۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

آی لاو یو خاله پسر...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۴ دی ۹۴
  • ۷ نظر
طبق معمول ساعت هشت صبح بالای سر این بنده نگارنده ایستاده و با مشت و لگد اسرار پشت اسرار که :"دادا سعید پاشووو"! و باز ما نیز مقاومت پشت مقاومت! که " نکن امیرحسن دادا سعید خوابش میاد!" و البته که دست آخر گودزیلاها پیروز اند!
و باز داستان تکراری ما و امیرحسین خان خانان :)
قسمت اول خوردن صبحانه دو نفره
قسمت دوم روشن کردن لبتاب همایونی این جانب توسط آن جانب و آغاز شیطنت های آن عالیجناب 
قسمت سوم وصل کردن فلش( کارت حافظه؟ ) به تی وی و کارتون دیدن آن جانب! 
اندر احوالات قسمت سوم لازم به ذکر است کارتون های مورد علاقه آنجانب چند عدد "دیرین دیرین" است و یک عدد کارتون "من شرور3" یا به قول خاله پسرجان "بنانا(Benana)"! که سرجمع حدود دو ساعت مارا از دست نامبرده در امان نگه می دارد!
القصه امروز هم همین اتفاقات تکرار شد با این تفاوت که گودزیلای فلاور این بار سوم اش هست که دارد کارتون بنانایش را می بیند! و من متعجبم از این نسل که چه مقاومتی دارند! :/


لوکیشن خانه
هشتک خاله پسر
هشتک بنانا
هشتک گودزیلا ها خستگی ناپذیرند!


خاطره نویسی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۳ دی ۹۴
  • ۶ نظر

یادم است سال اول ارشد بود که به شبکه مجازی فیسبوق پیوسته بودم، نمی دانم چه شد یک شبی داغ کرده و حرف هایی نوشتم که نباید مینوشتم! از قضا پسر عموجان که دستی در بالاها دارد بنا به وظیفه شغلی عضو فیسبوق شده و میبینند آنچه نباید و مراتب دلواپسیشان به گوش عموی دلواپسمان رسیده یک کلاغ چل کلاغ ها شروع می شود! تا جریان چهل کلاغ شده اش به گوش پدر گراممان می رسد!

پدرمان هم خم به ابرو آورده به خانه آمده بر سر خاله جان های گرام فریاد بر میآورند که بیارید ببینم این پسرک.... چه .... زده! در فضای مجازی!

خلاصه کلام قمر در عقربی می شود که چشم نبیند و گوش نشنود و حتی امید دارم برای دشمنانم هم رخ ندهد! 

این بخت برگشتگان هم لبتابشان را گشوده صفحه وبلاگ مارا باز میکنند و از قضا با این پست مواجه می شوند! و به قول خودشان پدرجان که تا لحظه ای پیش صدایش از فرط خشم گرفته بود و نمی شد با 100من عسل خوردش یک دل سیر می خندد! و به این جوانک بخت برگشته درود ها  میفرستد!

این از فضای خانه، از فضای خوابگاه بگویم، دست اول عموجان یک پیامک بالا بلند برای بنده نگارنده فرستادند پر از نصایح بی سر و ته! و من هم از همه جا بیخبر:/ که خدایا چه شده؟ نکند گونی به دستان پشت در اتاق کمین کرده اند؟ و بعد پدرجان زنگ زدند با صدایی غضب ناک (خدارا شکر تصویرشان را در کنار نداشتم!) و باز نصایح بی سر و ته! و باز این بنده نگارنده که هیچ نمی فهمیدم! آخر همان شب بود، دیدم دوباره  شماره پدر است! گفتم که سعیدجان و انا الله و ان الیه راجعون غزل خداحافظی را بخوان که آنچه نباید شد :/

دکمه سبز را زده و با هزار ترس و لرز گوشی را به گوش مبارک چسبانیدیم! که دیدیم صدای قهقهه پدر پرده گوش ما را دریده که هیچ گوش فلک را هم کر نمود! به واسطه همین پست!

.

هشتک پیر شدیم...

هشتک خاطره نویسی

چه وقت چیپ زدن بود آقای گل محمدی!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۳ دی ۹۴
  • ۴ نظر

شیخ نمر اعدام شد! 

