برای این شادمانه مشت‌های گره کرده

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۴ مرداد ۹۹
  • ۱۳ نظر


«به لبخندهای تکراری این روزها نگاه نکنید؛ به این جام‌های پی‌در پی، به این شادمانه مشت‌های گره کرده که انگار از هم باز نمی‌شوند. پرسپولیس برای رسیدن به این صبح ظفر، از شب تیره ظلمت گذشته است. رفقای لبخند به کنار، اما شرکای اندوه همه آن محنت‌ها را با بند بند وجودشان حس کرده‌اند. از دعواهای کریه مالکیتی در اوایل دهه هشتاد تا تیمی که باید با علیرضا محمد و سامان آقازمانی و علی‌عسکر و فشنگچی به مصاف رحمتی و منتظری و نکونام و جباری و مجیدی می‌رفت. رقبا با قهقهه برایش دست گرفته بودند: «تو لیگ برتر بمان»، حالا اما همان‌ها حکومت را کارگردان سریال جام‌های پرسپولیس می‌دانند. خنده‌دار نیست؟ در همین دولت که به حمایت از سرخ‌ها متهم می‌شود، پرسپولیس دوازده مدیرعامل عوض کرده و سیزدهمی هم در راه است. منتقمی و سیاسی و رسول‌پناه را جمع کنید، معدل بگیرید، ببینید یک مدیر مدرسه شش‌کلاسه از این‌ها در می‌آید؟ در همین دولت شب آخرین بازی خانگی پرسپولیس در لیگ سیزدهم رقم قرارداد بازیکنان افشا شد و قهرمانی قریب‌الوقوع را به فنا داد. پرسپولیس در همین دولت به تنها تیم تاریخ فوتبال تبدیل شد که در یک روز دو سرمربی سر تمرین داشت؛ علی دایی این طرف معرکه گرفته بود و حمید درخشان آن طرف عکس یادگاری می‌انداخت؛ جدال گواردیولا و یورگن کلوپ، بر نعش تیمی که آرامش برایش حرام بود! پرسپولیس زخمی، از این روزگار خفت و خست جان به در برده و به اینجا رسیده؛ حالا از کدام حمایت، کدام حکومت حرف می‌زنید؟ صد البته تعجبی هم ندارد؛ وقتی نوکسیه‌ها و کهنه‌کینه‌ها حتی تحمل اسم «پرسپولیس» را ندارند و به سجل مردمی‌ترین تیم مملکت چنگ می‌اندازند، پناه بردن به دامان دروغ و دغل چندان مایه شگفتی نیست. با این همه اما کاش بدانید ارزش این تیم بالاتر از تمام جام‌ها و دام‌هاست. پرسپولیس بزرگترین برند جمعیتی ایران است؛ چتری یکدست بر فراز میلیون‌ها تن که داوطلبانه عشق‌شان را برگزیده‌اند، علقه و الفتی که ربطی به زادگاه و قوم و قبیله ندارد و در شناسنامه و ثبت احوال درج نیست، اما خیل عظیمی از مردمان فارس و لر و کرد و ترک و بلوچ، کودک و جوان و پیر، مرد و زن را جانانه به هم متصل می‌کند. غریبه‌هایی از برادر نزدیک‌تر، همدل و هم‌نجوا. از معدود غنایم ارزشمند اتحاد و همگرایی، در جامعه‌ای به شدت واگرا و تفرقه‌زده. ارزش پرسپولیس در این‌هاست. خلعت اولین پوکر قهرمانی، بی‌گمان تنی برازنده‌تر از این نخواهد جست. گوارا باد.»

::

مرسی آقای «رسول بهروش» عزیز.

شرح عکس: عکسی مناسب‌تر از عکس بالا برای این لحظه‌ها و روزها سراغ ندارم.

سه‌شنبه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹

نشسته‌ام و به این فکر می‌کنم که اگر امروز یک سه‌شنبۀ عادی بود، اگر در یک شهر عادی، میان یک مشت آدم عادی، وسط یک کشور عادی زندگی می‌کردم، اگر یک ادم عادی بودم، امروز چطور روزی بود؟ دست به چه کارهایی می‌زدم و سراغ چه کسانی می‌رفتم و سرگرم چه چیزهایی می‌شدم؟

نشسته‌ام و به این‌ها فکر می‌کنم. آن‌ هم درست وقتی که هیچ‌ چیز عادی نیست. روزها و ماه‌هاست که هیچ‌ چیزی عادی نیست. هیچ چیز.


