سی سحر سی دقیقه با کتاب-روز دوم

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶
  • ۱۵ نظر

و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم(مالک) او خردمند است. و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید، یکی از دروغگوی که همیشه با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سودِ تو خواهد زیانِ تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بد دل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه!

گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟

گفت: طمع در آن.

تذکرة الأولیاء

ذکر ابن محمد امام صادق(ع)



 س.ن: اگر معنی کلمه خاصی را ندانستید وارد سایت گنجور(همان لینک بالا) شوید، کلمه فوق را انتخاب کرده و سپس بر روی علامت سوال کلیک کنید.

س.ن دو- چون این دست پست‌ها گزیده‌هایی از کتاب تذکرة الأولیای فریدالدین عطار نیشابوری است و نقش من صرفاً گزینش آن‌هاست پس طبیعتاً نیازی به قسمت نظرات نیست. با این‌حال نظرات را نمی‌بندم. 

اگر سوالی بود بپرسید قول می‌دهم به دست فریدالدین عطار نیشابوری برسانم و پاسخش را دریافت کنم و همینجا بنویسم!

هر شام ز ماه رمضان صبحِ امیدی است ...

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۶ خرداد ۹۶
  • ۲۸ نظر
مورد یک

اولین باری که یک روز تموم روزه گرفتم هفت سالم بود. البته که زمستون بود و طول روز نهایت به14-13 ساعت می‌رسید. از همون موقع عاشق ماه رمضون بودم. البته شاید دلیل دیگه‌ی این عشق و عاشقی تولدم در ماه رمضون باشه. این بنده نگارنده به روایت قرآن پدربزرگ متولد سومین روز از ماه رمضون می‌باشم. حتی روایت داریم که پدربزرگ نام دیگه بنده رو رمضون گذاشته و اگر الان آقاگل نبودم باید من رو مش رمضون یا عمو رمضون می‌خوانیدید!

مورد دوم

سال گذشته، به این خاطر که جغدوار تا خود سحر درس می‌خواندم هر شب نزدیکی‌های وقت سحر پستی می‌ذاشتم با عنوان مناجات رمضانیه، (اگر دوست داشتید بخوانیدشان). ولی خب امسال آدم‌تر شده‌ام. چند وقتی هست که سعی می‌کنم قبل از ساعت یک و نیم خواب باشم. با این حال به خاطر همون مسئله عشق و عاشقیِ بینِ من و رمضون دوست داشتم یک کار خاص در طول این ماه انجام بدم. و نتیجه شد اینکه تصمیم دارم در طول این سی روز، بعد از خوردن سحری و زمان بین سحری تا اذان(که اغلب حدود نیم ساعت هست) رو بگذارم و یکی از کتاب‎هایی که خیلی وقت هست دوست دارم کامل بخونمش و هر بار نتونستم رو بخوانم! و خب چون روایت داریم ذکات کتاب خوب نشر اون هست. به همین دلیل از امشب هر شب گزید‌ه‌هایی از تذکره الاولیای عطار رو با کمی شرح داخل کانالم پست می‌کنم و گزیده‌ترش رو هم اینجا. اگر دوست داشتید دنبال کنید. 

مورد سوم

مورد دوم رو خواندید؟ پیشنهاد می‌کنم از این ماه در کنار استفاده‌های معنویش یک استفاده این شکلی هم ببرید. خیلی دلچسبه. صد درصد تضمینی!

مورد چهارم

به قول بزرگواری این که شیطان در ماه رمضان، حبس میشه در هر صورت مفیده. یا کمک می‌کنه گناهامون رو ترک کنیم، یا کمک می‌کنه باور کنیم کِرم از خود درخته!

همین.

بیست و پنج اردیبهشت بزرگداشت ابولقاسم فردوسی

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۶ نظر

 

بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت ابولقاسم فردوسی عزیز هست. 

 

قطعه زیر را بشنوید. شاهنامه خوانی، با صدای شهرام ناظری عزیز:

 


دریافت (5مگابایت)

 

و بعد اگر دوست داشتید این دو فیلم پایین را در آپارات ببینید. (فایل دانلودشان را در کانال آرشیویجات هم گذاشته‌ام اگر دسترسی به آپارات ندارید.)

قسمت اول (24مگابایت)

قسمت دوم(24مگابایت)

 

داستان گذر سیاوش از آتش است که توسط یک کارگردان تاجیکی در نزدیک به 40 سال قبل ساخته شده است! و بعد از دیدنشان به این فکر کنید که چرا فردوسی هم در قرن چهار و پنج و هم در قرن حاضر باید مظلوم باشد. آنقدر مظلوم که از هر کدام از ما بپرسید بعید می‌دانم لااقل 20بیت از شاهنامه‌اش را حفظ باشیم. ساختن فیلم و معرفی‌اش به جهان و جهانیان بماند! 

