۴۷۹ مطلب با موضوع «خودنوشت‌ نگاری» ثبت شده است

مورد نوشت های در انتظار افطار!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۳ خرداد ۹۶
  • ۲۳ نظر

مورد یک:

یادتان هست از ترسم نسبت به اساتید سلمانی و تیغ تیزشان گفته بودم؟ خب راستش طی یک ترفند حساب شده برادران و پسردائی را قانع کردم که موهایشان بیش از اندازه بلند شده و باید به سلمانی بروند و چه بهتر که باهم برویم! باری، پس از چند روز مهندسیِ افکار بالاخره موفق شدم نامبردگان را خر ک ن م؟ نه ببخشید منظورم این است که قانعشان کنم که روز جمعه به اتفاق هم برویم و سرکی به سلمانی سر خیابان بزنیم. نتیجه اینکه پس از سه ماه و اندی بالاخره موی سر کوتاه کردیم! به شهادت مادربزرگ 5سال جوانتر و چندین کیلو لاغرتر شدم!


مورد دوم:

این مورد با توجه به کامنت‌های پرشمار و پر لطف شما دوستان است. دو روز گذشته نام شهر کوچک ما که من زیبای خفته می‌دانمش(چون الحق سراسر زیبایی‌ست. ولی سال‌هاست ناشناس باقی مانده.) در صدر اخبار فضای مجازی بود، خواهران منصوریان، سه ووشوکار تیم ملی ایران که میهمان برنامه ماه عسل بودند. این دو روز در شهر هم همه بحث‌ها به ماه عسل ختم می‌شد. از پمپ بنزین تا صف نانوایی. باری، توضیح اینکه زیبای خفته ی ما تا چندین سال پیش رنگ مدرنیته را هم به خود ندیده بود. اغلب مردم کشاورز بودند یا به طور غیرمستقیم درگیر کار کشاورزی بودند. کودکانش همین که سنشان از ده فراتر می‌رفت با پدر یا عمو یا پدر بزرگ سر مزرعه بودند و مشغول کار، مردم شهر من به خاطر شرایط اقلیمی خاصش شاید به ظاهر کمی خشک به نظر بیایند ولی باطنن مردمانی مهربان و سخت کوش هستند. و قدر زندگی را به خوبی می‌دانند. (خب دیگر مرد عاقل که اینقدر از خودش و شهرش تعریف نمی‌کند. بس است.) 


مورد سوم:


اندراحوالات این روزهای ملت امتحان دهنده و بدون شرح: معلم گرامی سوال داده بود: "وظیفه سازمان حفاظت از محیط زیست چیست؟" دانش آموز محترم هم نوشته:"حفاظت از محیط زیست!"
همین. معلم هم خب پیش خودش دیده انصافاً درست نوشته. 2نمره را داده و رفته. (هشتگ ساندویچان مغز)


مورد چهارم:


به مادران و همسران گرامی اطلاع بدید امشب ساعت بیست و سه و پانزده دقیقه اصلاً وقت خوبی برای جارو برقی کشیدن نیست! فینال لیگ قهرمانان اروپا و پایان مسابقات فوتبالی این فصل. فصلی که با قهرمانی پرسپولیس و چلسی و مهم تر از آن صعود تیم اول پایتخت به مرحله یک چهارم جام باشگاه‌های آسیا به اتمام رسید. و امشب هم چون از تیم‌های اسپانیایی خوشم نمیآید امیدوارم یوونتوس قهرمان شود.

  

مورد پنجم:

روایتی داریم از یک غیر معصوم، می‌فرماید که در این روزها و شب‌ها هرکس از آقاگل یاد کند و دعایی بدرقه راهش نماید خدا خیلی دوستش خواهد داشت! (بازهم میل خودتون.)


مورد آخر:

وسط این همه پست جدی داشتم له می‌شدم! گرچه این پست هیچی نداشت. ولی برای این بنده نگارنده لازم بود. ببخشید. 

روزه و نمازهاتون قبول و ایام به کام.