برای روزهای تلخ‌تر از زهر

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۸ تیر ۹۹

 


دریافت

راهنمای خرید کتاب

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۰ تیر ۹۹
  • ۲۷ نظر

صفرم:

پس از نوشتن راهنمای خرید کتاب از فروشگاه‌های اینترنتی، تصمیم گرفته بودم یک راهنمای خرید کتاب نیز به صورت عمومی بنویسم. سال‌هاست پولم را حرام کتاب‌هایی کرده‌ام که به کارم نیامده و آنچه می‌خواسته‌ام نبوده و حالا می‌خواهم این تجربه‌ها را بنویسم تا شاید جلوی ضرر دیگران را بگیرم. البته این توضیح را بدهم که اگر هدفتان صرفاً خرید کتاب است، این راهنما خیلی به کارتان نمی‌آید. نکتۀ دیگر اینکه اکتفا به تجربیات یک خریدار عادی نمی‌تواند و قرار هم نیست ملاک انتخاب و خرید قرار گیرد؛ ولی اگر شما هم تجربیاتتان در این زمینه را بنویسید، می‌توانیم به یک جمع‌بندی خوب برسیم

یکم:

هرگز از انتشاراتی‌های گمنام کتاب نخرید. از نمایشگاه‌های قارچی هم ایضاً! منظورم از نمایشگاه‌های قارچی، همین نمایشگاه‌هایی است که اغلب بالای 30 تا 50 درصد تخفیف ارائه می‌دهند. در بیشتر مواقع کتاب‌های ارائه‌شده در این نمایشگاه‌ها یا آفست و قاچاق است؛ که درنتیجه پول خرید شما نه به مؤلف می‌رسد و نه به انتشاراتی و اگر کمی انصاف داشته باشیم، این کار به‌طورقطع خلاف اخلاق است. قانون کپی - رایت نداریم که نداشته باشیم؛ کمی اخلاق و معرفت که داریم. نداریم؟ در حالت دوم هم این کتاب‌ها در انتشاراتی‌های بی‌نام‌ونشان به چاپ رسیده و یا دارای ترجمه‌های عجیب‌وغریب است و یا اغلب بدون ویراستاری مناسب. خلاصه که پولتان را در این نمایشگاه‌ها دور نریزید. از من گفتن بود.

دوم:

اگر کتابی را نمی‌شناسید، نخرید! به همین سادگی. منظورم از شناختن هم این است که لااقل اطلاعاتی جزئی دربارۀ نویسنده، مترجم، انتشاراتی و ... کتاب داشته باشید. حالا یک وقتی است که نه نویسنده را می‌شناسید و نه نام کتاب برایتان آشناست. اینجا حواستان به مترجم کتاب باشد. ببینید مترجمش کیست و آیا قبلاً کتابی با ترجمۀ او خوانده‌اید یا نه؟ اصلاً نامش آشنا می‌زند؟ نمی‌زند؟ برای مثال نجفی، دریابندری، سروش حبیبی، شهلا حائری، کاوه سید حسینی این‌ها مترجم‌هایی است که من کم‌وبیش می‌شناسم و به سلیقه‌شان در انتخاب کتاب نیز اعتماد دارم. پس اگر رمان را نشناسم و نام دریابندری را روی جلد آن ببینم، کمی از شک و تردیدم برطرف می‌شود.

سوم:

اگر کتابی را می‌شناسید، ولی مترجمش را نه، بهتر است چند دقیقه‌ای وقت بگذارید و یکی دو صفحه از کتاب را همان لحظه بخوانید. معمولاً با خواندن همان یک صفحه متوجه خواهید شد که این ترجمه باب میلتان هست یا نه. برخی از مترجم‌ها هم ممکن است به مرور وارد لیست سیاهتان شده باشد. مثلاً برای من صالح حسینی یکی از این‌هاست؛ که از نظرم ترجمه‌اش روح قصه را شهید می‌کند.

چهارم:

در خرید دیوان اشعار حافظ و سعدی و مولانا و ... یا متون کهنی مانند گلستان سعدی، تذکرة‌الاولیاء و ... بیشتر از هر چیزی این نام مصحح است که اهمیت دارد. البته برخی از انتشاراتی‌ها نیز به صورت تخصصی در این زمینه‌ها کار می‌کنند؛ که می‌توان به این شکل هم دست به انتخاب زد. برای مثال فرض کنید قصد خرید دیوان حافظ را دارید. به تعداد تمامی انتشاراتی‌های ایران دیوان حافظ در بازار نشر وجود دارد. روی تمام جلدها هم نوشته بر اساس تصحیح یا چپ غنی! و دروغ چرا، مفت هم نمی‌ارزند. اینجاست که باید ببینید نیازتان چیست؟ دنبال چه چیزی هستید. اگر انتشاراتی اصلی اثر را هم نمی‌شناسید، بهتر است از انتشاراتی‌های معروف و شناخته شده‌تر خرید کنید.  برای مثال دیوان حافظ چاپ ققنوس گزینۀ خوبی است. یا هزارویک‌شب چاپ انتشارات هرمس، نگاه و پارسه از دیگر نسخه‌های موجود در بازار معتبرترند

پنجم:

گول تیراژ و نوبت چاپ و گاهی هم جوایز ادبی را نخورید! هر کتاب پرفروشی لزوماً کتاب خوبی نیست. به شخصه هر وقت کتابی گل می‌کند و تیراژش بالا می‌رود، چپ‌چپ نگاهش می‌کنم. صادقانه بخواهم بگویم، در اغلب مواقع این مسئله کاملاً برعکس است.