یک جرعه کتاب-2

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۰ نظر

کتابی که این هفته قصد معرفیش را دارم کتاب "طنز و تراژدی" اثر آقای "بهاءالدین خرمشاهی" است. این کتاب در بخش‌هایی به برّرسی همبستگی طنز و تراژدی و یک نوع دو احساسی بین آن دو می‌پردازد. و در بخش‌های دیگر مقالات و حکایات طنز آقای خرمشاهی را شامل می‌شود که برخی از آن‌ها در مجلات گل آقا به چاپ رسیده‌اند. بخشی که در پاییین می‌آورم قسمت‌هایی است از مقاله‌ای با نام طنزهای پارادوکسی:


نتیجه تصویری برای طنز و تراژدی بهائ الدین خرمشاهی



ابتدا تعریف پارادوکس و رابطه آن با طنز: 

"از نظرگاه فنی(منطقی/معنا شناختی/ فلسفی) پارادوکس عبارت است از (به ندرت یک و غالباً) دو گزاره‌ی متناقض وار، یعنی گزاره‌هایی که جمع مفهوم یا مصداق آن‌ها، در ذهن یا در واقعیت خارجی، ممکن نیست."

..."بعضی از طنزها هست که پارادوکسی یا به نوعی متناقض نماست. عکسش هم صادق است. یعنی بعضی از پارادوکس‌ها یا پارادوکس واره‌ها هم هست که طنز(گونه‌ای) از ضعیف تا قوی در بر دارد. پس رابطه‌ی منطقی آن‌ها می‌شود: عموم و خصوص مِن وجه"


و در ادامه "می‌رویم به سراغ نقل بعضی از طنزهای پارادوکسی تا شاید خستگی‌تان بر طرف شود:"


7- در کتاب طنز آمیز و خوش تدوین "چنین کردند بزرگان" ترجمه و تحریر جناب نجف دریابندری، مترجم چنین جمله‌ای آورده است: دکیانوس، امپراطور روم، در بسیاری لشکرکشی‌هایش پیروز شد، و چنین و چنان کرد و سرانجام به علت مرگ در گذشت!(نقل به معنی)


8- یکی می‌گفت برای پولدار شدن در این دوره و زمانه، بهترین راه این است که آدم بیش از حد لازم و کافی پول داشته باشد. 

(تقصیر خودم نیست ناخودآگاه ذهنم با توجه به جو سیاسی موجود می‌رود سمت دختر وزیر و پسرشهردار و ...)


11-در همین د.د.ت. و یکی دیگر از "یوم العلما"ها که داشتیم شاعر جوانی که گوش‌هایی شنوا برای شعرخوانی‌اش یافته بود، با هیجان و به شیوه‌ای غرّا و برّا شعری(قصیده‌ای/ غزلی) برای جمع حاضر خواند. پس از پایان شعر او، سکوتی کوتاه اما سنگین در میان آمد. طبعاً شاعر گران‌مایه انتظار بازتابی، بازخوردی، اظهار نظری داشت. در چنین موقع و موقعیتی بود که استاد کامران فانی گفت "عینِ شعر خوب است." و همه از بلاتکلیفی و رندانگی این نقدالشعر او خندیدند. 

(این یکی هم مرا یاد این پست انداخت.)


15- همین سعدی افصح‌المتکلمین حکایت مرد فاسق فاجری را نقل می‌کند که گناه کبیره‌ی منکری مرتکب شده بود. حاکم شهر/شرع دستور داد که او را از بالای قصر- که بسیار مرتفع و مرگبار بود- پایین بیندازند. گناهکار که مرگ را در یک قدمی خود می‌دید، مذبوحانه پرسید: این کار چه فایده‌ای دارد؟ حاکم گفت : برای اینکه عبرت مردم شود. محکوم گفت: قربان مردم که گناهی نکرده‌اند. منم که گناهکارم؛ یکی از مردم را از بالای قصر به پایین بیندازید که مایه‌ی عبرت من شود.

(خجالت نکشید بیاید بگوید این مورد هم سیاسی است و ما را یاد مفسدان سیاسی این دوره زمانه می‌اندازد که دوست دارند ما را مجازات کنند تا مایه عبرتشان شویم! گیری افتادیم.)


17- یکی از وزیران یا استانداران زمان رضاشاه فعالیت‌های عمرانی سال را برای او گزارش‌وار بیان می‌کرد؛ و به عنوان آخرین مورد، چنین توضیح داد: کشیدن جاده‌ی شوسه بین قزوین-زنجان و بالعکس!