س.ن:

فراخوان رادیو منتشر شد. لطف کنید و این بار هم همراهمون باشید.

هر شام ز ماه رمضان صبحِ امیدی است ...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۶ خرداد ۹۶
  • ۲۸ نظر
مورد یک

اولین باری که یک روز تموم روزه گرفتم هفت سالم بود. البته که زمستون بود و طول روز نهایت به14-13 ساعت می‌رسید. از همون موقع عاشق ماه رمضون بودم. البته شاید دلیل دیگه‌ی این عشق و عاشقی تولدم در ماه رمضون باشه. این بنده نگارنده به روایت قرآن پدربزرگ متولد سومین روز از ماه رمضون می‌باشم. حتی روایت داریم که پدربزرگ نام دیگه بنده رو رمضون گذاشته و اگر الان آقاگل نبودم باید من رو مش رمضون یا عمو رمضون می‌خوانیدید!

مورد دوم

سال گذشته، به این خاطر که جغدوار تا خود سحر درس می‌خواندم هر شب نزدیکی‌های وقت سحر پستی می‌ذاشتم با عنوان مناجات رمضانیه، (اگر دوست داشتید بخوانیدشان). ولی خب امسال آدم‌تر شده‌ام. چند وقتی هست که سعی می‌کنم قبل از ساعت یک و نیم خواب باشم. با این حال به خاطر همون مسئله عشق و عاشقیِ بینِ من و رمضون دوست داشتم یک کار خاص در طول این ماه انجام بدم. و نتیجه شد اینکه تصمیم دارم در طول این سی روز، بعد از خوردن سحری و زمان بین سحری تا اذان(که اغلب حدود نیم ساعت هست) رو بگذارم و یکی از کتاب‎هایی که خیلی وقت هست دوست دارم کامل بخونمش و هر بار نتونستم رو بخوانم! و خب چون روایت داریم ذکات کتاب خوب نشر اون هست. به همین دلیل از امشب هر شب گزید‌ه‌هایی از تذکره الاولیای عطار رو با کمی شرح داخل کانالم پست می‌کنم و گزیده‌ترش رو هم اینجا. اگر دوست داشتید دنبال کنید. 

مورد سوم

مورد دوم رو خواندید؟ پیشنهاد می‌کنم از این ماه در کنار استفاده‌های معنویش یک استفاده این شکلی هم ببرید. خیلی دلچسبه. صد درصد تضمینی!

مورد چهارم

به قول بزرگواری این که شیطان در ماه رمضان، حبس میشه در هر صورت مفیده. یا کمک می‌کنه گناهامون رو ترک کنیم، یا کمک می‌کنه باور کنیم کِرم از خود درخته!

همین.

تمام نوشته ها و نا نوشته های چند روز گذشته

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۹ نظر

چند روز پیش توی وبلاگ مترسک این پست رو خوندم. راستش این روزا به این فکر می‌کنم که آیا اون جوونی که سر چار راه گل می‌فروشه هم حق رای داره؟ اونی که روزی 16 ساعت توی معدن کار می‌کنه چی؟ پیرمردی که تنها درآمدش 45تومن یارانه است و توی روستاهای اطراف ما زندگی می‌کنه چی؟ آیا حق رأی داره؟ یا رأی گیری هم فقط مختص یک عده خاصه؟


دو

توی وبلاگ گندم وقتی دیدم چه حامیان آقای رئیسی چه حامیان آقای روحانی علاقه مندند که با ان‌شالله و به یاری خدا کاندیداشون رأی بیاره یاد یک ضرب المثل فوتبالی افتادم که می‌گه: "اگر قرار بود خدا در نتایج فوتبال دخالت کنه باید همه بازی‌ها مساوی می‌شد!" 