ششم:

سمت بعضی از انتشاراتی‌ها نروید و برعکس به بعضی از انتشاراتی‌ها اعتماد کنید. این البته شاید کمی سلیقه‌ای باشد.(این شاید را هم گفتم که یک وقت کسی دلخور نشود!) مثلاً برای من نشر آموت و نیماژ جزء انتشاراتی‌های خاکستری هستند. یا مثلاً از نشر سخن کمتر خرید می‌کنم. اما نشر ماهی، جامی و هرمس را بسیار دوست دارم. برخی نشرها هم خیلی قابل اعتماد نیستند. مثل نشر چشمه یا نگاه.

هفتم:

گول نخورید. این بار گول چه چیزی را؟ گول اسم‌های دهان‌پرکن را. عنوان بعضی از کتاب‌ها آن‌قدر دهان‌پرکن است که آدم فکر می‌کند اگر این را بخواند، دیگر علامۀ دهر خواهد شد. یا جامع‌تر از این کتاب در این حوزه دیگر وجود ندارد. اما در اغلب موارد درست برعکس است. خلاصه از اسامی دهان‌پرکن و عناوین کلی دوری کنید، قبل از خرید اطلاعاتی دربارۀ آن‌ها به دست آورید و گول مؤلف و نشر و ... را هم نخورید. بهترین راه هم برای پی بردن به کیفیت این دست از کتاب‌ها، چک کردن منابع و مأخذ و فهرست آن است. اگر حوصله داشتید که چند صفحه‌ را هم بخوانید و بعد تصمیم بگیری که کتاب را بخرید یا نه.

هشتم:

مطمئنم موارد دیگری را هم به این فهرست می‌شود اضافه کرد. خلاصه ادامه‌اش با شما. دوست دارم پیشنهاد و توصیه‌هایتان را بخوانم.

برای روزهای خسته

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۶ تیر ۹۹


+ تو زیبایی به اندارۀ گل دقیقه نود!

برای روزهای خسته

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ تیر ۹۹



دریافت

لوئیس سوارز - آساموا جیان و یک دوراهی اخلاقی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۹
  • ۶ نظر

سؤال اینجاست. آیا برای پیروز شدن، برای رسیدن به خط پایان و برای کسب موفقیت حق داریم تمام اصول اخلاقی رو زیر پا بگذاریم یا نه؟

توی مرحلۀ یک چهارم نهایی جام جهانی 2010، اروگوئه به سد محکم غنا خورده بود. غنا از هر نظر تیم برتر میدان بود و روی کاغذ باید برندۀ بازی می‌شد. رقابت نفس‌گیر دو تیم تا دقیقۀ 120 مساوی بود و درست در آخرین دقیقۀ بازی روی یک توپ سرگردان، این بازیکنان غنا بودن که می‌تونستن دروازۀ اروگوئه رو باز کنن. صعود به نیمه‌نهایی جام جهانی برای یک کشور آفریقایی چیزی فراتر از یک رؤیا بود؛ اما در آخرین لحظه، در آخرین صدم ثانیه‌ها این لوئیس سوارز، مهاجم اروگوئه بود که درست روی خط دروازه توپ رو با دست زد و اجازۀ باز شدن دروازه تیمش رو نداد. سوارز اخراج شد. پنالتی برای غنا. به نظر می‌رسید تمام مردم آفریقا باید از صعود غنا به دور بعد خوشحال باشن. دوربین تماشاگرها رو نشون می‌داد که با پرچم غنا به رقص در اومده بودن. همه چیز برای یک صعود تاریخی آماده بود؛ اما وقتی آساموا جیان پنالتی رو به تیر افقی دروازه کوبید، جهان روی سر آفریقا خراب شد. کار به ضربات پنالتی کشید و بعد هم این اروگوئه بود که بازی رو با نتیجۀ چهار-دو برد و به نیمه نهایی صعود کرد.

خطای هند سوارز تنها در چند صدم ثانیه میلیون‌ها هوادار رو در امریکای جنوبی خوشحال کرد و البته میلیون‌ها هوادار رو در آفریقای غربی ناراحت. چیزی شبیه خطای هند تیری هانری در بازی با ایرلند جنوبی یا گل دست خدای مارادونا در جام‌جهانی 1986. در شب عجیب اف‌ان‌بی ژوهانسبورگ، یک قانون شکنی ساده و زیر پا گذاشتن اخلاق مساوی شد با خوشحالی میلیون‌ها نفر در اروگوئه و امریکای جنوبی؛ اما درست در نقطۀ مقابل همین قانون‌شکنی ساده، میلیون‌ها نفر رو هم در اندوهی بزرگ فروبرده بود و از حق‌شون و از چیزی که باید به‌دستش می‌آوردن محروم کرده بود. البته که رسم این سرای سپنج هرگز چیزی جز این نبوده و چیزی هم جز این نیست.

برای روزهای خسته

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۹