روشن و ای سایه‌ی همای

ما را نگاهی از تو تمناست گر کنی...


💐میلاد پیامبر رحمت و مهربانی محمد مصطفی(ص)،

 و میلاد امام صادق(ع) بر همه عاشقان مبارک باد.💐


به این میگن زیر خاکی! ببینین چی پیدا کردم!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۶ آذر ۹۵
  • ۲۷ نظر

 

 


دریافت

 

اسفند دونه دونه، 

جمعه عروس کشونه،

جمعه عروس کشونه،

عروس میاد به خوونه،

روی سرش میریزن، 

نقلای دونه دونه...

 

+به قول یکی از دوستان کودک درون خیلی فعالی داریم! :)

به قول صائب جان تبریزی مون:

 

 

پیری و طفل مزاجی بهم آمیخته‌ایم
تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما!

 

 

ای جان عاشقان که منم از عاشقان برف...

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ آذر ۹۵
  • ۱۷ نظر



 کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟

خسته‌ام مثل درختی که از آذر ماهش...

"فاضل نظری"

943

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ آذر ۹۵
  • ۲۲ نظر


از خواب چو برخیزم...

              اول تو به یاد آیی!

تذکرة الأولیاء-سه

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۲ آذر ۹۵
  • ۱۳ نظر

گفت: "بر شما باد که از دنیا احتراز کنید. که به من چنین رسیده است که: روز قیامت، بنده‌ای را که دنیا دوست داشته بود و جمله طاعات به کلی به جای آورده بود، بر سر جمع بر پای کنند و منادی کنند که بنگرید که این بنده‌ای است که آنچه خدای -تعالی - آن را حقیر داشته است و بینداخته، او برگرفته است و عزیز داشته."

گفت: "در دنیا هیچ چیز نیست که بدان شاد شوی که در زیر آن نه چیزی است که غمگین شوی. شادی صافی در دنیا نیافریده اند..."

گفت: "همه چیز در دو چیز یافتم: یکی مراست، دوم دیگری را. آن که مراست، اگر من از آن بگریزم، او به سر من آید. و آن که دیگری راست، به جهد بسیار به من نیاید.»


تذکره‌الاولیاء

ذکر ابوحازم مکی

دوره‌ات گذشته مربی!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۱ آذر ۹۵
  • ۱۶ نظر

سلحشور : مُربی شما بعد جنگ سینما زیاد می رفتی نه؟


آخه برادر من، اینجا که تگزاس نیست!


احمد : آقای سلحشور! اجازه می‌دید ما دو کلوم حرف بزنیم؟


سلحشور : تو حرف نمی‌زنی، تو داری لاس می‌زنی! آخرشو بهش بگو، ته خطو.


احمد : ته خطی وجود نداره سلحشور،


حاج کاظم فرمانده گردان بوده عباس هم از بچه‌های جنگه.


سلحشور : خوب دیگه بدتر! جُرم خودی‌ها که بیشتر از غریبه‌هاست.


واسه این مملکت که هزار تا دشمن داخلی و خارجی داره، از صبح تا شب داریم جوون می‌کَنیم؛ می‌کَنیم یا نمی‌کنیم؟ بعد آقا، خودی؛ شب عیدی می یاد اسلحهَ رو می‌ذاره رو شقیقه‌ی ما! این یعنی عدالت؟ چند تا جوون خونشون برا آرامش این مملکت از دست داده باشن خوبه؟ چند تا؟ دِ بگو، خوب بگو دیگه.


[خطاب به حاج کاظم] یه ذره فکر کنی از کارت خجالت می کشی!






حاج کاظم: به اونا بگو بین عباس و BBC یکی رو انتخاب کنن. حافظ امنیت ملی برای من امثال عباسه!




هرگونه برداشت سیاسی- اقتصادی-برجامی-حقوقیجات بالا- املاک واگذار شده-فرهنگی-کنسرت اجرا نشده - اجتماعی-نظامی-انتظامی-فوتبالی-مسعودشجاعی-روشنفکر خریداریم!

التزام شتر و حجره در هر مصرع!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۹ آذر ۹۵
  • ۱۷ نظر

اندر بیانات مالکیت معنوی بیان، تا به امروز فکر می‌کردم که کاربرد خاصی نداشته و تنها استفاده مفیدش این هست که شما را مطلع می‌کند که شخصی(که مشخص هم نیست چه شخصی!) در فلان ساعت آمده و فلان مطلب شما را کپی نموده! و بعد هم رفته است. باری، همین عصر امشب بود که دست بر قضا هوس کردم سری به این قسمت بزنم.

 اولین مورد شعری بود از یک پست قدیمی. از زمان‌هایی که اینجا پرنده هم پر نمی‌زد!  شعری که از هلالی جغتایی بوده. و اول بار فکر می‌کنم در کتاب از صبا تا نیما دیده باشمش. قضیه از این قرار است که جناب هلالی ظاهرا با شخصی کل می‌ندازد که شعری بگوید و در همه مصرعات آن کلمات "شتر" و "حجره" را به کار ببرد. این شعر نتیجه تلاش هلالی است. و عجیب‌تر اینکه هیچ یک از ابیات این شعر مشابه یکدیگر نیست. 