سه

مورد سوم رو وقتی آقای کازیمو به این خوبی بیان کرده چرا من باید دیگه حرفی بزنم؟ هوم؟ این مورد رو:

"در تاریخ انحطاط ما، در جامعه‌ی بی‌تفکر، این که یک جوان رأی آوردن یکی از نامزدهای ریاست قوه‌ی مجریه را بمنزله‌ی رهایی از سیاهی و ظلمت و نکبت، و رأی نیاوردن او را بمثابه‌ی درافتادن در تاریکی و رنج و تباهی بداند نبایستی چندان غیرعادی تلقی شود. دوری از اعتدال با تاریخ جدید ما عجین است و یکی از نتایج طبعی آن دادن شأن فراتر از شأنیت واقعیِ پدیده‌ها به آنهاست. نمونه‌ای از آن همین رأی دادن در انتخابات است. تو گویی مسیر حرکت کشور -آنطور که رسانه‌های قدرت تمایل به القای آن دارند- بستگی تام و تمام به انتخاب رئیس قوه‌ی مجریه دارد. و ما چه ساده‌اندیشانه خام می‌شویم و در بازیِ قدرت، گرفتار." لینک مطلب


چهار

راستش از اینکه می‌بینم برخی کاندیداها برای برخی از دوستان و آشنایان و ... حکم لیلی برای مجنون رو داره و به قول شاعر که می‌گفت: "اگر در دیده مجنون بشینی به جز خوبی لیلی نبینی" غصه‌ام می‌شه. اینکه به خاطر نبودن فلانی به بهمانی رأی بدید یک طرفه!(که با این طرز فکر هم شدیداً مشکل دارم) اینکه بهمانی رو در اندازه لیلی برای مجنون بزرگ می‌کنید یک طرف دیگه ماجراست. 



پنج

صدا و سیمای ملی از خیلی قبلتر شمشیرش رو برای دولت از رو بسته بود. ولی در حال حاضر دیگه عملاً تبدیل شده به ستاد انتخاباتی. مصداق بارزش زیرنویس کردن بیانیه آقای قالیباف بود. و پخش چندین و چند باره آن. و امروز که اسحاق کناره گیری کرد فقط به یک اشاره گذرا بسنده شد. بقیه موارد و چگونگی پخش سخنرانی‌های کاندیداها در شهرهای مختلف هم بماند!


شش

نامبرده نگارنده این مطلب همچنان طرفدار هیچ یک از دو جریان انتخاباتی فوق نیست. نقدهایی به دولت وقت داشته و دارم. ولی می‌تونم ادعا کنم با سیاست‌های آقای خاص آبم توی یک جوی نمیره. سیاست تزریق پول بین مردم بعنوان یارانه-کارانه یا هر چیز دیگه‌ای جز تورم نتیجه‌ای برای کشور نداشته و نداره!


شش

به نظرم اگر قرار بود مردم به فرد اصلح رأی بدهند و نه به جریان سیاسی غالب، آقایی که شعر "ما فرزندان ایرانیم" رو روبروی دوربین صدا و سیما خوند به مراتب رأی بیشتری داشت که متأسفانه نداره.


هفت

نامبرده نگارنده این مطلب برای این کشور اهمیت بیشتری نسبت به شما قائل نباشه اهمیت کمتری قائل نیست ولی با این‌حال این روزا به جای اینکه وقت خودش رو توی ستاد فلان کاندیدای شورای شهر یا ریاست جمهوری تلف کنه ترجیح می‌ده عصرا به پیاده‌روی بره و برای مادربزرگش از کنار جوی پونه کوهی بچینه! (تصویر از اینترنت!) 


همین.

شعر می‌گویم و معنی ز خدا می‌طلبم!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۰ نظر

شعر اول:


من امروز
یک ژیان دیدم در خیابان
که اگر نمی‌دیدمش،
خب، من امروز
یک ژیان ندیده بودم در خیابان.



شعر دوم:


بعضی وقتا
باید سر زد به سفره‌ها
شاید یه جایی شون باز شده باشه
یا سوراخ
و نونا
بخصوص لواشا در حال خشک شدن باشن
طفلکیا
گناه نکردن که بربری نشدن
یا سنگک،
ظریفن!