(البته که این دست گزارشات مخصوص زمان رضا شاه خدابیامرز بود وگرنه بعد از انقلاب آمارهای اینچنینی را اصلاً شاهد نیستیم.)


29- باز از ملانصرالدین نقل است که یکی از طرفین دعوا برای دادخواهی پیش او آمد. حرف و حدیثش را زد. ملا شنید و گفت:انصافاً حق با توست. مدتی بعد طرف دیگر دعوا نزد او آمد و عرض حال کرد. ملا حرف‌های او را به دقت شنید و گفت: تو هم حق داری. در این اثنا ناظر بی‌طرفی که شاهد ماجرا بود، ناچار از دخالت شد و گفت قربان این که نمی‌شود که هر دوی آنها حق داشته باشند. ملا بی اختیار گفت: تو هم حق داری.

(باور کنید قصد برداشت سیاسی ندارم! ولی باز ذهنم می‌رود سمت مناظرات این چند هفته. دست خودم که نیست. اگر زورتان می‌رسد ذهنم را ببندید.)



"بهاءالدین خرمشاهی"

"طنز و تراژدی"

"انتشارات ناهید"

+خرید از فیدیبو


باری، این پست نیز در ادامه همان پست‌ معرفی کتاب‌هایی است که از شهرآفتاب به چنگ این بنده نگارنده افتاده‌اند. و همانطور که قبلتر نیز گفتم زکات کتاب خوب معرفی آن است.

 اگر دوست داشتید بخرید و بخوانید و اگر لذتی حاصل شد دعایی هم به جان ما بکنید. 

و اینکه مشخص است در بین افاضت استاد بنده هم یک سری اضافات داشتم که به رنگ سبز مشخص شده و نتیجه سه ساعت دیدن مناظره آنهم به اجبار است. و الحق که اضافه است.

اشتیاق تو مرا سوخت... کجایی؟ باز آ!

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۲ ارديبهشت ۹۶

ظهورکن!

که به تنگ آمدیم از تزویر...


ز دستِ منتظرانت خلاص کن مارا!




ک بیت‌ها بی‌مخاطب این هفته خاص‌ترین مخاطب را دارد.

 باشد که مورد پسند واقع شود. 

عیدتان مبارک.


شعر می‌گویم و معنی ز خدا می‌طلبم!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۰ نظر

شعر اول:


من امروز
یک ژیان دیدم در خیابان
که اگر نمی‌دیدمش،
خب، من امروز
یک ژیان ندیده بودم در خیابان.



شعر دوم:


بعضی وقتا
باید سر زد به سفره‌ها
شاید یه جایی شون باز شده باشه
یا سوراخ
و نونا
بخصوص لواشا در حال خشک شدن باشن
طفلکیا
گناه نکردن که بربری نشدن
یا سنگک،
ظریفن!



شعر سوم:

یا خروپف می‌کنی توی خواب
یا نمی‌کنی دیگه
جز اینه؟
هان؟
مثل همین چند خط
یا شعر هست به نظرت یا نیست
می‌فهمی که.


شعر چهارم:

با زنم
نشسته‌ایم و خاطرات مشترکمون رو مرور می‌کنیم
اون وقتایی که
اتوبوسای واحد هر پونزده دقیقه در میون
توقف می‌کردن توی هر ایستگاه
از فردا
قراره اتوبوسای واحد
هر ۱۰ دقیقه در میون توقف کنن توی هر ایستگاه


من ترجیح می‌دم سکوت کنم و صحنه رو ترک کنم! خود اشعار و عنوان مطلب گویاست!

هشتگ نشر چشمه
هشتگ غورماقه‌ای روی تیفال

طنزنوشته های موردی

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۶
  • ۳۱ نظر

طنز اندر یک:

چند روز پیش یکی از اقوام دورمان فوت کرد، روز ترحیم اعلامیه‌هایش را بر دیوار مسجد دیدم، نوشته بود "با کمال تأسف کربلایی لاادری همایونی به لقاء الله پیوست." راستش شک ندارم اگر آن مرحوم به لقاء الله پیوسته باشد(ان شالله) اتفاقاً بسی شاد و شاکر است. پس دیگر نوشتن این با کمال تأسف چیست؟ مگر این نیست که اغلب ما ایرانی‌ها(نزدیک 98درصدمان لااقل) موقع جدا شدن از یکدیگر می‌گوییم: "خدا حافظتان" یا "در امان خدا" یا اگر بخواهیم عربی دانیمان را به رخ بکشیم می‌گوییم، "فی امان الله" آیا این نیست که امان خدا بهترین امان است و لااقل مومنان و مسلمانان دقیقاً خواهان آن هستند؟ چگونه است که اینجا این حرف را می‌گوییم و آنجا می‌نویسیم در کمال تأسف؟ آیا روح مرحوم حق ندارد دلش از دست ورثه خون باشد که چرا نوشته‌اند "در کمال تأسف به لقاء الله پیوست؟" 


