- آقاگل
- دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶
- ۳۵ نظر
دوستان همکلاستان از هر دو نفرتان اظهار رضایت کرده بودند. مخصوصا یکی نوشته بود که... و... میخواهند هر چه را که خودشان یاد گرفتهاند، به ما هم باد بدهند. من که #صمد باشم، به این یاد گرفتن و یاد دادن سخت معتقدم. یاد گرفتن اگر فقط بخاطر یاد گرفتن باشد، یک شاهی ارزش ندارد. یاد گرفتن باید بخاطر تأثیر در دیگران و ایجاد تغییر در محیط زندگی و آدمهای دور و نزدیک باشد. _نامهای به شاگردان مدرسه ممقان_
«صمد بهرنگی»
«نامههای صمد بهرنگی»
س.ن:
نکته اول اینکه نامبرده پای در کفش دچار کرده درونمایه اصلی این پست را برپایه فیشی از کتاب «نامههای صمد بهرنگی» گذاشتم که امیدوارم وی راضی باشد. (به قول آن بنده خدا، نبودهم آنقدر کتکش میزنیم که حلال حلالش به آسمان برود.)
نکته دوم هم اینکه بهاحتمال فراوان تا آخر هفته در پرده غیبت بهسر میبرم.(دارم میرم جایی که نت نیست.) مبادا در روزهایی که من نیستم چالش زبان مادری زمین بماند. بنویسید، از دوستانتان هم بخواهید که بنویسند. لینک پستهایتان را هم در زیر پست چالش به اشتراک بگذارید. تشکرات آقاگلانهطور.
نکته سوم اینکه حرف دیگری نیست، فقط برای بازگشت ما بسیار دعا کنید.
ایامکم سعیدا
الطافکم مزیدا
فکر میکنم در کتاب پسری روی سکوهای حمیدرضا صدر بود که این جمله را خواندم: «مادربزرگ همیشه میگفت دوستی بیجهت میشود، ولی دشمنی بیجهت نمیشود.»
وقتی کتاب را میخواندم یادم آمد پدربزرگ نیز همین حرف را به گونه دیگری میزد. اگرچه پدربزرگم مرد سرد و گرم روزگار چشیدهای بود. ولی این روزها را هرگز ندیده بود. ندیده بود و نمیدانست ذات آدمی در پیِ چرخشِ دیوانهوارِ این روزگار، چرخشِ دیوانهوارِ این روزگارِ غدارِ کجمدار میتواند چقدر دچار تغییر شود.
ایمان آوردهام که آدمها دو دوستهاند. دسته اول که چو عضوی به درد آورد روزگار، قرار از کفشان میرود. و همیشه با قلبی مهربان حاضرند به دیگران کمک کنند. و دسته دومی که عادت کردهاند دماغشان همیشه در آفساید زندگی دیگران باشد. احتمالاً بگویید این دیگر چه دستهبندیای شد؟ راستش خودم هم نمیدانم. ولی چیزی که به آن اطمینان دارم، ایمانم نسبت به این دستهبندی است!
س.ن:
جدایِ جریان پست(شاید هم نه چندان جدا از آن) همینجا از دوستانی که در جریان پست قبل یاریرسان این بنده حقیر سراپا تقصیر بودند صمیمانه تشکر میکنم. امیدوارم روزی بتوانم لطفتان را جبران کنم.
دکتر سین عزیز، جناب رزمنده، یه دوست بزرگوار(که وبلاگنویس نیستند)، زمزمههای شرقی، کاغذ سفید، روزمرگیها و سکوت من صدای تو، رستاک و حبه انگور
هم اکنون که یک به یک پست میگذارید و نالههای عاشقانه سر میدهید و پستهای عاشقانهطور میگذارید و یادی از ولنتانیوس کبیر میکنید و لینکهایتان یک به یک ستارهدار میشود. هم اینک جوانکی بخت برگشته، در این سرمای عزب کش و در آستانه فصلی سرد نه یعنی در آستانه فصل سربازی همچون آهو در گُل تپیده با دست بر سر خویش کوبیده و در حال ترجمه متنی است که خاله گرامیش به وی داده و باید تا جمعه تمامش کرده باشد. ولیکن خودش نیز میداند که زرشک!
پس اگر دیدید حوصله ترجمه یکی دو صفحه متنی ساده و روان را داشتید یاریش کنید تا خدایگان یاریتان کند.
همین دیگر، زیاده عرضی یا ارزی یا ارضی نیست.
+ جا داره حقیقتاً اضافه کنم: «دوستانی دارم بهتر از آب روان». با کمک دوستان حل شد مشکل. :)
از شما چه پنهون چند وقتی بود زندگیم بدجور توی مرحله «حیرانم و تدبیری نیست» گیر کرده بود.