شعر سوم:

یا خروپف می‌کنی توی خواب
یا نمی‌کنی دیگه
جز اینه؟
هان؟
مثل همین چند خط
یا شعر هست به نظرت یا نیست
می‌فهمی که.


شعر چهارم:

با زنم
نشسته‌ایم و خاطرات مشترکمون رو مرور می‌کنیم
اون وقتایی که
اتوبوسای واحد هر پونزده دقیقه در میون
توقف می‌کردن توی هر ایستگاه
از فردا
قراره اتوبوسای واحد
هر ۱۰ دقیقه در میون توقف کنن توی هر ایستگاه


من ترجیح می‌دم سکوت کنم و صحنه رو ترک کنم! خود اشعار و عنوان مطلب گویاست!

هشتگ نشر چشمه
هشتگ غورماقه‌ای روی تیفال

طنزنوشته های موردی

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۱ نظر

طنز اندر یک:

چند روز پیش یکی از اقوام دورمان فوت کرد، روز ترحیم اعلامیه‌هایش را بر دیوار مسجد دیدم، نوشته بود "با کمال تأسف کربلایی لاادری همایونی به لقاء الله پیوست." راستش شک ندارم اگر آن مرحوم به لقاء الله پیوسته باشد(ان شالله) اتفاقاً بسی شاد و شاکر است. پس دیگر نوشتن این با کمال تأسف چیست؟ مگر این نیست که اغلب ما ایرانی‌ها(نزدیک 98درصدمان لااقل) موقع جدا شدن از یکدیگر می‌گوییم: "خدا حافظتان" یا "در امان خدا" یا اگر بخواهیم عربی دانیمان را به رخ بکشیم می‌گوییم، "فی امان الله" آیا این نیست که امان خدا بهترین امان است و لااقل مومنان و مسلمانان دقیقاً خواهان آن هستند؟ چگونه است که اینجا این حرف را می‌گوییم و آنجا می‌نویسیم در کمال تأسف؟ آیا روح مرحوم حق ندارد دلش از دست ورثه خون باشد که چرا نوشته‌اند "در کمال تأسف به لقاء الله پیوست؟" 


طنز اندر دو:

در رابطه با انتخابات چند روز پیش قول داده بودم اگر پرسپولیس بازی را برد و به مرحله بعد صعود کرد حتماً در انتخابات شرکت کنم.(سطح دغدغه ما تا همین قدر می‌رسد! مقصر ما نیستیم.) راستش حالا مثل زرافه در شاخ و برگ درخت گیر کرده‌ام. نمی‌دانم باید به چه کسی رأی دهم. چه می‌شد اگر سایت دیجی‌کالا که ماشالله همه چیز هم دارد بیاید کاندیداهای ریاست جمهوری را هم موجود کند؟ بلکه برویم گزینه مقایسه‌اش را بزنیم و امکانات هر کاندیدا را نسبت به دیگری بسنجیم بلکه به یک نتیجه‌ی معقولانه‌ای رسیدیم! وگرنه از این وعده و وعیدها و مناظرات که آبی گرم نمی‌شود. 


طنز اندر سه:

اگر سوال‌تان این است که این روزها این بنده نگارنده به چه کاری مشغول است باید بگویم به مسافرکشی علمی! و اگر سوالتان این است که مسافرکشی علمی چیست؟ باید بگویم کلمه‌ای است که به تازگی به دایره لغات زبان و ادبیات فارسی افزوده شده برای توضیحات بیشتر ارجاعتان می‌دهم به استاد بهاءالدین خرمشاهی و مقاله‌ای که با همین نام سال‌ها پیش نوشته و در نشریه گل آقای مرحوم به طبع رسیده بود. پس زحمت یافتنش با خودتان!


