راستش امروز فکر میکردم حالا که روز درختکاری و جنگلکاری داریم، درستش این بود روز جنگلخواری هم داشته باشیم. چون سودی که جنگلخواران جامعه برای بقای نسل انسانها دارند بیشتر از درختکاران و جنگلکاران نباشد، قطعاً کمتر نیست. برای این حرف دلایل محکمهپسندی هم دارم. اجازه دهید دلایم را بنویسم. اگر قانع نشدید، همین فردا میرویم و باهم نفری یک درخت میکاریم. اگر هم قانع شدید، که همین فردا به دامان طبیعت بروید و نفری یک درخت بخورید. نه یعنی قطع کنید.
امروز، قبل از اینکه شروع به نوشتن این پست کنم، ماشین حسابم را از کمد آقای ووپی بیرون آوردم و شروع کردم به حساب و کتاب. اول اینکه طبق دادههای رسمی ارائه شده توسط سازمان آمار، کشور ما تقریباً هشتاد و پنج میلیون جمعیت دارد. خب حالا با این فرض که سالیانه تنها بیست درصد از این جمعیت در روز درختکاری شرکت کنند و نفری فقط یک درخت بکارند، یعنی سالانه نزدیک هفده میلیون درخت جدید در کشور کاشته میشود. تازه دیگر درختهایی که در طول سال کاشته میشوند را به حساب نمیآورم. مثلاً پدرم، همین دو سال پیش، پشت خانه ده اصل درخت کاشت؛ که حالا کردامشان قد کشیدهاند و یکی دو سال دیگر احتمالاً بسازند بر سر خود شاخساری. بگذریم. از دادههای آماری میگفتم. با توجه به اینکه وسعت ایران در حدود ۱٬۶۴۸٬۱۹۵ کیلومتر مربع است و با توجه به اینکه هر درخت برای رشد خوب و صحیح به حدود دو متر مربع فضای اختصاصی نیاز دارد؛ با این حساب تقریباً تا 50 سال آینده، هیچ زمینی در ایران برای زندگی ما هشتاد و پنج میلیون نفر وجود نخواهد داشت. باور کنید وجود نخواهد داشت. تازه فرض را بر این گذاشتم که جمعیت هم در این 50 سال ثابت بماند. همچنین با این امید که خیلی زود، شاهد اتصال شاخاب پارس و دریای کاسپین باشیم.به هرحال بخش عمدهای از زمینهای ایران بیابان و شورهزار است. در شورهزار هم که نهایتاً میشود درخت خیار کاشت.
خلاصه نمیفهمم با این حساب و کتابها، اصلاً چه اصراری است که در تقویم روز درختکاری و جنگلکاری داشته باشیم؟ این هیچ، تازه اصرار داریم که هرسال هم باید کلی درخت کاشت. خب اگر با همین سرعت جلو برویم، تکلیف خودمان چه میشود؟ چهار سال دیگر باید کجا زندگی کنیم؟
بعد همین هفتۀ گذشته، روزنامه و اخباری نبود که پشت سر جمعیت جنگلخواران ایران صفحه نگذاشته باشد و غیبت نکرده باشد. خب نامردها. اگر همین عزیزان جنگلخوار نبودند، اگر سالانه هکتار هکتار این بزرگواران زحمت نمیکشیدند و جنگلها را تنه به تنه نمیخوردند، خب تا همین الان دیگر جایی برای زندگی ما نمانده بود که. ولله اگر تا همین امروز هم خانه و کاشانهای داریم، به لطف این قشر مظلوم و زحمتکش است. من بندۀ نگارنده به شخصه ارادتمند و چاکر جنگلخواران جامعه هم هستم. به همین وقت و ساعت عزیز، اگر کارهای بودم دستور میدادم همین ساعت و همین دقیقه روز هفده اسفند را روز ملی جنگلخواری نامگذاری کنند. اصلاً هفدهم اسفند را به پاس این روز به جنگلخواران مرخصی تشویقی بدهند. برایشان همایش برگزار کنند و شام هم به اتفاق خانواده دعوتشان کنند برای سرو چلو کباب بختیاری.
خلاصه امیدوارم به اندازۀ کافی قانع شده، آماده باشید تا هرسال دست به دست هم بدیم به مهر، در روز و هفتۀ درختخواری، برای سلامتی خودمان و آیندگان نفری یک اصل درخت را بخوریم. نه یعنی قطع کنیم.