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم راه بیفتم و از این مرحله بگذرم. خلاصه رفتم و رسیدم به مرحله «ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم!» مرحله چغر و بد بدنی بود. زیاد ازش خوشم نیومد. نتیجه این شد که هرچه داریم و نداریم بپوشیدم و خودم رو به هر زحمتی بود رسوندم به مرحله «برخیز و مخور غم جهان گذران.» که خب توی این مرحله اصلاً آدم تکلیفش با خودش مشخص نیست و برخلاف مصرع اول که قرار بر برخاستنه توی مصرع بعد ظاهراً گفته باید بشینید. این شد که توی این مرحله هم زیاد موندگار نشدم. پا شدم راه افتادم. الآنم توی مرحله «سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش!» به سر میبرم.
گفت: باید بر این نکاتی که من میگویم تفطن پیدا کنی.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: به تاریخ و جامعه و معاصرت آنقدر استشعار نداری و در تفرد ماندهای.
باز پرسیدم: یعنی چه؟
گفت: تو باید بر این موضوع به طور هدفمند وقوفی مشدد و مزدوج و تاریخمندانه داشته باشی و این وقوف باید متقابلاً و متعاملاً باشد. شما باید ماهیتاً فیاض باشید تا بتوانید تاریخ را ملتهب و نباض بسازید. وگرنه نمیتوانید اجتماعیّت و تاریخیّت را به طور متقابل و متعاکس و متعامل بشناسید.
گفتم: این چه جور حرف زدن است؟
گفت: تحت تاثیر مقالهای که یکی از جامعهشناسان در یکی از روزنامهها چاپ کرده، قرار گرفتهام!
"نقل از عملیات عمرانی زنده یاد عمران صلاحی"
س.ن:
چیزی که مشخصه اینه که مدیران و کارمندان کشوری و لشکری و خبرنگاران و مجریان صداسیما (حتی مجریان ورزشی) چند وقتیه به شدت به مقالات جامعهشناسی علاقهمند شدن. باور ندارین؟ پنج دقیقه اخبار ببینین.
خدایا زبان فارسی را از شر مقالات جامعهشناسی و مسئولین و روشنفکران حفظ بفرما. آمین.
روزی که آمدم اینجا یکی از اهدافم این بود که اگر دیدم دانستههایم به کار شخصی میآید آنها را به اشتراک بگذارم. در طی این چند سال خودم نیز موارد بسیاری را به واسطه همین وبلاگخوانیهای روزانه یاد گرفتم و با آدمهای بادانش بسیاری آشنا شدم. به عنوان یک پیرمرد فکر میکنم اشتراکگذاری آموزهها در فضای مجازی یکی از موردهایی است که باید بیشتر به آن پرداخته شود. هدف از این پست نیز آموزش چند ترفند ساده است که امیدوارم مفید باشند.
آشنایی با سایت گودریدز
قبلاً به طور مختصر در مورد سایت گودریدز و محاسن استفاده از آن صحبت کرده بودم و اکنون قصد دارم چگونگی استفاده از آن را شرح دهم. گودریدز یک شبکه اجتماعی مخصوص کتابخوانهاست. مطمئنم بارها شده که خواستید بدانید در طول سال چه تعداد کتاب را خواندهاید. یا خواستید نظر دیگران در مورد کتابی که خواندهاید و یا میخواهید بخوانید رابدانید. و یا اینکه خواستهاید برای خواندن کتابی برنامهریزی کنید. گودریدز همه اینها را دارد. در این دو تصویر (تصویر1 و تصویر2) نمایی کلی از صفحه گودریدز این بنده نگارنده را میبینید. در تصویر اول، در وسط صفحه ریویوهای دوستانی که آنها را دنبال میکنم را میبینید. خواندن ریویوهای دیگران خیلی وقتها واسطه ایست برای آشنایی و انتخاب کتابهای جدید و خیلی وقتها هم آشنایی با کتابهایی که نباید خواند! ضمناً شما نیز میتوانید برای هر کتابی که میخوانید ریویو بنویسید. ریویوها درواقع خلاصهای است از کتاب و نظر شما در مورد آن. چیزی که هم برای خودتان ارزشمند است و هم ممکن است در آینده به کار دیگران بیاید. در ستون سمت چپ اول از همه کتابهایی که در حال خواندنشان هستم و تعداد صفحاتی که از آنها خواندهام را میبینید. استفاده از این ویژگی برای داشتن برنامهریزی در مطالعه مفید است. درمورد چلنج پایین تصویر، درواقع خودم را به چالش کشیدهام و هدفم را در سال جدید اینگونه تعریف کردهام که باید تا آخر سال میلادی 60 کتاب جدید را بخوانم.(سالی که نکوست از ژانویهاش پیداست!) در تصویر دوم ابتدا کتابهایی که در آینده قصد خواندنشان را دارم میبینید. بیشترین کاربرد این قسمت زمانی است که با کتابی آشنا میشوید و میخواهید نامش را به یاد داشته باشید تا اگر جایی به چشمتان خورد یا فرصتش پیش آمد آن را بخوانید. در انتهای صفحه نیز لیست کتابهایی که خواندهام، میخواهم بخوانم، درحال خواندنشان هستم و دستهبندی کلیشان را مشاهده میکنید. در مجموع سایت گودریدز همه آن چیزی است که کتابخواندن را برای شما لذت بخش میکند. نکته جالب اینکه حتی کتابهای درسیتان را میتوانید در سایت پیدا کنید(یا خودتان کتاب فوق را واردش کنید) و به کمک سایت برای خواندنشان برنامهریزی کنید. عضویت در سایت گودریدز اگر اکانت جیمیل داشته باشید به سادگی آب خوردن است. و اگر اکانت جیمیل نداشته باشید هم چیز پیچیدهای نیست که نتوانید از عهدهاش بر بیایید.