شتر کشیدی اگر بار دل ز حجره تن

شدی نزار شتر زیر بار حجره من

شتر بباد رود، حجره نیز خاک شود

گرت شتر بود از سنگ و حجره از آهن


اجل بحجره گیتی عجب شتر جا نیست!

که محمل شتر اوست حجره های بدن

بحجره و شتر ارکان دین چو قایم نیست

قوائم شتر و رخت حجره را بشکن


شتر بحجره بران تا در مدینه، که هست

در آن زمین شتر و حجره رسول زمن

ز حجره و شتر آن جناب منفلعست

کلیم با شتر طور و حجره ایمن


ز دیده زد شتر تو قدم بحجره دل

کزان لبان شتر حجره مراست لبن

سرشک لعل که زد اشترت بحجره چشم

ز حجره داد بمن صد شتر عقیق یمن


بحجره بس که دلم بر شتر زند آتش

شتر بحجره نماید، چو شعله در گلخن

بحجره هیمه ندارم جز استخوان شتر

شتر بحجره جان آورم، دهم روغن

شتر دلم من اگر نه مراست حجره طبل

ز حجره ام شتران بار برده از همه فن

چه معدنست شتر حجره ام؟ که از نظمش

بحجره ها شتران میبرند در عدن


شتر نه هم ملخست و نه حجره خانه مور

شتر چو قصر بهشتست و حجره چون گلشن

خوش آنکه در طلب حجره و شتربانش

روان شود شتر روح ما ز حجره تن

شکاف حجره من چیست؟ چون دهان شتر

بقصد من چو شتر حجره باز کرده دهن

اگر نهد شترش رو بحجره‌ام شب تار

شود چو چشم شتر حجره دلم روشن

ز حجره ام شترش چون بخار قانع شد

بحجره خار شتر خوشتر آید از گلخن

بیمن احمد و اوصاف حجره و شترش

هزار بار شتر حجره می‌توان گفتن

بیاد حجره او بار بر شتر بندم

شتر کنیم ز تابوت و حجره از مدفن

هلالی، از شتر و حجره اش سخن تا کی؟

شتر بحجره مقصود کی رسد بسخن؟

همیشه تا شتر ابر گرد حجره گل

بحجرههای افق چون شتر کند مسکن

فلک پی شتر و حجره باد از سر مهر

بحجره شتر از رشته‌های مهر رسن


"هلالی جغتایی"


+ کف جفت پا را چسبانیده‌ام به بخاری و فکر می کنم سپاس خدای را عز وجل که پست قبل مشاعره بود و لازم نیست کامنت‌ها را جواب دهم! صد و اندی کامنت ثبت شد. مشاعره خیلی خیلی خوب و دلچسبی بود. تشکر از همه دوستانی که همراهی کردید. :)


+ پنت هاوس جان کاهگلی که دعوتمان کرد به صندلی داغ، یکی از سوال‌ها این بود "آهنگ مورد علاقه؟" جوابمان تصنیف طفیل عشق بود. که غزلی است از حافظ، و توسط بچه های دانشگاه کاشان تنظیم و اجرا شده بود. خانم زیزیگولو فرمودند که به اشتراک بگذارید تا ما نیز بشنویم:


تصنیف طفیل عشق از دوستان اهل هنر دانشگاه کاشان در دستگاه ماهور،بشنوید

(خدا رحمت کند استاد محمدرضا لطفی عزیز را، کنسرت بچه‌ها همزمان شد با فوت استاد. یادش گرامی.)




دریافت


مشاعره با تصویر آواتار :)

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۷ آذر ۹۵
  • ۱۰۷ نظر

قرض از مزاحمت اینکه حس کردم شب طولانی در پیشه! و بدی شب های طولانی اینه که آدم حوصله‌ش سر میره! گفتم چکار کنم؟ به ذهنم رسید که بیاید مشاعره. ^_^

چه نوع مشاعره‌ای؟ 

این شکلی که تصویر آواتار نفر آخری که کامنت گذاشته‌ رو مشاهده کنید. و در وصفش شعر بگید. و بعد نفر بعدی که میاد آواتار شمارو می‌بینه و در وصف تصویر آواتار شما شعر می‌گه. و همینطوری ادامه دار....

هیچ محدودیتی هم در تعداد دفعات شرکت نیست. 

و اینکه اگه اسم شاعر رو هم در ذهن دارید ذکر کنید.





مثلا این تصویر آخرین کامنت بنده است.(هنوزم جواب ندادم خدا منو ببخشه:دی) تصویر آواتار مشخصه و بنده در وصفش این شعر به ذهنم اومد(طبیعتا سرچ کردم. وگرنه قرار نیست همه شعرارو حفظ باشیما. پس نگین من شعر بلد نیستم و اینا:دی) :


هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است

#فاضل_نظری