جدا از چرایی داستان و جدا از منفعلانه عمل نمودن دوستان حقوق بشر دوست که یک سال سر در برف فرو بردند و هیچ نگفتند! و جدا از انفعال دستگاه دیپلماسی کشور و جدا از خیلی چیزهای دیگر که خود میدانید و گفتنش از جانب بنده کمترین صرفا تکرار مکررات خواهد بود.

حقیقتا این تسخیر لانه جاسوزی ایالات متحده عربستان سعودی! دیگر حرکتی بود بس غریب! نمی دانم چرا هنوز برخی از دوستان گمان می کنند عصر عصر شعبان بی مخ است که بریزند در خیابان و شعار بدهند و لانه تسخیر کنند! و روزی مصدق را وزیر کنند و فردایش معاند و خیانت کارش خوانند!

حس می کنم  باز به خودمان گل زده ایم! آن هم در وقت های اضافه. ان غریب است که داور حکم به ضربات پنالتی دهد! فقط امیدوارم گزارشگر دست آخر باز نخواهد بگوید "چه وقت چیپ زدن بود آقای گل محمدی....!" و بعد بازی برده را ببازیم و آقای صدر بفرمایند :" این شکست چیزی از ارزش های ما کم نمی کند!"




این رابخوانید

بدبیاری زد به نخ بادباکش...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۱ دی ۹۴
  • ۴ نظر



ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻃﻔﻠﮑﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻢ ﺷﺪ ﺩﻟﮑﺶ
ﮔﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﺻﻼ ﮐﻠﮑﺶ
ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻗﺮﻗﺮﻩ ﺑﺎ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﻪ ﯾﻪ ﻫﻮ ﺑﺪﺑﯿﺎﺭﯼ ﺯﺩ ﺑﻪ ﻧﺦ ﺑﺎﺩﺑﺎﺩﮐﺶ

ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻃﻔﻠﮑﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻢ ﺷﺪ ﺩﻟﮑﺶ
ﮔﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﺻﻼ ﮐﻠﮑﺶ
ﭘﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻣﻮﻧﺶ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ
ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻗﻠﻘﻠﮑﺶ

ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺗﺮ
ﺍﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﺭﻭﻧﮏ ﻧﻢ ﻧﻤﮑﺶ
ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻃﻔﻠﮑﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻢ ﺷﺪ ﺩﻟﮑﺶ
ﮔﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﺻﻼ ﮐﻠﮑﺶ

ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪ
ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﻏﺼﻪ ﯼ ﺯﺧﻢ ﻭ ﻧﻤﮑﺶ
ﺷﻌﺮﺍﺷﻮ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﻏﻢ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻏﯿﺮ ﻏﻢ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﻧﻪ ﻧﯿﻠﺒﮑﺶ

ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻃﻔﻠﮑﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻢ ﺷﺪ ﺩﻟﮑﺶ
ﮔﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﺍﺻﻼ ﮐﻠﮑﺶ


در مصرف کشک صرفه جویی بکنیم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۸ دی ۹۴
  • ۵ نظر



 20 درصد داروی مصرفی در ایران خودسرانه مصرف می شود و 40 درصد مردم خودسرانه دارو مصرف می‌کنند. "به نقل از خبرآنلاین"

+"وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در مورد مصرف کشک به مردم هشدار داد." روزنامه گل آقا 19/2/72!

آقاگل: بنده هیچ حرفی ندارم، به عقیده من اینبار وزارت بهداشت به کشک سازان هشدار دهد! شاید تاثیر داشت.

و خنده زبان مردم دنیاست...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۵ دی ۹۴
  • ۲ نظر

 

گاهی تیترها همه چیز را بیان می کنند...(+)
 
 
 

یلدای شکرستانی :)

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۳۰ آذر ۹۴
  • ۶ نظر

برنامه شکرستان و گوینده اش آقا مرتضی احمدی رو طبیعتا یادتون هست :)

ما پرسپولیسی ها بهش میگفتیم عمو مرتضی :))

یک پرسپولیسی تموم عیار بود ...