ربات تبدیل عکس به متن
حتماً برایتان پیش آمده که بخواهید متن کتابی را به صورت تایپ شده در اختیار داشته باشید. و یا اینکه بخواهید متن یک تصویر را تایپ کنید. این مشکلی است که بارها خودم با آن مواجه شدهام. استفاده از این ربات در تلگرام بسیار ساده است. کافی است از صفحه کتاب با زاویهای مناسب عکس بگیرید و برای ربات ارسال کنید. چند ثانیه صبر، و خواهید دید که نتیجه فوقالعاده است. به شخصه از کار با این ربات راضی هستم. اگرچه برای هر 100 تصویر باید مبلغ سه هزار تومان پرداخت کنید.
سایتی برای تبدیل گفتار به متن
وارد سایت speechtexter شوید. در گوشه سمت راست زبان سایت را به فارسی تغییر دهید. فونت و انداه قلم را انتخاب کنید. گزینه استارت را بزنید و شروع به خواندن متن یا پلی کردن صوت کنید. به همین سادگی. در پایان هم میتوانید با استفاده از گزینههای موجود متن تایپ شده را پرینت و یا با فرمت txt ذخیره کنید. سایتی کاربردی برای تبدیل صوت به متن با نهایت دقت.
ارائه بیاسترس با استفاده از ابزارهای نرمافزار پاورپوینت
چه دانشآموز و چه دانشجو باشید و چه یک کارمند، مطمئناً بارها به نرمافزار پاورپوینت نیاز داشتهاید. و یحتمل با استفاده از ساخت اسلاید مطلبی را سر کلاس یا یک جلسه کاری برای دیگران ارائه کردهاید. از نوشتن این پست زمان زیادی میگذرد ولی آنقدر این آموزش کاربردی است که تصمیم به باز نشر آن گرفتم. با استفاده از این ابزار میتوانید بدون نیاز به کاغذهای یادداشت مزاحم و بی استرس مطالبتان را برای دیگران ارائه دهید.
فعلاً همین چند مورد را داشته باشید تا بعد. از من پیرمرد به شما جوانان نصیحت، دانستههایتان را با دیگران به اشتراک بگذارید. تا دیگران هم دانستههایشان را با شما به اشتراک بگذارند. مطمئن باشید ضرری نمیکنید.
قدیمترها صفحه جدول و سرگرمی مجلهها برای کودکان هم صفحه جداگانهای داشت. یکی از سرگرمیهایش این بود که یک هویج را در بالای صفحه قرار میدادند. و یک خرگوشکی که آب از لب و لوچهاش آویزان بود را پایین صفحه و از ما (که شاید باورتان نشود ولی آن روزها بچه بودیم.) میخواستند تا دست این خرگوشک زبان بسته را بگیریم و با عبور از راههای پر پیچوخم او را به سلامت به آن هویج برسانیم.
+ خدایا خداوندا بارالهی، تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم کنم شانه سرت؟ دستکت بوسم بمالم پایکت، وقت خواب آید بروبم جایکت؟ القرض آنکه بیا و دست ما خرگوشکان بی نوا را بگیر و به سلامت از این راه پر پیچو خم آزمایشات الهی خودت بگذران و به هویجمان برسان. آمین.
ما را به جبر هم که شده سر به راه کن!
خیری ندیده ایم از این اختیارها...