طنز اندر چهار

این مسی ایرانی را دیده‌اید؟(اگر ندیده‌اید خودتان گوگل کنید) همان شخصی که وقتی پدرش یک پیراهن شماره ده بارسلونا برایش خرید تازه فهمید بسیار شبیه مسی آرژانتینی است. البته با چند ده کیلو چربی اضافه! و نبوغی که ندارد. اینکه چرا یک نفر فقط به خاطر شباهت ظاهری‌اش به یک نفر دیگر اینقدر معروف می‌شود بماند! اینکه مردم ما دنبال سوژه پروری و قهرمان پروری هستند هم بماند. اما اینکه پلیس گرانقدر کشورمان این فرد را به جرم ایجاد هرج و مرج دستگیر کرده است هم... بماند! اصلاً به ما چه ربطی دارد؟ ما از بچگی خر نداشتیم که بخواهد دم داشته باشد!



طنز اندر پنج

این مورد آخر کمی جدی‌تر از موارد قبل است (شاید هم خیلی!) جایی می‌خواندم که از دکتر چمران سوال شد: "دکتر تقوا بالاتر باشد یا تخصص؟" و دکتر پاسخ داد: "تقوا، ولی اگر شخصی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را بپذیرد قطعا انسان بی تقوایی ست!" 

 هرگونه برداشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ... از این مورد آخر که احتمالاً تنها حرف حساب این بنده نگارنده در این پست بود با ذکر منبع آزاد است!

چگونه آقاگل را در نمایشگاه پیدا کنیم-2

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۳ نظر

دوستانی که معتقدند با این مشخصات من قابل شناسایی نیستم یک تماسی با آقای صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد بگیرند که امروز تقریباً ساعت دوازده ظهر به قصد دیدار با این بنده نگارنده به شهر آفتاب آمده بود و در نزدیکی انتشارات سوره مهر این جانب را شناسایی کرد! البته خبرنگاران عزیز دور ایشان را گرفته و نگذاشتند دو کلمه با هم اختلاط کنیم. خبرنگار واحد مرکزی خبر نیز بنده را شناسایی کرد و مصاحبه ای با بنده انجام داد. بنده هم با نظراتی گهربار مستفیذشون نمودم!

یک مورد هم ساعت چهار عصر شناسایی شدم. که بعد می‌گویم که بود و چه شد. 


خلاصه کلام اگر فردا در نمایشگاه حضور دارید شاید این آخرین فرصت دیدار با آقاگل بیان در تمام طول عمرتان باشد. عصر فردا هم  نمایشگاه خواهم بود. با یک تی شرت نارنجی رنگ، کوله لپتاپی مشکی، شلوار مشکی و قد 185سانتیمتری! 

چگونه آقاگل را در نمایشگاه پیدا کنیم؟

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۴ نظر

احتمالاً اونی که فردا پیرهن قرمز پوشیده همراه با شلوار پارچه‌ای مشکی و قدش حدود صد و هشتاد و پنج سانتیمتره و توی غرفه‌های نمایشگاه کتاب قدم می‌زنه منم!



ویکی پدیای فارسی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۲ نظر

به شخصه در طول روز ممکنه چندین و چندبار از ویکی پدیا و مطالبش استفاده کنم. امروز به ذهنم رسید حالا که سیستم ویکی پدیا به صورت یک دانشنامه آزاد هست و مطالبش اغلب توسط کاربرهاش تولید می‌شه و حالا که اینقدر استفاده از ویکی پدیا بین کاربران فضای مجازی مرسوم شده جا داره از این پس نه تنها بعنوان یک خواننده بلکه بعنوان یک کاربر از این سایت استفاده کنیم. در واقع جا داره خودمون هم به گسترش این سایت کمک کنیم. چطوری؟ مثلاً اگر یک فیلم تازه می‌بینید یا یک کتاب جدید می‌خونید. همینطور که مطالب و اطلاعاتش رو داخل وبلاگ یا کانال‌هاتون قرار می‌دید توی ویکی پدیا هم منتشرش کنید.(هدف از این نوشتن‌ها مگه غیر از تولید محتوا و نشر اون مطلبه؟ هوم؟) کاری که نه تنها خرجی نداره بلکه مطمئن باشید شامل باقیات و صالحات هم می‌شه.