القصه تا چند دقیقه پیش به این فکر می کردم که برای شب یلدا چه تحفه ای آماده کنم مر اصحاب و یاران را!

که چو به وبلاگ مترسک جان رفتیم و پست ایشان را خواندیم فهمیدیم چه تحفه ای آماده کنیم شما یاران گرمابه و گلستان را :)

خلاصه اینکه کلیپ زیر تقدیم به همه شما دوستان به مناسبت این شب.wink





س.ن:

1- طلبه‌ی اُ منفی پست جالبی گذاشته بود به مناسبت این شب،  به قول ایشون "یلدا اگه بهانه‌ با خانواده بودن و با خانواده مهربان‌تر بودن باشه، تعارضی که با مذهب نداره هیچ، از اساس اصل جنس است! "

2- فاتحه ای بخوانید در این شب عزیز برای شادی روح مرتضی احمدی که از قضا امروز سالگرد وفات ایشون بود. و نیز فاتحه ای بخوانید برای شادی روح همه رفتگان 

3- امشب اولین یلدای بدون پدربزرگ است خدایش بیامرزاد و یادی کنم از آقاگل مرحوم (دائی مرحوم این بنده نگارنده) اگر فاتحه ای برایشان دهید سپاسگذارتان خواهم بود.

یلدایتان مبارک، ایامکم سعیدا الطافکم مزیدا smiley


"الفقیرالحقیر آقاگل کبیر"

اندر احوالات یلدا

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۹ آذر ۹۴
  • ۸ نظر
اندر احوالات این لغت چنانچه پیشینیان گفته و ادیبان نگاشته اند به معنای تولد و زاده شدن است، در این بین جمعی از علما زاده شدن را به تولد حضرت مسیح (ع) نسبت داده و دسته ای نیز آنرا کاملا بی ربط دانسته و گفته اند یلدا به زایش مهر تابان پس از شبی طولانی اشاره دارد. القصه آنچه نمایان است روز آخر پاییز و آغاز فصل سرد زمستان را شب یلدا گفته اند.
شبی که به درازترین شب سال شهره بودی (آنهم تنها با یک دقیقه تفاوت- توضیح از این بنده نگارنده) و گفته اند که در همین شب آفتاب به برج جدی وارد شدی و از همین رو قدما آنرا شبی شوم دانند!
و شهرت این شب چنان است که بارها دستمایه شعرا قرار گرفته و آنان از لحاظ سیاهی، چشم یار و از لحاظ دراز بودنش زلف یار را شبیه یلدا گفته اند. و ایضا شب هجران را که الحق شبی است سیاه تر و درازتر از این شب... :( خوشا شما که شاعری بلدید):

فلمثل سعدی جان چنین گوید در وصف سیاهی و درازی زلف یارش که چو زلف بر صورت اندازد گویی شب یلدا برآمده است!

روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف 
گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست
 
و ایضا این شعر جناب عنصری در وصف سیاهی چشم یار:

نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند

و اندر احوالات شب هجران سعدی علیه الرحمه چنین گوید:

هنوز با همه دردم امید درمان است 
که آخری بود آخر شبان یلدا را...

و این بیت از لا ادری همایونی نیز که ناتمامی شب یلدا را به تصویر کشد:

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست 
گریه های سحرم را اثری پیدا نیست 

و دگر آنکه از قدیم الآیام چنین رسم بوده تا جوانان در این شب به گرد کرسی های زمستانی پدربزرگان و مادربزرگان گرد آمده، آجیلیات و میوه جات آنان را خورده و گوش به حکایات زیبایشان سپارند. و چنین گویند که خواندن داستان "سوگ سیاوش" و "رستم و سهراب" شاهنامه و گرفتن فال حافظ در این شب بسیار مستحب بوده و باعث گرمی محفل گردد.
و هم در این شب است که محبت مادربزرگان در حق نوه گان فزونی یافته و برایشان آش جو بار می گذارند تا چو صبح سپید بردمید گرسنه نمانده و با غذایی گرم به استقبال زمستانی سرد روند!

و این بود اندر وصف یلدا!
با آرزوی شبی خوش و خرم در پناه خوانواده

" الفقیرالحقیر
 آقاگل کبیر!"