طنز اندر دو:

در رابطه با انتخابات چند روز پیش قول داده بودم اگر پرسپولیس بازی را برد و به مرحله بعد صعود کرد حتماً در انتخابات شرکت کنم.(سطح دغدغه ما تا همین قدر می‌رسد! مقصر ما نیستیم.) راستش حالا مثل زرافه در شاخ و برگ درخت گیر کرده‌ام. نمی‌دانم باید به چه کسی رأی دهم. چه می‌شد اگر سایت دیجی‌کالا که ماشالله همه چیز هم دارد بیاید کاندیداهای ریاست جمهوری را هم موجود کند؟ بلکه برویم گزینه مقایسه‌اش را بزنیم و امکانات هر کاندیدا را نسبت به دیگری بسنجیم بلکه به یک نتیجه‌ی معقولانه‌ای رسیدیم! وگرنه از این وعده و وعیدها و مناظرات که آبی گرم نمی‌شود. 


طنز اندر سه:

اگر سوال‌تان این است که این روزها این بنده نگارنده به چه کاری مشغول است باید بگویم به مسافرکشی علمی! و اگر سوالتان این است که مسافرکشی علمی چیست؟ باید بگویم کلمه‌ای است که به تازگی به دایره لغات زبان و ادبیات فارسی افزوده شده برای توضیحات بیشتر ارجاعتان می‌دهم به استاد بهاءالدین خرمشاهی و مقاله‌ای که با همین نام سال‌ها پیش نوشته و در نشریه گل آقای مرحوم به طبع رسیده بود. پس زحمت یافتنش با خودتان!


طنز اندر چهار

این مسی ایرانی را دیده‌اید؟(اگر ندیده‌اید خودتان گوگل کنید) همان شخصی که وقتی پدرش یک پیراهن شماره ده بارسلونا برایش خرید تازه فهمید بسیار شبیه مسی آرژانتینی است. البته با چند ده کیلو چربی اضافه! و نبوغی که ندارد. اینکه چرا یک نفر فقط به خاطر شباهت ظاهری‌اش به یک نفر دیگر اینقدر معروف می‌شود بماند! اینکه مردم ما دنبال سوژه پروری و قهرمان پروری هستند هم بماند. اما اینکه پلیس گرانقدر کشورمان این فرد را به جرم ایجاد هرج و مرج دستگیر کرده است هم... بماند! اصلاً به ما چه ربطی دارد؟ ما از بچگی خر نداشتیم که بخواهد دم داشته باشد!



طنز اندر پنج

این مورد آخر کمی جدی‌تر از موارد قبل است (شاید هم خیلی!) جایی می‌خواندم که از دکتر چمران سوال شد: "دکتر تقوا بالاتر باشد یا تخصص؟" و دکتر پاسخ داد: "تقوا، ولی اگر شخصی تخصص کاری را نداشته باشد و منصبی را بپذیرد قطعا انسان بی تقوایی ست!" 

 هرگونه برداشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و ... از این مورد آخر که احتمالاً تنها حرف حساب این بنده نگارنده در این پست بود با ذکر منبع آزاد است!

یک جرعه کتاب

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۱ نظر

یک جایی می‌خواندم هر کتابی حرفی برای گفتن دارد که مختص شماست. کافی است تفعلی بزنید و صفحه‌ای که باز می‌شود را بخوانید. 

کتاب را در دست گرفتم و باز کردم. این شعر آمد:


هرچه کبوتر و برگ زیتون و پارچه سفید بود

شاعران ما، خرج شعر صلح کردند....

مانده‌ام چه‌کار کنم؟

.......................................................

بر می‌خیزم به جای شعر

تمام پرچم‌های جهان را 

در وایتکس می‌خوابانم.


"اکبر اکسیر"

"گزینه اشعار طنز فرانو"

"نشر مروارید"

نتیجه تصویری برای گزینه اشعار طنز فرانو



+شعر فَرا نو را بهتر بشناسید.



س.ن:

روایت داریم از غیر معصوم که زکات کتاب خوب معرفی آن به دیگران است.(نام راوی یادم نیست!) به همین دلیل چند کتابی که به تازگی خریدم را سعی می کنم به بهترین نحو معرفی کنم. باشد که زکاتش پرداخت شود.